eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2.1هزار دنبال‌کننده
81.3هزار عکس
87هزار ویدیو
3.3هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
مبصر ما که انقد ضربدر زده بود، آخریا تیک عصبی گرفت! رو هوا ضربدر مشقی میزد😂😂
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️ چرا فرزندم سریع از حرف‌هام عصبانی میشه؟ 🎤دکتر شاهین فرهنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برید هنرمند بشید بچه ها... امیرالمومنین (ع) برای هنرمندا حساب جداگانه با میکرد...
﴿ دخترِ باحجاب ﴾ ✨🔸✨🔶✨ یه دخترِ نمونه نجیب و مهربونه قدرِحجابِ خودرا هرجا باشه می‌دونه 🌸🔸🌸 دختر که با حجابه مثلِ گل و گلابه زندگیِ‌ قشنگش مثلِ بهشتِ نابه 🌸🔸🌸 دختر گلِ بهاره چادر به سر میذاره مثلِ فرشتگانه خدا دوسِش میداره 🌸🌼🍃🌼🌸 💠شاعر: سلمان آتشی 🌷
. کاربرگ رنگ آمیزی شهدایی
🔴 هیچ کار خداوند بی‌حکمت نیست ... پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را می‌طلبید٬ وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بی‌حکمت نیست.» پادشاه از شنیدن این حرف ناراحت‌تر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند ... روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیله‌ای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر می‌اندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایده‌ای داشته؟» وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.»
آقای کلاه فروش_صدای اصلی_84797-mc.mp3
12.24M
👒 آقای کلاه فروش مرد کلاه فروش در طول سال کلاههای رنگارنگی درست می کرد و می فروخت. مرد کلاه فروش یک روز کلاه هایش را روی یک میز چید و فریاد زد کلاه دارم کلاه های رنگارنگ دارم. مردم هم برای خریدن کلاه های رنگی آقای کلاهی جمع شدند. آن روز آقای کلاهی کلاه هایش را اشتباهی به مشتریانش می فروخت چون کلاه مناسب فصل زمستان نداشت. 👆بهتره ادامه قصه را بشنوید 🌼🌼🍃🌸🌸