#شهدای_سپاهی(1)
📣بمناسبت فرا رسیدن میلاد با سعادت امام حسین، سیدالشهدا(ع) و روز پاسدار، خاطراتی از شهدای سپاهی به خدمتتان تقدیم میگردد 👇امام خمینی(ره)👈 اگر سپاه نیود، کشور هم نبود
🌹 بعد از فتح المبین اولین فرزندش به دنیا آمد... دختری که بر اثر فلج مغزی قادر به حرکت نبود. در روزهای شروع جنگ خواهرش ۷۰ درصد جانباز شد... در طریقالقدس برادرش ابراهیم را از دست داد... در رمضان پایش زیر تانک له شد. در خیبر شیمیایی شد... سال ۶۲ فرزند دومش (امیر) سالم بدنیا آمد... در بدر دستش از مچ قطع شد.. بچه ی سومش هم معلول به دنیا آمد. امام جمعه و فرمانده لشکر، تکلیف جهاد را از گردنش برداشته بودند... با وجود همه این مشکلات، حاضر نشد لحظهای جبهه را ترک کند تا سرانجام در عملیات کربلای ۴ در حالی که فرمانده گردان کربلا را به عهده داشت، بعنوان غواص خط شکن شرکت کرد و جزء اولین نفرات در نوک پیکان حمله قرار داشت به شهادت رسید و گردانش موفق ترین گردان در کل عملیات لقب گرفت... او سالها بعد تفحص گردید و در بین نیروهایش در گلزار شهدای اهواز آرام گرفت...
کتاب خاطرات دردناک، ناصرکاوه
برشی از زندگی سردار شهید حاج اسماعیل فرجوانی
🌹چند وقتی بود بچه ها صبح که پا می شدند، میدیدن پوتین هاشون واکس زده دم مقر جفت شده بود... با چند تا بچه ها قرار گذاشتیم تا ببینیم کار کیه؟!... یه شب نیمه شب یدفعه از خواب بیدار شدم و صدای توجه ام رو جلب کرد، یه نفر با یه گونی داشت آروم از مقر می رفت بیرون، دنبالش رفتم، یه گوشه نشست و شروع کرد به واکس زدن پوتین ها.بدون توجه خودم روبهش رسوندم و روبرویش ایستادم... برای چند لحظه ماتم برد اون اسماعیل بود، فرمانده لشکر بدر. خواستم چیزی بگم که گفت، هیس!! هیچ چیزی نگو وقول بده بچه ها هم چیزی نفهمند....
کتاب زندگی به سبک شهدا, ناصر کاوه
برشی از زندگی سردار شهید اسماعیل دقایقی, فرمانده سپاه بدر
🌹حاج حسین اسكندرلو 👈 شب پیش ازشهادتش درجمع رزمندگان شركت كننده در این عملیات گفته بود: «امشب شب عاشورا است،حفظ انقلاب و این منطقه خون می خواهد و اگر نتوانیم این منطقه را حفظ كنیم دشمن تا جاده اندیمشك - اهواز پیش خواهند آمد»...
🌹 پشت بی سیم گفتیم, فلانی! نگو حاج عمار شهید شده، نگذار همه نیروها متوجه شوند و روحیهشان را از دست بدهند. از این طرف در اتاق عملیات غوغایی بود. یکی از دوستان از پشت میزش افتاد کف اتاق. از حال رفت. پاهایش را دراز کردیم. به هوشش آوردیم و آب قند دادیم بهش، به فکر این بودیم چه کسی را جایگزین حاج عمار کنیم. کسی که جنگنده، خستگی ناپذیر، شجاع و مدیر باشد و با نیروها بجوشد. واقعا کسی را نداشتیم. حاج قاسم بعد از شهادت حاج عمار گفت: «کمرم شکست.» دوستانی که جنازه عمار را دیده بودند میگفتند: مثل کسی بوده که روزها و شبهای متمادی عملیات کرده و حالا از فرط خستگی خیلی راحت خوابش برده... کتاب مدافعان حرم, ناصر کاوه
روایت زندگی شهید مدافع حرم, محمد حسین محمد خانی معروف به عمارحلب
🌹 کوچیک که بودم وابستگیم به بابا انقدر زیاد بود که بعضی روزها اگر تهران بود، میرفتن دفتر کارشون من رو با خودشون میبردن توی اون دفتر یه اتاق کوچیک بود با یه جا رختی و سجاده و یخچال خیلی کوچک جلسه های بابا (حاج قاسم) که طولانی میشد به من میگفت برو تو اون اتاق و استراحت کن، توی یخچال آب و آبمیوه و شکلات تافی بود از همون تافی ها که پوست شون رنگی رنگی بود و وسط شون شکلات، ساعتها توی همون اتاق می شستم تا جلسه بابا تموم بشه و برم پیشش از توی یخچال چندتا تافی می خوردم و آبمیوه و آب، وقتی جلسه بابا تموم میشد سریع با کاغذ و خودکار میومد تو اتاق می پریدم بغلش منو می شوند روی پاهاش، می گفت: بابا چیا خوردی؟ هرچی خوردی بگو تا بنویسم... دونه به دونه بهش می گفتم حتی آب معدنی و شکلات، موقع رفتن دستمو که میگرفت تو راه کاغذ رو به یه نفر میداد و می گفت: بده به حسابداری، دختر من این چیزا رو استفاده کرد، بگو پولشو حساب کنن یا از حقوقم کم کنن. کتاب من قاسم سلیمانی هستم, ناصر کاوه
روایتی از فرزند شهید, فاطمه سلیمانی
🌹شهید هاشم کلهر تعداد ۲۰ دندانش در فکه زیر رمل رفت، دست راستش و سه انگشت چپش درجوانرود در پادگان حضرت رسول دفن شد، قسمتی از بدنش باتفاق شهید ابراهیم حسامی و حسین محمدی در جفیر باقی ماند و سرانجام نیمی از کمر و پاهایش در بهشت زهرا آرام گرفت... در واقع "شهید هاشم کلهر" ازغرب تا جنوب و بهشت در چهار منطقه قبر دارد... کتاب خاطرات دردناک، ناصرکاوه
برشی از زندگی شهید, هاشم کلهر
#شهدای_سپاهی(۲)
📣بمناسبت فرا رسیدن دوم اردیبهشت ، سالگرد تاسیس سپاه پاسداران، میهمان شهدای سپاهی هستیم👇
🌹 فکر میکنم همسرم تنها یک آرزو در دنیا داشت و برای آن بسیار تلاش میکرد. قبل از عقد به من گفت دعایی دارم که حتماً وقت عقد آن را برایم بخواه. وقتی برای عقد رفتیم، با فاصله از هم نشستیم. آن لحظات تمام دغدغهام این بود که با این فاصله چطور به او بگویم که چه دعایی داشت؟... نمیدانستم چه کنم. در همین اثنا، خواهر آقا صالح جلو آمد و یک دستمال کاغذی تاشده به من داد و گفت این را داداش فرستاد. دستمال را باز کردم، روی دستمال برایم دعایش را نوشته بود: "دعا کن من شهید شوم"... یادم هست که قرآن در دست داشتم، از ته دل دعا کردم خدا شهادت را به صالح بدهد و عاقبتش به شهادت ختم شود، اما واقعاً تصور نمیکردم این خواسته قلبی به این سرعت محقق شود...
کتاب مرواریدهای بی نشان، ناصرکاوه
برشی از زندگی شـهیـد عبدالصالح زارع
🌹محمدباقر شب قبل از عملیات خیبر. به بچه های گردانش گفت: هر كس از مال و منال دنیا، اولاد و عیال، قرض، خرج و... نگران است و از این دنیا نبریده است، ما چراغها را خاموش كردیم بدون هیچ خجالتی برگردد... اكنون حضرت امام، اعلام كرده اند كه, رزمندگان عزیز در عملیات آزادسازی جزایر مجنون، علی وار جنگ كنید و اگر به شهادت رسیدید، شهادت تان حسین گونه باشد. حالا من به صراحت می گویم كه مأموریت ما، مأموریت شهادت است و یك درصد هم احتمال ندارد كه احدی برگردد و تا آخرین نفر آنجا خواهیم ماند تا به نحو احسن، مأموریت خود را انجام دهیم... در آخرین تماسش به مهدی باكری می گوید: بنده امام حسین را این دو سه قدمی می بینم... کتاب خاطرات دردناک، ناصرکاوه
برشی از زندگی شهید مشدی عباد
🌹بازهم مست شدم از لبخندش. با جعبه ای شیرینی به خانه آمد. می دانست که من بیشتر از هر چیز هوس چیزهای شیرین می کنم...لبخندی زد. از همان لبخند های مست کننده اش. محو صورتش بودم. گفت : دیگه موقعش رسیده... جعبہ را باز کرد و شیرینی در دهانم گذاشت .گفتم: خیرِ انشاءاللہ .گفت : خیر است. وقتش رسیده به عهدمون وفا کنیم .اشکهام می ریخت بی اختیار... خدایا به این زودی فرصتم تمام شد؟... نمی خواست مرد بودنش را با گریه کم رنگ کنه، ولی نتونست بغض گلویش را مخفی کند. گفتم: در این هیاهوی شهر که همه دنبال مارک و ملک و دلار و جواهرند، کسی قدر میدونه این مهربونی تو را؟... و باز هم مست شدم از لبخندش... گفت: لطف این کار درهمین است ..."گمنامی و اخلاص برای خدا"
کتاب مرواریدهای بی نشان، ناصرکاوه
به روایت همسر شهید مدافع حرم، شهید میثم نجفی
🌹مردم از من قبول کنید... من عضو هیچ حزب و جناحی نیستم و به هیچ طرفی جز کسی که خدمت می کند به اسلام و انقلاب تمایل ندارم. اما این را بدانید والله علمای شیعه را تماماً و از نزدیک می شناسم. الان چهارده سال شغل من همین است. علمای لبنان را می شناسم. علمای پاکستان را می شناسم. علمای حوزه خلیج فارس را می شناسم. چه شیعه و چه سنی... والله، اشهد بالله، سرآمد همه این روحانیت، این علما از مراجع ایران و مراجع غیر ایران، این مرد بزرگ تاریخ یعنی, "آیت الله العظمی امام خامنه ای" است... اگر عاقبت به خیری می خواهید باید پیروی از ولی فقیه کنیم... در قیامت خواهیم دید, "مهمترین محور محاسبه اعمال, تبعیت از ولایت فقیه است."
کتاب من قاسم سلیمانی هستم, ناصر کاوه
🌹یک طرف ایمانم بود و یک طرف احساساتم. احساسم میگفت اجازه نده برود اما ایمانم عکس احساسم بود. گفتم برو و با مادرت خداحافظی کن و برگرد اما زود برنگرد، ساعت ۶ عصر رفت و ساعت ۱۱ شب بازگشت، از او پرسیدم مادرت چه گفت؟... پاسخ داد: هیچ کلامی نگفت و فقط گریه کرد من هم که این را شنیدم خیلی گریه کردم. "دستانم را گرفت و اشک ریخت و گفت دلم را لرزاندی، بعد از چند دقیقه گفت اما نمیتوانی ایمانم را بلرزانی"... "نفسم را میگرفت وقتی در راه پله داد میزد: "یادت باشد، یادت باشد"... وقتی پیکرش را آوردند، صورتش را که لمس کردم سردی جسمش جانم را گرفت، تنش خیلی سرد بود، هرگز آن سردی صورتش را فراموش نمیکنم. آن چند دقیقه ی آخر که باهم بودیم را نمیدانستم چه کنم فقط در آغوش گرفته بودمش و میگفتم دوستت دارم...
کتاب خاطرات دردناک، ناصرکاوه
روایتی از همسر شهید مدافع حرم، حمید سیاهکالی
#شهدای_سپاهی(۳)
📣بمناسبت فرا رسیدن دوم اردیبهشت، سالگرد تاسیس سپاه پاسداران، میهمان شهدای سپاهی هستیم👇
🌹... او 75 روز زیر شکنجه کومله بود، ابتدا به هردو پایش نعل کوبیده و به همین ترتیب برای آوردن و چوب و سنگ به بیگاری میبردند. پس از دادگاهی شدن به شکنجه مرگ شد بلکه اعتراف کند. اولین کاری که کردند هر دودستش را از بازو بریدند و چون وضع جسمانی خوبی نداشت برای معالجه و درمان به بهداری برده شد و پس از چند روز که کمی بهبود یافته بود او را آوردند و مجدداً اعتراف گرفتن شروع شد. پسازآن معالجه سطحی، با دستگاههای برقی تمام صورتش را سوزاندند، سوزاندن پوست تنها مقدمه شکنجه بود به این معنی که مدتی میگذرد تا پوستهای نو جانشین سوخته شدهها شود آنوقت همان پوستهای تازه را میکنند که درد و سوزندگیاش بیشتر از قبل است و خونریزی شروع میشود و آنوقت نوبت آبنمک است که با همان جراحات داخل دیگ آبنمک میاندازند. زخمهایش را باز کردند و پساز آنکه بانمک مرحم گذاشتند داخل دیگ آب جوش که زیرش هم آتش روشن بود انداختند و همانجا محل شهادتش شد و با لبی ذاکر به دیدار معشوق شتافت. سپس جسد بیجانش مثله نمودند و جگرش را به خورد همسلولیهایش دادند و مقداری راهم خودشان خوردند. کتاب خاطرات دردناک, ناصر کاوه
خاطره ای از شهید سعید وکیلی
🌹چهره خاص و قد بلندی داشت. چهارشانه بود. با محاسن بلندی که داشت خیلی به دل می نشست. وقتی شور شه با وفا, ابالفضل را برای ما می خوند, ما را بیشتر به شور می آورد...توی عملیاتها هم وقتی به چهره او نگاه می کردیم روحیه ما چند برابر می شد. این اواخر مهدی با همان پای قطع شده باز هم به جبهه می اومد. همیشه می گفت: آدم نباید در مقابل این دشمن خوابیده شهید بشه. دوست داشت ایستاده شهید بشه!... بعدها هم شنیدم این شیر جبهه ها, وقتی که ترکش های فراونی خورده بود خودش رو گیر داده بود به سیم خاردارهای ارتفاعات کانی مانگا روی قله 1904, می دونست که قرار شهید بشه، شنیدم که دستاشو پیچیده بود دورِ سيم خاردارها تا نیوفته، و سرانجام ایستاده شهید شده بود. کتاب خاطرات دردناک, ناصر کاوه
خاطره اى از سردار شهید, مهدی خندان
🌹شهید حججی به امام رضا(ع) می گوید ای امام رئوف من همه چیزم را از شما دارم، شغل, همسر و جایگاهم را، اگر می شود راه شهادت را هم برایم باز کنید!... در شرایطی که در سال میلیونها نفر از آنتالیا, تایلند, هاوائی و... بازدید داشتند، اینها چطور راه خودشان را جدا کنند؟... محسن جان در شب قدر در حرم امام رضا (ع) موقع قرآن به سر گرفتن, لحظه ای که خدا را به علی ابن موسی قسم دادی... به خدایت چه گفتی, که این طور خریدارت شد... فکرش را بکن!... بعداز شهادت ارباب را ملاقات بکنی درحالی که سرت پایین است از شرم حضور. حسین ابن علی(ع) دست بیندازد زیر چانه ات و سرت را بالا بیاورد و لبخند رضایت بزند و بگوید اینها فدائیان خواهرم هستند... اینها نگذاشتند خواهرم دوباره به اسارات برود. تصور همچین صحنه ی عاشقانه ای, ما را می کشد...
کتاب عظمت مجسم, ناصر کاوه
🌹 گفت: ناصر ماژیک داری!... گفتم: بله... گفت, روی پیراهنم فقط ذکر و القاب امام علی (ع) را بنویس. من هم شروع کردم به نوشتن: حبل الله المتین, حیدر کرار, علی مددی, امیر المومنین, یعسوب الدین و... سپس پشت پیراهنش ذکری را که سالها در هئیت محبان المرتض زمزمه می کرد و با همان ذکر نیز شهید شد بااشک در حالی که خودش مداحی می کرد نوشتم: ذکر دل بود یا علی مدد... بی حد و عدد یا علی مدد... دل قلندر است شور برسر است... هر چه هست و هست مست حیدر است... در وصیت نامه اش ای یک جمله اش از همه زیباتر بود... شهادت چقدر زیباست... خدایا تو می دانی که من چقدر عاشق شهادتم... بارها ازش از ابراهیم شنیده بودم...الگوی زندگی اش شده بود, ابراهیم هادی... کسی که تشابه زیادی به چهره او داشت... به دنبال ابراهیم رفت... آنقدر رفت که روزهای آخرش,شهید داود عابدی.شده بود, شهیدابراهیم هادی... دیگر داودی وجود نداشت. کتاب شهدا واهل بیت,ناصرکاوه
🌹 تو مملکتی که یه روزی پسر بچهای توش بود به نام غلامعلی پیچک که بعدها شد فرمانده عملیات غرب کشور و طوری شهید شد که برایش دو مزار درست کردند.مامانش از بقالی سر کوچه واسش بستنی خرید. پسربچه بستنی شو تو آستینش قایم کرد آورد خونه؛ مامانش میگفت: وقتی رسیدیم خونه رو کرد بهم و گفت: مامان بستنیم آب شد ولی دل بچههای تو ڪوچه آب نشد... حالا آدمای همین مملکت بعضیامون به جایی رسیدیم که عکس خانه هاو غذاها و نوشیدنیها و لحظه به لحظه سفر و مهمانی و سفره یلدا و میوه ی نوبرمون رو میفرستیم توی اینستا و... برامون هم فرقی نمی کنه مخاطبمون داره یا نداره، گرسنه است یا سیره...
کتاب فاتحان قله های عاشقی, ناصر کاوه
خاطره ای از فرمانده عملیات غرب کشور, شهید غلامعلی پیچک
📣بمناسبت فرا رسیدن اعیاد شعبانیه و میلاد با سعادت امام حسین، سیدالشهدا(ع)، حضرت ابوالفضل العباس(ع) و سیدالساجدین، امام زین العابدین(ع) و فرارسیدن روز پاسدار، کتاب #شهدای_سپاهی تألیف #ناصرکاوه که مشتمل برخاطراتی از شهدای سپاهی می باشد، در آدرس زیر خدمتتان تقدیم میگردد 👇امید آن است که ضمن مطالعه، با باز نشر آن در فضای مجازی، ما را در راه بازسازی معنوی و ادامه دادن راه امام، رهبری و شهدا یاری فرمائید👌
#امام_خمینی(ره)
اگر سپاه نیود، کشور هم نبود
التماس دعا، ناصرکاوه
مجموعه کتاب های تالیف شده ناصر کاوه | پایگاه حفظ و نشر آثار استاد ناصر کاوه
https://naserkaveh.ir/2023/11/15/books-naser-kaveh/
دعای سوم جلسه دوم.mp3
13.63M
📌 #شبهای_پر_ستاره
📒با موضوع:
"دعاى آن حضرت است در درود بر حاملان عرش و هر فرشتۀ مقرّب"
#دعای_سوم
#جلسه_دوم
📆 ۲۲ بهمن ۱۴۰۲
🎤 با سخنرانی:
#حجت_الاسلام_مهدوی_ارفع
❇️روزانه 15 دقیقه از "ادعیه صحیفه سجادیه" لذت ببریم و دیگران را نیز دعوت کنیم تا در ثوابش شریک شویم. 🌺
#صحیفه_سجادیه
#شبهای_پر_ستاره
#دعای_سوم
گرچه گاهی تند بادی
شاخه ای را هم شکست
سرو میماند
ولی طوفان به پایان میرسد
به وقت ۴۵ سالگی انقلابمون✌️🇮🇷
🌹سلام بر شعبان و اعیادش
🍀سلام بر حسین و عباسش
🌹سلام بر سجاد و سجودش
🍀سلام بر نیمه شعبان و ظهورمولودش
🌹تنهاماهےکه درآن
🍀شهادت واقع نشده
🌹ماه شعبان است
🍀ماهی سرتاسر شادی
🌹خیروبرکت
🍀که تولدعلمدارکربلاحضرت عباس علیه السلام
🌹امام سجاد علیه السلام
🍀تولد حضرت علی اکبر
🌹تولدامام حسین علیه السلام
🍀وحضرت مهدی علیه السلام است
🌹ماه شعبان مبارک
🍀فرارسیدن ماه شعبان المعظم
🌹برهمه عاشقان مبارک باد
✅ امامخامنهای
♦️دهه فجر براى کشور ما یک فرصت تاریخى بود و ملت ما را از یک حصار بسیار خطرناک خارج کرد. تا وقتى یک ملت در حصار استبدادِ یک حکومت وابسته و فاسد و ضدّ مردم و ضدّ فرهنگ و دین قرار دارد، هیچ چیز زیبا و مطلوبى که زندگى آنها را از لحاظ مادّى و معنوى اعتلاء بخشد و پیش ببرد، نمى تواند در بین آنها پا بگیرد.
Mohammad Golriz - Bang Azadi.mp3
2.33M
🍃سرود انقلابی
🌷این بانگ آزادی
جناب گلریز گفت این بهترین سرود من هست که خوانده ام....
🌸 آبی ترین آستانه احساس
آغازین روزهای ماه «شعبان» است ودلم در اوج لحظه های سبز، با یادت پر می گیرد؛
تا آن سوی پروازهای آبی عشق!تا آن سوی تبسّم های سپید یاس!
تا سبزترین کوچه، در نگاهِ مشتاق «مدینه»!تا آبی ترین آستانه احساس!
پباز هم کربلا! کربلا! باز هم در اوج لحظه های سبز با فراوانی یادت همراه می شوم؛ مدینه!
و «قنداقه ای» که فرشتگان برای تماشایش از روح القدس علیه السلام نوبت می گیرند!
مدینه و هیجان توّلد نیمه دوم سیب!مدینه و تبسّم های تازه شکفته پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم !
مدینه و عشق بازیِ نگاه عاشقانه مولا علیه السلام !مدینه و آغاز مرثیه ای در چکامه زهرا علیهاالسلام !
مدینه و کوچه هایی که در عطر سیب گم می شوند! مدینه و...
باز هم کربلا، باز هم تصویر میدان: نیزه و شمشیر و زخمی سختْ جانکاه! آه! نمی شود بی نام کربلا، یاد از «حسین علیه السلام » کرد.
باز هم ذهن مرا «قنداقه» ای آکنده از عطر سیب از کربلا به سمت مدینه می برد؛
هنگامی که تمام فرشته ها، برای دیدارش نوبت می گرفتند و آسمان به پاسِ قدمش، کهکشانی از نور، زیر پایش گسترده بود.
تولّدی بسیار شبیه به هم!یکی سبزسبز عروج می کند، دیگری سرخ سرخ!
یکی از آغوش مدینه به معراج می رود، دیگری از آغوش کربلا! عرش، به تبسّم امام حسین علیه السلام لبخند می گشاید و به گلخند علی اصغر علیه السلام ، تلخ می گرید!
مولا جان، ای زیباترین نام شهادت، ای جاودانه ترین داغ کربلایی!خوش آمدی، که اگر نمی آمدی، عاشق شدن معنایی نداشت!
فدای دقایق شیرین تبسّمت که آکنده از عطر سیب بود.
💠
فیض سرشار🔸 ماه پُر برکت شعبان صدر و ساقه اش #رحمت_و_برکت است؛ تنها ماهی که در آن هیچ عزا و غمی نیست، همین ماه است، بسیاری از عیدها و جشن ها در همین ماه است. در این صلوات نورانی که «عند الزوال» می خوانند، دارد که این ماه پیچیده و #محفوف_به_رحمت است، هیچ جای این ماه خالی از رحمت نیست: «شَهْرُ ... حَفَفْتَهُ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَان». 🔸 این ماه که امیدواریم برای همه خیر و رحمت و برکت باشد! زمینه ای است برای ورود در ماه مبارک رمضان. اصرار این آقایان این است که در #ماه_شعبان خودشان را درست کنند؛ چون هر کسی سالی دارد، آنهایی که کشاورز هستند، اول سالشان پاییز است، چون درآمدشان از پاییز است؛ آنهایی که جوان اند، جوانی فکر می کنند و حیات گیاهی دارند، اول فروردین را آغاز سال می گیرند، برای اینکه جامه نو در بر کنند، با اینکه در اول فروردین خبری نیست؛ اما آنها که اهل راه هستند، اول ماه مبارک رمضان را اول سال قرار میدهند، قهراً ماه شعبان می شود آخر سال. تمام ضجّه ها و ناله های اینها این است که در این آخر سال، حساب ها را تصفیه کنند که وارد سال بعد که می شوند، بدهکاری نداشته باشند. این است که در همین صلوات دارد که تمام شب ها و روزها حضرت به فکر #دعا_و_نماز_و_روزه و اینها بود، برای اینکه در آخر سال به هر حال آدم باید حساب خود را برسد و بدهکاری های خود را بدهد. 🔸 جناب حافظ که می گوید: ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید ٭٭٭ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد اینها اشکال می کردند به حافظ که اگر منظور از این مِی، #می_حقیقی_معنوی است، ماه مبارک رمضان که فصلش است، چرا ایشان می گوید ماه شعبان مصرف بکن؟ ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید ٭٭٭ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد سرّش این است که #ماه_شعبان آخر سال است و در آخر سال جایزه ها را می دهند. در ماه مبارک رمضان خبری از جایزه نیست، ماه کار است؛ هم شب عید شوال یعنی عید فطر به عنوان «لَیلَةَ الْجَوَائِز» است و هم روزش به عنوان «یوْمُ الْجَوَائِز» است که روز عید است و من امروز در آن تدبیرم ٭٭٭ كه دهم حاصل سی روزه و ساغر گیرم #ماه_رمضان ماه #کار است ماه جایزه نیست، جائزه را در «لَیلَةَ الْجَوَائِز» میدهند. این است که جناب حافظ گفت که الآن دریاب، چون بعد دیگری خبری نیست تا برسیم به عید فطر. این #ماه_شعبان است که امیدواریم برای همه خیر و رحمت و برکت باشد! #آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی #شعبان_المعظم #ماه_شعبان
🇮🇷
🌺 جشن عزت چهلوپنجسالگی
امروز روز وحدت و روز حضور بود
روز شکوه، روز شرف، روز شور بود
"فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست" ۱
امروز آسمان وطن غرق نور بود
شد غرق شادی و شعف امروز کشورم
هر گوشهاش تجلی شور و شعور بود
در جشن عزت چهلوپنجسالگی
چشم پلید دشمن و بیگانه کور بود
گل کرد بیستودوم بهمن نهال ما
یوماللَهی که در دل مردم سرور بود
آغاز حاکمیت الله بر جهان ۲
پایان سلطۀ زر و تزویر و زور بود
شد اتحاد ملی ما خار چشم خصم
در روزهای وحدتمان، فتنه دور بود
با صبر، سهم مردم ما مهر و نور شد
دشمن خوراک مار و گرفتار مور بود ۳
پیروزی است عاقبت صبر، بیگمان
این فتح، مزد مردم ناب و صبور بود
تا با ولایتیم نداریم ترس و غم
این درسی از خمینی پاک و غیور بود
✍️#محمدتقی_عارفیان
۱. پروین اعتصامی.
۲. امام خمینی قدسسره: ۲۲ بهمن سرآغاز حکومت الله بر جهان است.
۳. امام خامنهای مدظله: خیلی از آنها (دشمنان انقلاب) استخوانهایشان هم خاک شد، بدنشان هم در زیر خاک خوراک کرم و مور و مار شد؛ اما جمهوری اسلامی همچنان خواهد ایستاد.
#دهۀ_فجر
#همه_آمدیم
#جشن_انقلاب
#حفظ_وحدت_ملی
#حفظ_جمهوری_اسلامی
#مظهر_حضور_و_عزت_مردم
#مظهر_اعتماد_مردم_و_اتحاد_ملی
#حضور_در_راهپیمایی_بیستودوم_بهمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
🍃رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وعَلی العباس الحسُیْن...
ارباب بيکفن ســــــــلام...
#صبحم_بنامتان_اربابم
سلام امام زمانم✋🌸
السَّلامُ عَلَيْكَ يا إِمامَ الْمُسْلِمينَ ...
سلام بر تو اے پیشواے اهل اسلام ؛ اے مولایے ڪہ هر ڪس دلش را تسلیم تو ڪند بہ مقصدش خواهے رساند ...
سلام بر تو و بر آن روزے ڪہ جهان و جهانیان تسلیم امر تو خواهند بود ...
مولاے من !
اے ابر دل گرفتهے بے آسمان بیا
باران بے ملاحظهے ناگهان بیا
چشمت بلاے جان و تو از جان عزیزتر
اے جان فداے چشم تو با قصد جان بیا ...
#اللّٰھـُم؏جِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ