https://farsnews.ir/my/c/107402
انتشار : 16:22 , 1400 آذر 20آخرین پیگیری: 1 ساعت قبل
مطالبه احداث تونل در دیواره جنوب شرقی فرودگاه مهرآباد
با توجه به اینکه در پیرامون فرودگاه طی چند سال گذشته متاسفانه شاهد سقوط چندین هواپیمای مسافربری بودهایم و یکی از نقاطی که در صورت وقوع حوادث این چنینی، ضایعه انسانی را دو چندان میکند ،بزرگراه آیتالله سعیدی در مجاورت دیواره جنوب شرقی فرودگاه مهرآباد است که محل تردد خودروهای بسیاری بوده و بعضا نیز دارای ترافیک با تراکم بالا میباشد.
لذا پیشنهاد میشود جهت پیشگیری از حوادث احتمالی ،در هر دو لاین رفت و برگشت در محدوده فرود هواپیماها تونل (ویژه تردد خودروها)ایجاد شود.
ضمنا طرح فوق طی نامه های جداگانه به شهرداری منطقه و وزیر محترم مسکن و شهرسازی اعلام گردید که شهرداری از خود رفع مسئولیت کرده و توپ را به زمین سازمان فرودگاه انداخت که متأسفانه علیرغم پیگیریهای لازم، سازمان مربوطه هم هیچ گونه اقدامی بعمل نیاورد.
.
ازهمه عزیزان دعوت میگردد در بخش حمایت میکنم فارس من مشارکت فرمایید🔶🔶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۰
۰
ترتیل صفحه 302 قرآن/ ادامه داستان موسی و خصر+فیلم، متن و مفاهیم
پیامبر (ص) میفرمایند: «لِکُلِّ شَیءٍ حِلیَةٌ وَ حِلیَةُ القرآنِ الصَّوتُ الحَسنُ» هرچیزی را زیوری باشد و زیور قرآن صدای خوش است.
ثواب تلاوت امروز را هدیه نمایید بروح اموات خودتان، لطفاً بصورت چشمگیری انتشار دهید✅
✨﷽✨ـ
🍂مهر مادر🍂
ارادت عجیب به حضرت زهرا علیهاالسّلام داشت، در هر پست و مقامی بود مجلس عزای فاطمیه را برپا میکرد و خودش هم مانند خادمان، در کنار در میایستاد و خوش آمد میگفت.
در نیروی هوایی که بود مسجد حضرت زهرا علیهاالسّلام را در پادگان ولیعصر عجلﷲفرجه- راهاندازی کرد.
وقتی به فرماندهی نیروی زمینی انتخاب شد در مراسم رسمی پشت تریبون رفت و خدا را به حق حضرت زهرا علیهاالسّلام قسم داد و گفت «من دوست داشتم در نیروی هوایی شهید شوم ولی انشاءالله در نیروی زمینی دوران شهداتم فرا برسد.»
علت این همه عشق و علاقهاش به حضرت زهرا علیهاالسّلام را دوستان قدیمی او میدانستند. یکی از آنها میگفت «اوایل سال ۱۳۶۱ در عملیات بیتالمقدس در خدمت حاج احمد بودیم. او فرمانده تیپ نجف بود. نیروها خیلی به او علاقه داشتند.
در حین عملیات به سختی مجروح شد، ترکش به سرش خورده بود. با اصرار او را به بیمارستان صحرایی بردیم. شهید کاظمی میگفت «کسی نفهمد من زخمی شدم. همین جا مداوایم کنید. میخواست روحیهی نیروها خراب نشود.»
دکتر گفت «این زخم عمیق است، باید کاملاً مداوا و بعد بخیه شود» به همین دلیل بستری شد. خونریزی او به قدری زیاد بود که بیهوش شد. مدتی گذشت، یک دفعه از جا پرید!
گفت «بلندشو، باید برویم خط» هر چه اصرار کردیم بیفایده بود. بالاخره همراه ایشان راهی مقر نیروها شدیم. در طی راه از ایشان پرسیدم: شما بیهوش بودی، چه شد که یکدفعه از جا بلند شدی؟ هر چه میپرسیدم جواب نمیداد.
قسمش دادم که به من بگویید که چه شد؟ نگاهی به چهرهی من انداخت و گفت «میگویم، به شرطی که تا وقتی زندهام به کسی حرفی نزنی.»
بعد خیلی آرام ادامه داد «وقتی در اتاق خوابیده بودم، یک باره دیدم خانم فاطمه زهرا علیهاالسّلام آمدند داخل اتاق، به من فرمودند: چرا خوابیدی؟ گفتم: سرم مجروح شده، نمیتوانم ادامه دهم. حضرت زهرا علیهاالسّلام دستی به سر من کشیدند و فرمودند: بلند شو، بلند شو، چیزی نیست، برو به کارهایت برس.»
وقتی حاج احمد به منطقه برگشت در جمع نیروها گفت «من تا حالا شکی نداشتم که در این جنگ ما برحق هستیم، اما امروز روی تخت بیمارستان این موضوع را با تمام وجود درک کردم.»
🥀 شهید احمد کاظمی
▫️ تاریخ تولد ۱۳۳۸
▫️ تاریخ شهادت ۱۳۸۴
▫️ مدفن گلستان شهدای اصفهان