فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار شاهوار:دبی خروجی سد کرخه افزایش پیدا کرد.
🌹کانال حوزه انقلابی خوزستان
@howzehenghelabi_khozestan
تجمع طلاب و روحانیون شهر حمیدیه درخصوص رفع مشکل بی ابی های اخیر و مطالبه از مسولین در خصوص جبران خسارت مردم
🕒زمان: جمعه،5ذی الحجه ١٤٠٠/٠٤/٢٥ وقت نماز جمعه
🏬مكان:حمیدیه، مسجد جامع الهدی،محل اقامه نماز جمعه.
🌹کانال حوزه انقلابی خوزستان
@howzehenghelabi_khozestan
🍂 #پایی_که_جا_ماند ( ۱۹
خاطرات اسارت
سید ناصر حسینی پور
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
🔅 شنبه ۴ تير ۱۳۶۷
جزیره ی مجنون - جاده خندق
گرما چنان سوزان بود که گوشت از استخوان زمین جدا می کرد. نم دهانم را به زور قورت میدادم. بزاقم ترشحی نداشت و زبانم خیس نمی شد. از شدت درد نمی توانستم پایم را از جایش تکان دهم. با کوچکترین تکانی چنان درد استخوان سوزی سراغم می آمد که چشمانم سیاهی می رفت و آرزوی مرگ داشتم. هنوز سر و کله ی عراقی ها پیدا نشده بود.
مدارک و عکس هایی همرام بود. در آخرین لحظات، کارت شناسایی، کارت آموزش تخریب، کارت پایان دورهی آموزش تخصصی انفجارات که از سوی قرارگاه نجف اشرف کرمانشاه صادر شده بود، عکس های پدرم، سه برادرم، سیدهدایت الله، سیدقدرت الله و سیدنصرت الله همراهم بود. عکس های سیدهدایت الله و سیدنصرت الله با لباس فرم پاسداری بود. هفتصد و پنجاه تومان پول همراهم بود. همهی مدارک و عکس ها را داخل چاله کناری ام خاک کردم. پلاکم را به گوشه ای پرت کردم تا اگر عراقی ها کشتنم، روزی محل شهادتم را پیدا کنند.
از بس تشنه بودم سعی کردم از آبراه کناری آب بخورم. دیگر تحمل تشنگی را نداشتم. میزان درد زخم پایم و تشنگی ام را که در دو کفه ترازو می گذاشتم، برابری می کردند. آب آبراه کناری آشامیدنی نبود. سطح آب از جاده حدود یک متری پایین تر بود. دردش را تحمل کردم و با سینه خیز خودم را روی زمین کشیدم و نزدیک نیزارهاشدم. پای مجروحم که از ساق به هیچ استخوانی وصل نبود، دنبالم کشیده می شد کلاه آهنی یکی از شهدا را از لابه لای نی ها توی آب جزیره فرو بردم دستم به آب نمی رسید. سعی کردم کلاه را توی آب فرو کنم، نمی توانستم. اگر از سینه به پایین بدنم را بیشتر از این به سمت آب میکشیدم، درون آب می افتادم و غرق میشدم. ضعف جسمی باعث شد کلاه آهنی از دستم بیفتد و توی آب های جزیره شناور شود.
با سختی دور گرفتم و برگشتم. چند نارنجک کنارم منفجر شد. عراقی ها چند متری پشت سنگر روبه رویم بودند. ساعت دوازه و نیم ظهر بود. چشمانم روبه رو را میپاییدند. نمی دانستم کی عراقی هاسر می رسند، پشت به فلکه چراغچی رو به پد بیت اللهی نشسته بودم. دو دستم را از پشت روی زمین قرار دادم تا تکیه گاهم باشند.
چشمم به نوک سنگر بود که ناگهان سه، چهار نظامی عراقی سرو کله شان پیدا شد. از سنگر بالا آمدند. از نگاهشان فهمیدم از این طرف سنگر یعنی جایی که من بودم می ترسیدند. چند نارنجک به پشت سنگر در فاصله ده، دوازده متری ام پرتاب کردند. ترکش یکی از نارنجک ها به دست راستم خورد. یکی از آنها چشمش به من افتاد، تیربارش را به طرفم نشانه رفت و با صدای بلند گفت: .
- لاتحرک! (تكان نخور)! نگاهم به نگاهش بود که ادامه داد:
- ارفع یدیک. (دست هاتو ببر بالا). دستهایم را که بالا بردم با صدای بلند گفت:
- ارمی سلاحک. (سلاحتو بنداز).
سلاحی نداشتم که بیندازم. نظامی ای که تیربار گرینف اش را به طرفم گرفته بود، ادامه داد:
- یالا تعال، یالا تقدم، بالسرعه .. (بیا، یالا بیا جلو، زود باش ....)
این کلمات را آنقدر تکرار کرد که هنوز در ذهنم مانده. فکر می کنم از مقاومت بچه ها به ستوه آمده بودند که چند بار تکرار کرد. ليش الاستلمو انفسكم ...! (چرا تسلیم نمی شدید ...!
اسلحه ام را توی آبراه کناری انداخته بودم. دیگر نظامی همراهش پرچم عراق را روی نوک سنگر به زمین کوبید. تصویری از اولین نظامی عراقی که اسیرم کرد، در ذهنم نقش بسته است. آدم لاغر اندام با چشمان ریز و صورت سبزه که لباس پلنگی پوشیده بود و خال سیاهی روی پیشانی اش بود. لباس هایش شلخته و نامرتب بود. چند گلوله دور و برم شلیک کرد. گویا نمی خواست مرا بکشد؛ ساکت بودم. پای مجروحم را نمی دید. برای بار سوم تکرار کردن
- یالاقُم. (بلند شو).
با تکرار لا تحرک، سعی داشت به من بفهماند دستهایم را بالای سرم ببرم. وقتی دست هایم را بالا بردم، سخت و دردآلود بود. این دست بالا بردن، سخت ترین لحظه برای هر سربازی در هر گوشه ای از جهان است. دست هایم که بالا بود، احساس کردم غرور جنگی ام شکست. در آن لحظه بدجوری پیش خودم و عراقی ها شکستم. حتی از شهدایی که کنارم بودند خجالت کشیدم. خیال می کردم یکی از شهدا می گوید: سید! تو و اسارت! دست هایم که بالا بود، احساس حقارت، تسلیم و به تعبیری کم آوردن عذابم میداد. در جنگ اسارت را گناهی می دانستم که مرتکب آن شده بودم.
هرگاه دوستانم شهید می شدند، نسبت به آنها حس خوبی داشتم. برای اولین بار وقتی چند نفر از دوستانم از جمله کاووس محمودی در عملیات نصر چهار در کردستان به اسارت عراقی ها در آمدند، نسبت به آنها حس بدی داشتم و با خودم می گفتم: آنها باید تا دم مرگ می جنگیدند و اسیر نمیشدند. اسیر که شدم با خودم گفتم: حتما دیگران هم همین حس را نسبت به من دارند!
ضعف شدید به خاطر خونریزی، عطش و شدت گرمای سوزان بر من مستولی شده بود. شرجی هوا اذی
تم می کرد. تنگی نفس و خفگی بهم دست داده بود. احساس می کردم در هوا اکسیژن وجود ندارد. پشه ها و مورچه ها دور زخم پایم جمع شده بودند و خونم را می مکیدند. دیگر در هیچ نقطه ای از جاده خندق صدای تیراندازی و درگیری به گوش نمی رسید.
هنوز دست هایم بالا بود که نظامی عراقی لوله اسلحه اش را به طرفم نشانه رفت، با اشاره دستش و کلماتی که تکرار کرد، سعی داشت به من بفهماند بلند شوم و به طرفش بروم. دستم را به طرف پایم کشیدم و سعی کردم به او بفهمانم نمی توانم راه بروم. یکی از آنها که اندامی متوسط و صورتی گندمگون داشت، نزدیکم شد، با اسلحه به سینه ام کوبید، از پشت به زمین افتادم. همه حواسم به پایم بود که ضربه نبیند. نظامی عراقی کتفم را گرفت و به حالت نشسته قرارم داد. دست هایم بالا و سرم پایین بود تا چشمم به قیافه شان نیفتد. یکیشان دست هایم را با سیم تلفن صحرایی از پشت بست. وقتی نظامی ها از کنارم رد می شدند و به طرف چراغچی می رفتند، برایم لحظه دردناکی بود. سی، چهل نظامی دور تا دورم ایستاده بودند. آنها ساعت مچی انگشتر، تسبیح، پول، فانسقه و وسایل شخصی شهدا را بر می داشتند و همه محتویات جیبشان را خالی می کردند.
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
✨ ادامه در قسمت بعد
🌹کانال حوزه انقلابی خوزستان
@howzehenghelabi_khozestan
فوری
🔻بستن جاده ماهشهر - بندرامام در اعتراض به مشکلات بی آبی
↩فرماندار ماهشهر:
🔸 دقایقی پیش گروهی بر پایه یک فراخوان مجازی در اعتراض به موضوع بی آبی در استان خوزستان، اقدام به بستن جاده ماهشهر - بندرامام کردند که با حضور مامورین انتظامی، معترضین متفرق و جاده در حال ایمن سازی است./صدا وسیما
🌹کانال حوزه انقلابی خوزستان
@howzehenghelabi_khozestan
🔴اعتراض مردم چند شهر خوزستان به کمبود آب شرب و کشاورزی
🔹در پی مشکلات بیآبی در خوزستان، مردم با برگزاری تجمعاتی در برخی شهرها خواستار رسیدگی به این مشکل و تامین حقآبه رودخانهها شدند.
🌹کانال حوزه انقلابی خوزستان
@howzehenghelabi_khozestan
استاندار خوزستان؛ طی هماهنگی به عمل آمده با معاون اول رئیس جمهور، وزرای کشور، نیرو، جهاد کشاورزی و رئیس سازمان مدیریت بحران کشور قرار است به زودی یک هیئت به خوزستان اعزام شود و موضوع کم آبی و خسارتهای ناشی از آن بررسی شود و اقدام مقتضی صورت پذیرد
🌹حوزه انقلابی خوزستان
@howzehenghelabi_khozestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بستن جاده ماهشهر-بندر امام در اعتراض به مشکلات پیش امده توسط دولت در خصوص کم ابی و قطعی مکرر برق.
❌❌❌متاسفانه عدم پاسخ مناسب مسولین استانی و کشوری در خصوص رفع مشکلات خوزستان موجبات پیامدهای امنیتی در استان شده است و ضد انقلاب خارج نشین نیز به تحریک مردم و دعوت انها به خشونت دست زده اند و از اب گل الود بی عرضگی مسولین و مدیران محلی ماهی خود را صید می کنند.
🌹کانال حوزه انقلابی خوزستان
http://eitaa.com/howzehenghelabi_khozestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعتراضات مردمی به عملکرد دولت در خصوص بی آبی و قطعی مکرر برق_شهر حمیدیه
❌❌و فراخوان ضد انقلاب جهت اعتراضات خیابانی
🌹کانال حوزه انقلابی خوزستان
eitaa.com/howzehenghelabi_khozestan
فراخوان فرقه الاحوازیه جهت اغتشاشات و اعتراضات خیابانی
و سکوت 😐 مسولین!!!
🌹کانال حوزه انقلابی خوزستان
eitaa.com/howzehenghelabi_khozestan
♨️آغاز پروژه آبرسانی سپاه خوزستان به جفیر
🔹مسئول بسیج سازندگی سپاه ولیعصر: پروژه آبرسانی به منطقه جفیر از دیروز آغاز شده و در مرحله نخست لولهها ریسهشده و لولهگذاری در روزهای آینده انجام میشود. این خطوط لوله به خط انتقال آب غدیر متصل شده و و آب پایدار به دست مردم میرسد.
🔹در زمینه آبرسانی به دیگر مناطق اولویتدارِ استان نیز درحال هماهنگی هستیم تا هرچه سریعتر خطوط انتقال آب پایدار را به این مناطق برسانیم.
🌹کانال حوزه انقلابی خوزستان
@howzehenghelabi_khozestan
🔰 #دستور_پیگیری
دستور رییس دستگاه قضا برای پیگیری فوری حل مشکل آب در استان خوزستان
با دستور حجت الاسلام والمسلمین اژهای یک هیات ارشد قضایی و اجرایی برای حل مشکل عازم خوزستان شد
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما مرکز خوزستان به دنبال مشکلات ناشی از کمبود آب در استان خوزستان، از روز گذشته و با پیگیری مستمر رئیس دستگاه قضا هیاتی متشکل از نمایندگان ارشد وزارت نیرو و دادستان کل کشور برای بررسی مشکلات پیش آمده و علل وضعیت موجود ، صبح امروز عازم استان خوزستان شد.
مقرر شده است هیات اعزام شده پیگیر راهکارهای فوری حل مشکل آب در استان خوزستان شده و نتیجه اقدامات و همچنین دلایل به وجود امدن وضعیت موجود را به حجت الاسلام و المسلمین محسنی اژه ای رییس قوه قضاییه گزارش کنند.
🌹کانال حوزه انقلابی خوزستان
@howzehenghelabi_khozestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب گذشته مشهد مقدس مسافران خورستانی # کارون
🌹حوزه انقلابی خوزستان
http://eitaa.com/howzehenghelabi_khozestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕ جواب قاطعانه دکتر قاسم ساعدی (نمایندهٔ دشت آزادگان و هویزه، در دورهٔ دهم و یازدهم مجلس شورای اسلامی)به سید ناصر موسوی لارگانی
(نمایندهٔ حوزهٔ انتخابیهٔ فلاورجان اصفهان در دوره هشتم، نهم، دهم و یازدهم مجلس شورای اسلامی، عضو هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی)
🌹حوزه انقلابی خوزستان
@howzehenghelabi_khozestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مطالبهمردم خوزستان جوابداد/ آب به هور رسید
🌹کانال حوزه انقلابی خوزستان
@howzehenghelabi_khozestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردم خوزستان فقیر نیستند
مردم خوزستان دچار تبعیض هستند
🌹کانال حوزه انقلابی خوزستان
@howzehenghelabi_khozestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اب رها سازی شده از سد کرخه به بستان رسید
🌹کانال حوزه انقلابی خوزستان
@howzehenghelabi_khozestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما مقلد رهبریم، ما وهابی نیستیم.
حرف دل یکی از عشایر غیور خوزستانی
🌹کانال حوزه انقلابی خوزستان
@howzehenghelabi_khozestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مولودی عربی فارسی به مناسبت عید غدیر
👌👌برای غدیر باید بیش از اینها مایه گذاشت.
🌹کانال حوزه انقلابی خوزستان
@howzehenghelabi_khozestan
بهبهان میزبان رویداد مهم نمایش آیینی در محرم الحرام 1443 شد:
🔹دبیرخانه تعزیه واحد هنرهای نمایشی حوزه هنری استان خوزستان در محرم الحرام 1443 برگزار میکند:
💠فراخوان نخستین سوگواره تعزیه خوانی رایَتِ سرخ
مهلت ارسال آثار:
25 تیر الی 9 مرداد ماه 1400
زمان برگزاری: دهه سوم محرم الحرام 1443
محل برگزاری: شهرستان بهبهان
🌹کانال حوزه انقلابی خوزستان
@howzehenghelabi_khozestan
🍂 #پایی_که_جا_ماند ( ۲۰
خاطرات اسارت
سید ناصر حسینی پور
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
🔅 شنبه ۴ تير ۱۳۶۷
جزیره ی مجنون - جاده خندق
دو نفرشان روی تقسیم وسایل شهدا دعوایشان شد. آنها پول توجیبی شهدا را بین خودشان تقسیم می کردند. تعدادی از آنها وسایل شهدا را که بر می داشتند، به جنازه مطهرشان گلوله می زدند. یکی شان یک خشاب کامل را روی سر و صورت شهیدی که چند لحظه قبل پولها و عکس زن و بچه اش را در آورده بود، خالی کرد. فهمیدم کی بود. حیات الله ازادی نام داشت و همشهری ام بود. حیات الله که از ترکهای دره شوری بود، زن و سه فرزند داشت. عراقی ها عکس بچه هایش را به همدیگر نشان می دادند. جنازه جهانگیر رنجبر چند متری اش به زمین افتاده بود. جهانگیر هم متأهل بود و دو فرزند داشت. جهانگیر می توانست در چراغچی بماند و جلو نیاید. با این که فقط بیست روز به پایان خدمتش باقی مانده بود، مردانه جنگید و مظلومانه شهید شد.
سرم گیج می رفت. ضعف شدیدی داشتم. یکی از آنها که جثه لاغر و قد نسبتا کوتاهی داشت، گلنگدن کشید و در حالی که به طرفم نشانه رفته بود، گفت:
- أقتلک؟ (بکشمت)؟
ترجیح دادم نگاهم به طرف نیزارهای جزیره باشد تا چشمم به صورت شان نیفتد. توی چشم های بعضی شان پر از نفرت و کینه بود، وقتی به آنها نگاه می کردم، جری تر می شدند. موهایم را می کشیدند تا بهشان نگاه کنم، نگاهم را پایین می دوختم تا کمتر تحریک شوند.
آرنجم به خاطر ضربه پوتین یکی از عراقی بدجوری درد می کرد. یکی شان به طرفم اسلحه کشید، احساس کردم جدی جدی قصد گشتنم را دارد. به عربی که فحش میداد، از بس صدایش بلند بود که همه بر می گشتند و نگاهش می کردند. از بس عصبی و خشمگین بود، چشمانم را به انتظار تیر خلاص او بستم و شهادتین را گفتم. فکر می کنم متوجه شده بود که از مرگ نمی ترسم. به خدا توکل کردم. دلم می خواست حرف هایم را متوجه می شدند تا به آنها می فهماندم با این وضعی که دارم، زنده ماندن جز درد و زجر چیز دیگری نیست. می فهمیدم چه راه سختی پیش رویم بود. به رنج ها، دردها و تحقیرهای اسارت که فکر می کردم، دلی به زنده ماندن نداشتم. در حالی که سرم پایین بود، کنارم نشست، موهایم را گرفت و سرم را بالا آورد؛ چنان به صورتم زل زد، احساس کردم اولین بار است ایرانی می بیند. بیشتر نظامیان از همان لحظه اول اسارتم اطرافم ایستاده بودند و نمی رفتند. زیاد که می ماندند، با تشر یکی از فرماندهان و یا افسران ارشدشان آن جا را ترک می کردند.
چند نظامی جدید آمدند. یکی از آنها با پوتین به صورتم خاک پاشید. چشمانم پر از خاک شد. دلم می خواست دستهایم باز بود تا چشم هایم را بمالم. کلمات و جملاتی بین آنها رد و بدل می شد که در ذهنم مانده. فحش ها و توهین هایی که روزهای بعد در العماره و بغداد زیاد شنیدم. یکی شان که آدم میانسالی بود، گفت: لعنة الله عليكم ايها الأيرانيون المجوس، (لعنت خدا بر شما ایرانی های آتش پرست). دیگری گفت: الأيرانيون أعداء العرب. (ایرانی ها دشمن اعرابند). دیگر افسر عراقی که مؤدب تر از بقیه به نظر می رسید، پرسید:
- ليش اجيت للحرب؟ (چرا اومدی جبهه)؟ بعد که جوابی از من نشنید، گفت: أقتلک؟ (بکشمت)؟
آنها با حرف هایی که زدند، خودشان را تخلیه کردند. بعضی شان که آدم های باوجدانی بودند سعی می کردند بقیه را متقاعد کنند کاری به کارم نداشته باشند. یک سرگرد با دست باندپیچی شده اش اسلحه کمری را روی شقیقه ام گذاشت و گفت: انت حرس خمینی؟
چیزی نگفتم و او ادامه داد: انت جيش الشعبي؟ ساکت ماندم. پیدا بود نسبت به پاسدارها و بسیجی ها کینه و عداوت خاصی دارد. سرگرد به قیافه ام که نگاه کرد، خطاب به دیگر نظامیانی که اطرافش بودند، گفت:
- لا! هذا مو جندی مکلف! (نه! این سرباز وظیفه نیست)!
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
✨ ادامه در قسمت بعد
کانال حوزه انقلابی خوزستان
@howzehenghelabi_khozestan