eitaa logo
🇵🇸 طلاب شهید 🇮🇷
1.3هزار دنبال‌کننده
439 عکس
293 ویدیو
5 فایل
🌷اینجا؟زندگینامه‌و‌خاطرات‌شهدای‌طلبه🌷 ➕ 📢 اخبار داغ #مقاومت 💌 ارتباط ناشناس با ما: daigo.ir/secret/330684877
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⏰حدود ساعت ١٣ عاقبت امام حسین علیه‌السّلام و حضرت عباس علیه‌السّلام تنها ماندند. علمدار، اجازه میدان خواست اما امام علیه‌السّلام او را مامور رساندن آب به خیمه ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس علیه‌السّلام، در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله علیه‌السّلام سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام علیه‌السّلام از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست.» ┄┅═══••✾▪️✾••═══┅┄ @tollabe_shahid
⏰حدود ساعت ١۴ امام علیه‌السّلام به طرف خیمه‌ها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنه‌اش نکنند... وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره اش علی اصغر را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله کشته شد. امام علیه‌السّلام میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان می‌شد. بعضی تیر می‌انداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب می‌کردند. شمر و ده نفر به مقابله امام حسین علیه‌السّلام آمدند. در مقاتل نوشته اند زمانی که امام علیه‌السّلام در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمی‌کرد به سمت ایشان برود اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن علیهماالسّلام دوید و به طرف مقتل امام علیه‌السّلام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام علیه‌السّلام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!» ┄┅═══••✾▪️✾••═══┅┄ @tollabe_shahid
زیارت ناحیه مقدسه.pdf
حجم: 6.39M
⚫️ پی دی اف زیارت ناحیه مقدسه عاشقان سیدالشهداء علیه‌السّلام 👇🏻 •● @tollabe_shahid ●•
میثم‌مطیعی زیارت ناحیه - مطیعی (1).mp3
زمان: حجم: 49.49M
⚫️ صوتی زیارت ناحیه مقدسه 🎙 میثم مطیعی عاشقان سیدالشهداء علیه‌السّلام 👇🏻 •● @tollabe_shahid ●•
⏰ ساعت ١۵:۰۶ وقت نماز عصر وقت شهادت امام علیه‌السّلام را وقت نماز عصر گفته‌اند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع‌نگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین کشته شود شنیدم که می‌گفت «به خدا پس از من کسی را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.» گوید: آن‌گاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام علیه‌السّلام فرو برد ...» ┄┅═══••✾▪️✾••═══┅┄ @tollabe_shahid
בُــــسِـــــیْن جان... تو آن حسین شهیدی که ظهر عاشورا جهان مصالحه کردی به کهنه پیرهنی... ⚫️ @tollabe_shahid
⏰حدود ساعت ١۶ بعد از شهادت امام علیه‌السّلام، عده‌ای لباس‌های آن حضرت را غارت کردند که نوشته اند تمام این افراد بعدها به مرض‌های لاعلاج دچار شدند. غارت عمومی اموال امام حسین علیه‌السّلام و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمه‌ها گذاشت. یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بن‌مطاع بعد از شهادت امام به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام جنگید تا شهید شد. نزدیک غروب آفتاب است. سر امام علیه‌السّلام را جدا می‌کنند و به خولی می‌دهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام علیه‌السّلام و یارانش اسب می‌دوانند تا استخوان‌هایشان هم خرد شود. ┄┅═══••✾▪️✾••═══┅┄ @tollabe_shahid
3.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از ازل در طلبت چشم تَرَم گفت «בُــــسِـــــیْن» هر کجا بال زدم بال و پرم گفت: «בُــــسِـــــیْن» ╔═🌷════✤═ @tollabe_shahid ═✤════🌷═╝
⏰ساعت ١٧:۴۹ اذان مغرب داستان روز غم انگیز عاشورا این‌طور تمام می‌شود که درحالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را می‌داده، سنان بن انس بین مردم می‌تاخته و رجز می‌خوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشته ام!» =========== منابع: تاریخ طبری تاریخ یعقوبی الفتوح مناقب آل أبی‌طالب ┄┅═══••✾▪️✾••═══┅┄ @tollabe_shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇵🇸 طلاب شهید 🇮🇷
١. 🥀 #معرفی طلبـــﮧ‌شـﮩـيد، سـرباز #امام_زمان 🔸 میرزا یونس استاد سرایی، معروف به میرزا کوچک‌خان جنگ
▪️از افسران سپاه جنگل بود. جلوی میرزا را گرفت. گفت: «آقامیرزا این همه عقب‌نشینی برای چی؟ چرا دستور مقاومت نمی‌دهی‌؟ سربازانم هم گرسنه‌اند و روحیه‌شان از عقب‌نشینیِ مداوم متزلزل شده. این وضع برای ما غیرقابل تحمل است.» ▪️میرزا مثل پدری مهربان، دلداری‌اش داد و به او گفت: «جنگ با قوای دولت به مصلحت نیست. این یک نحو برادر‌کُشی است و باید حتی‌المقدور از این عمل پرهیز کرد…» ▪️میرزا برای سربازان هم سخنرانی کرد و دلیل عقب‌نشینی را برای‌شان گفت. ولی آن‌ها خسته بودند و بریده بودند. سپاه حق دیگر توان ایستادگی نداشت، میرزا به مولایش علیه‌السّلام اقتدا کرد. 🏴 شب سال ۶١ هجری داشت دوباره تکرار می شد، او یاران را جمع کرد و این چنین گفت: «رفقا آن‌طور که من فهمیده‌ام مقصد دولت و نیروی تعقیب‌کنندهٔ ما، دستگیری شخص من است و بنابراین مایل نیستم شما برای خاطر من در زحمت و رنج باشید و اجازه می‌دهم که به میل خودتان هرجا که می‌خواهید بروید امیدوارم یک‌بار دیگر موفق شوم که لذت دیدارتان را درک نمایم.» خیلی‌ها آمدند تا با میرزا خداحافظی کنند. میرزا هم با چشم‌های اشک‌آلود از آن‌ها خداحافظی کرد و به یکایک آن‌ها خرجی داد. از جمعیت هشت‌صد نفره فقط هشت نفر با میرزا باقی‌ ماندند. 📚 سردار جنگل، ص ٢٠۶ ╔═🌷════✤═ @tollabe_shahid ➟ 🇮🇷طُـلّابِ شَـﮬ‌‌ـيد🇮🇷 ═✤════🌷═╝