گویند : درسالیان پیش که نایب حسین کاشی یاغی معروف کاشان برای خود حکومتی تشکیل داده و مشغول چپاول مردم بود حاکم تهران تلگرافی برای فرزند وی ماشالله خان بدین مضمون ارسال داشت:
ماشالله خان به خدا سوگند اگر به تهران بیایی تو را سردار میکنم.خان یاغی به طمع سردارلشگر شدن فورأ به تهران آمد وبه محض رسیدن به تهران به دستورحاکم او را دستگیر نموده و به دار کشیدند
یکی از اطرافیان به وی گفت: مگر شما سوگند یاد نکردی که به محض ورود ماشالله خان او را سردار کنی؟ حاکم خندید و گفت:
چرا و به این قول عمل کردم.
اگر ماشالله خان قدری شعور و درایت داشت می فهمید که منظور از حکم ما برسرِدارکردن اوست نه سردار سپه کردن !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا حال مردمم رو خوب کن و فقط آرامش بده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹سنگ آمتیست با نقشونگاری حیرتانگیز
جالب است بدانید: یونانیان باستان بر این باور بودهاند که شخصی که آمتیست همراه خود داشته باشد از مست شدن دور خواهد ماند! بعضی افراد برای آمتیست خواص خاصی قائل هستند. از جمله رفع دردهای ناحیه سر، میگرن و فشارهای عصبی و بهبود سیستم کلی بدن! ولی اگر هیچ کاری هم نکند به خودی خود این سنگ بسیار زیبا و چشمگیر است.
تری فاکس یه پسر 22 سالهی کانادایی بود که در ۱۴۳ روز قبل از مرگش ۵۳۷۳ مایل تو سراسر کانادا دوید و هدفش جمع آوری کمک برای تحقیقات سرطان بود.
در نتیجه بیش از ۲۴ میلیون دلار جمع کرد و با بجا گذاشتن این میراث برای علم ،از دنیا رفت.
@tonnel_zaman
تخت جمشید جای بازی نیست!
اگر فکر می کنید تخت جمشید برای شما جاذبه های یک پارک یا بوستان شهری را دارد که کودکان شما می توانند در آن بازی کنند، بالا و پایین بپرند و همراهان شما روی سرستون ها بنشینند و عکس یادگاری بگیرند، به تخت جمشید نیایید، اینجا پارک نیست.
@tonnel_zaman
داستان کوتاه
در دبستانی، معلمی به بچه ها گفت آرزوهاشونو بنویسن . اون نوشته های بچه ها رو جمع کرد و به خونه برد .
یکی از برگهها ؛ معلم رو خیلی متاثر کرد . در همون اثنای خوندن بود که همسرش وارد شد و دید که اشک از چشمای خانمش جاریه . پرسید، چی شده؟ چرا اینقدر ناراحتی ؟
زن جواب داد، این انشا را بخوان؛ امروز یکی از شاگردانم نوشته . گفتم آرزوهایشان را بنویسند و اون اینجوری نوشته .
مرد کاغذ را برداشت و خواند. متن انشا اینگونه بود:
"خدایا، میخواهم آرزویی داشته باشم که مثل همیشه نباشد؛ مخصوص است. میخواهم که مرا به تلویزیون تبدیل کنی.میخواهم که جایش را بگیرم. جای تلویزیونی را که در منزل داریم بگیرم. میخواهم که جایی مخصوص خودم داشته باشم و خانوادهام اطراف من حلقه بزنند.میخواهم وقتی که حرف میزنم مرا جدّی بگیرند؛ میخواهم که مرکز توجّه باشم و بی آن که سؤالی بپرسند یا حرفم را قطع کنند بگذارند حرفم را بزنم. دلم میخواهد همانطور که وقتی تلویزیون خراب است و به آن میرسند، به من هم برسند و توجّه کنند. دلم میخواهد پدرم، وقتی از سر کار برمیگردد، حتّی وقتی که خسته است، قدری با من باشد. و مادرم، وقتی غمگین و ناراحت است، به جای بیتوجّهی، به سوی من بیاید. و دوست دارم، برادرانم برای این که با من باشند با یکدیگر دعوا کنند ... دوست دارم خانواده هر از گاهی همه چیز را کنار بگذارند و فقط وقتشان را با من بگذرانند. و نکتۀ آخر که اهمّیتش کمتر از بقیه نیست این که مرا تلویزیونی کن تا بتوانم آنها را خوشحال و سرگرم کنم. خدایا، فکر نکنم زیاد چیزی از تو خواسته باشم. فقط دوست دارم مثل هر تلویزیونی زندگی کنم."
انشا به پایان رسید.
مرد نگاهی به همسرش کرد و گفت، "عجب پدر و مادر وحشتناکیاند!
زن سرش را بالا گرفت و گفت، این انشا را دخترمان نوشته است !
@tonnel_zaman
عکس خوشگل ببینید از ژانویه 1938 وقتی بیش از 64000 نفر تماشاگر کراوات زده و کلاه به سر راهی هایبری شدند تا مسابقه بین آرسنال و بولتون رو تماشا کنند. این بازی تو اون زمان رکورد حضور تماشاگر تو انگلیس بود.
بیست ماه بعد جنگ جهانی دوم آغاز شد.
@tonnel_zaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از هوش مصنوعی پرسیدن اگر حکومت مصریان باستان سقوط نمیکرد، جهان چگونه بود؟
و این شده نتیجه
@tonnel_zaman
ممکن است که لباس و زبان و رسوم و آداب و معتقدات مردم عوض شود ولی حماقت آنها عوض نخواهد شد و در تمام اعصار میتوان به وسیلهی گفتهها و نوشتههای دروغ مردم را فریفت. زیرا همانطور که مگس، عسل را دوست دارد، مردم هم دروغ و ریا و وعدههای پوچ را که هرگز عملی نخواهد شد دوست میدارند.
📚 سینوهه
👤 میکا والتاری
@tonnel_zaman
مطابق اوستا تهمورث بر هفت کشور فرمانروایی داشت و سی سال بر اهریمن سوار بود. در رام یشت بندهای ۱۱ تا ۱۳ ذکر او رفتهاست. در این بندها طهمورث از ایزد اندروای طلب پیروزی بر دیوان و همهٔ جادوان و پریان را میکند و ایزد اندروای وی را کامیابی میبخشد.
فردوسی درباره آموزش خواندن نوشتن دیوها به تهمورث چنین میگوید:
نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند
نبشتن یکی نَه! که نزدیکِ سی
چه رومی چه تازی و چه پارسی
@tonnel_zaman
حکیم عمر خيام می گويد:
از دو حال خارج نيست
يا خدا قبلا می داند من چه خواهم كرد و يا نمی داند.
اگر نمیداند كه در اين صورت خدا نيست
و در صورتی كه می داند چگونه انتظار دارد
كه من كاری بر خلاف دانايی او بكنم
و با رعايت اين دو نكته چكونه مرا بعد از مرگ
مسئوول نموده و كيفر خواهد داد.
موريس مترلينگ - از کتاب "خدا و هستی"
وجود خالق خداوند يا هر اسم ديگرى
دست اويزى براى بشر بوده است
تا به امروز نبايد هيچ دين و آئينى رد و يا قبول كرد
دين در اين دوران بايد در چهار چوب قانون اساسى باشد
و هيچ گونه دخالتى در امور سياست - مردم - نداشته باشد
اشاره به رباعی زیر:
من مِی خورم و هرکه چو من اهل بوَد
مِی خوردن من به نزد حق سهل بوَد
مِی خوردن من حق از ازل میدانست
گر مِی نخورم علم خدا جهل بوَد
@tonnel_zaman
نام اثر: کتاب خطی قانون در طب
مولف: حکیم ابن سینا
قدمت اثر: قرن چهارم هجریقمری
وقف: عهد صفویه؛ ۱۰۳۷ قمری.
واقف: شاهعباس اول صفوی
خط: نسخ قدیم
تعداد اوراق: دارای ۱۰۰ ورق در ابعاد ۲۰ در ۱۶ سانتی متر.
کاتب وقف نامه: محمد رفیع محمد حسین الموسوی با نقش مهر کاتب
یادداشت وقف نامه: "وقف نمود کلب آستان علی بن ابیطالب، این کتاب را با یکصد و نه کتاب دیگر بر روضه منوره فاطمیه ..."
مرمت: این کتاب خطی ارزشمند در سال ۱۳۷۹ شمسی در کارگاه هنری موزه آستانه مقدسه قم مرمت و مجلد شده است.
جلد: دارای جلد چرمی به رنگ قهوه ای با تزئینات ضربی.
کتاب طبی هزارساله ابن سینا، نشان از پیشینه دیرین و جایگاه والای علم طب در ایران اسلامی دارد و گویای نقش موثر آن در گسترش علوم پزشکی در جهان است.
یک وسیله جالب تاریخی در «تالار هنر و زندگی» کتابخانه و موزه ملی ملک به نمایش درآمده است که بیننده را به روزگار نخستین ماشینهای مدرن اداری میبرد.
این ماشین اداری یک مدادتراش مدرن در زمانه خود بوده است. تاریخ اثر روشن نیست اما از اندازه و چگونگی کاربرد آن میتوان دریافت در دسته نخستین ماشینهای نسل ماشینهای مدادتراش جای میگیرد. این اثر به نام «مداد تراش و نشانگر مداد ژوپیتر ۲» برای تراشیدن نوک مداد به کار میآمده و ساخت کشور آلمان بوده است. این ماشین جالب را شاید بتوان نمونههای نخستینِ ماشینهای تراش مداد برشمرد.
این ماشین اداری از مجموعه وقفی حاج حسین آقا ملک در کتابخانه و موزه ملی ملک به شمار میآید.
در میان صخرههای تیمره اراک ، پر از طرحها و نقاشیهای ابتدایی و جالبی است که حکایت انسانهای اولیه و عصر حجر را برای انسانهای عصر فناوری بازگو میکند. این مجموعه از مهمترین و شاید کاملترین مجموعههای سنگنگاره کشور و شامل بیش از ۳۰ هزار قطعه است که از جاهای دیدنی استان مرکزی به شمار میآید و به بهشت سنگنگارههای ایران مشهور است.
@tonnel_zaman
نامه ای عاشقانه از دختری در عهد قاجار
نمونه ای از نامه نگاری های قدیمی
بسم المعطّرٌ الحبیب
تصدقت گردم، دردت به جانم، من که مُردم وُ زنده شدم تا کاغذتان برسد، این فراقِ لاکردار هم مصیبتی شده. زن جماعت را کارِ خانه وُ طبخ وُ رُفت و روب وُ وردار و بگذار نکُشد، همین بیهمدمی و فراق میکُشد. مرقوم فرموده بودید به حبس گرفتار بودید، در دلمان انار پاره شد. پریدُخت تو را بمیرد که مَردش اسیر امنیهچیها بوده و او بیخبر، در اتاق شانهٔ نقره به زلف میکشیده.
حی لایموت سرشاهد است که حال و احوال دل ما هم کم از غرفهٔ حبس شما نبوده. اوضاع مملکت خوب نیست؛ کوچه به کوچه مشروطهچی چنان نارنجهایی چروک و از شاخه جدا بر اشجار و الوار در شهر آویزانند وُ جواب آزادیخواهی، داغ و درفش است وُ تبعید و چوب و فلک. دلمان این روزها به همین شیشهٔ عطری خوش است که از فرنگ مرسول داشتهایدُ شب به شب بر گیس میمالیم.
سَیّد محمود جان، مادیان یاغی و طغیانگری شدهام که نه شلاق و توپ و تشر آقاجانمان راممان میکند و نه قند و نوازش بیگم باجی. عرق همه را درآوردهام و رکاب نمیدهم، بماند که عرق خودم هم درآمده. میدانید سَیّدجان، زن جماعت بلوغاتی که شد، دلش باید به یکجا قُرص باشد، صاحاب داشته باشد، دلِ بیصاحاب، زود نخکش میشود، چروک میشود، بوی نا میگیرد، بید میزند. دلْ ابریشم است.
نه دست و دلم به دارچیننویسی روی حلوا و شُلهزرد میرود، نه شوق وسمه وُ سرخاب وُ سفیدآب داریم. دیروزِ روز بیگم باجی، ابروهایمان را گفت پاچهٔ بُز. حق هم دارد، وقتی که آنکه باید باشد و نیست، چه فرق دارد پاچهٔ بُز بالای چشممان باشد یا دُم موش و قیطانِ زر.
به قول آقاجانمان؛ دیده را فایده آن است که دلبر بیند. شما که نیستید وُ خمرهٔ سکنجبین قزوینی که باب میلتان بود بماند در زیرزمین مطبخ و زهرماری نشود کارخداست. چلّهها بر او گذشته، بر دل ما نیز. عمرم روی عمرتان آقا سَیّد، به جدّتان که قصد جسارت و غُر زدن ندارم ولی به واللّه بس است، به گمانم آنقدری که در فالکوتهٔ طب پاریس طبابت آموختهاید که به علاج بیماری فراق حاذق شده باشید، بس کنید، به تهران مراجعت فرمایید وُ به داد دل ما برسید، تیمارش کنید وُ بعد دوباره برگردید. دلخوشکُنکِ ما همین مراسلات بود که مدّتی تأخیر افتاد وُ شیشهٔ عطری که رو به اتمام است. زن را که که میگویند ناقصالعقل است، درست هم هست؛ عقل داشتیم که پیرهنتان را روی بالش نمیکشیدیم وُ گره از زلف وا کنیم وُ بر آن بخُسبیم. شما که مَردید، شما که عقلتان اَتّم وُ اَکمل است، شما که فرنگ دیدهاید وُ درس طبابت خواندهاید، مرسوله مرقوم دارید و بفرمایید این ضعیفهٔ ناقصالعقل چه کند.
تصدقت پریدُخت
بوسه به پیوست است
منبع :
پریدخت، مراسلات پاریس-تهران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در اطراف قشم دره فرسایشی زیبایی وجود داره که به دلیل شکل ظاهری عجیب و وسیعی که داره به دره ستاره ها معروفه و بومیان عقیده دارن به دلیل سقوط یک ستاره از آسمان این اشکال ایجاد شده.
ولی درواقع به دلیل تندبادها و باران های موسمی این دره ایجاد شده.
بومی ها شب های این دره رو زمان آمد و شد ارواح و اشباح می دانند
#اینجا_ایران_است
@tonnel_zaman
زمانی که دوچرخه به تهران آمد برخی مردم به آنهایی که دوچرخه سوار میشدند "بچه شیطان" و "تخم جن" میگفتند و معتقد بودند که راکبین از طرف شیاطین و پریان کمک میشوند چون بغیر از این کسی نمیتواند روی دو چرخ حرکت بکند و دلیلشان هم این بود که میگفتند مرکبی که اگر کسی آنرا نگه ندارد، خودش نمیتواند خودش را نگه دارد چگونه میتواند یکی را هم بالای خود نشانیده راه ببرد؟!
پس این کار ممکن نیست مگر آنکه خود آن روروئک را جنیان ساخته و راکبین آنها نیز بچۀ جن ها و شیطان ها میباشند. چنانکه اولین باری که این مرکب به تهران آورده شد دو پسر بچۀ انگلیسی با شلوارهای کوتاه در میدانِ مشق آنها را به نمایش مردم گذاشتند . پیرها و سالمندانی که به تماشایشان رفتند بسم الله و لاحول گويان و شگفت زده که گویی به تماشای غول و آل و پریزاد رفته اند باز میگشتند و آمدن دوچرخه را یکی از علائم ظهور میگفتند.
📚طهران قدیم؛ جعفر شهری
@tonnel_zaman
قلمدان از محبوبترین ابزارهای پیوسته با کتاب و کتابت در تاریخ نگارش به شمار میآید. قلمدانها در تاریخ ایران ابزارهای کاربردی برای نویسندگان، کاتبان و خوشنویسان بودهاند و آنان به این وسیله کاربردی همچون یک اثر هنری مینگریستهاند.
یک قلمدان لاکی با نگارههای تاریخی در گنجینه کتابخانه و موزه ملی ملک وجود دارد که نماهایی جذاب از دورهای از تاریخ معاصر ایران را به نمایش درآورده است. هنرمند در نقاشی روی این قلمدان زیبا، یک «قشونکشی» را در دوره قاجار به تصویر کشیده است. نقش سربازان و افسران قاجاری در حال قشونکشی بر این قلمدان به چشم میآید. مردی با لباس قرمز نظامی و کلاه بر سر، سوار بر اسب بر بخش بالایی قلمدان دیده میشود. دیگر افسران زیر فرمان این صاحبمنصب نظامی پشت سر و جلوی او تصویر شدهاند. این قلمدان که در دوره قاجار ساخته و نقاشی و لاکی شده است، تاریخ و رقم (امضا) ندارد.
در مجسمه موسی میکل آنژ، ماهیچه کوچکی در قسمت بازو تراشیده شده که این ماهیچه در بدن انسان زمانی دچار انقباض میشود که انگشت کوچک را تکان داده و بلند کنید در غیر این صورت این ماهیچه مخفی میماند.
موسی در اینجا انگشت کوچکش را حرکت داده و این نشان از توجه فوقالعاده مجسمهساز به جزییات در ساخت این شاهکار است.
ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی ﻣﯿﮑﺮﺩ.
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ .
ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ .
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ ، که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍبد !
ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ
ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺑﺨﻮﺍﺑﺪ .
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ،ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود.
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدنﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ .
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑه ﺨﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ .
ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪنکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ.
ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند:
ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟
ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ (ﺧﺮ ) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ .
ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭاندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭفلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و....
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید .
ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ می شود ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ
ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪ ﺷﺎﻥ می آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ .
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ
ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ !
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕوید:
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ...
ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست ، ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست
هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور
هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست...
.
مغولان، پس از فتح ایران، هر دستار و دراعه و عبا و عمامهپوشی را قاضی و دانشمند میدانستند و هر کس را از روی ظاهرش قضاوت میکردند بدون آنکه از علم و دانش و آگاهی او اطلاعی داشته باشند.
به همین جهت جهال و بیخردان، دراعه و دستار پوشیده و به ملازمت مغولان رفته و خود را به انواع تملق و خدمت و رشوت، نزد ایشان مشهور گردانیدند و قضا و مناصب شرعی به دست گرفتند.
در نتیجه امنیت قضایی از ایران رخت بر بست! عدهای روحانی که جز عمامهای بزرگ و ریشی بلند، سرمایهای نداشتند، از جهل و بیخبری سران مغول استفاده کرده و بر مناصب قضایی و روحانی مملکت تکیه زدند و انواع ستمها را در حق این مردم روا داشتند.
بعد از آن بود که جان و مال و ناموس مردم در دست این نااهلان که سردمداران مغول را شیفته خود ساخته بودند، افتاد و اخلاقیات در جامعه به پستی گرایید و ظلم و جور و فساد بیداد نمود.
منبع
تاریخ مبارک غازانی ص 238، رشیدالدین عمادالدوله ابوالخیر