43.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اسرار آب و تلاوت قرآن کریم
#تاریخ_تمدن_جهان
@tonnel_zaman
33.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیا حاضر هستید به عجیب ترین شهر ربات ها سفر کنید ؟ - گران ترین پروژه تاریخ
#تاریخ_تمدن_جهان
@tonnel_zaman
تصویر را وارونه کنید و شاهد تبدیل چهره های عصبانی به لبخند باشید
هنر يک نقاش ايتاليايی، كه نشون میده با تغییر دیدگاه میشه دنیارو به بهشت تبديل كرد.
#تاریخ_تمدن_جهان
@tonnel_zaman
رسانههای عربستانی درباره محل اقامت رونالدو:
یک قصر در ریاض که شامل یک تیم امنیتی کامل خواهد بود.
۵ ماشین اختصاصی
یک فروشگاه اختصاصی در داخل این قصر
یک سوپرمارکت
یک شهربازی
استخرهای شنا
۲ زمین فوتبال
یک زمین بسکتبال
یک محوطه بولینگ
میزهای بیلیارد
۲ باشگاه بدنسازی
۳ رستوران
که همه منحصرا در اختیار رونالدو و خانوادش خواهد بود.
#تاریخ_تمدن_جهان
@tonnel_zaman
حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد. پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.
آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت. جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت.
ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی از خدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت:
- بهلول، چه می سازی؟
بهلول با لحنی جدی گفت: بهشت می سازم.
همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می کند، گفت:
- آن را می فروشی؟!
بهلول گفت:
- می فروشم.
- قیمت آن چند دینار است؟
- صد دینار.
زبیده خاتون گفت:
- من آن را می خرم.
بهلول صد دینار را گرفت و گفت:
- این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می نویسم و به تو می دهم.
زبیده خاتون لبخندی زد و رفت.
بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.
زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت:
- این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای.
وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.
صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت:
- یکی از همان بهشت هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش.
بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت:
- به تو نمی فروشم.
هارون گفت:
- اگر مبلغ بیشتری می خواهی، حاضرم بدهم.
بهلول گفت:
- اگر هزار دینار هم بدهی، نمی فروشم.
هارون نارحت شد و پرسید:
- چرا؟
بهلول گفت:
- زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می دانی و می خواهی بخری، من به تو نمی فروشم!
#تاریخ_تمدن_جهان
@tonnel_zaman
در ايران باستان در برخى موارد؛ فردى كه مجرم شناخته شده يا مورد تهمت قرار گرفته بود براى اثبات بى گناهيش بايد از آتش ميگذشت
به اين رسم وَر گفته ميشد
فردوسى نيز در ماجراى گذر سياوش از آتش به آن اشاره ميكند.
ز هر در سخن چون بدینگونه گشت
بر آتش یکی را بباید گذشت
چنین است سوگند چرخ بلند
كه بر بيگناهان نيايد گزند
@tonnel_zaman
اسماعیل بیشکچی ، نویسندهی ترک میگوید: در یکی از مساجد ترکیه از شیخی شنیدم که در نماز جمعه با صدای بلند میگفت: "به خدا هر کس ترکی نداند بهشت را به چشم نخواهد دید"
در آن جلسه مردی به شدت میگریست، من که چنین دیدم به نزد او رفتم و گفتم : مگر تو ترک نیستی و ترکی نمیدانی؟
مرد گفت: برای خودم گریه نمیکنم
برای پیامبر اسلام گریه میکنم که ترکی نمیدانست!!
@tonnel_zaman
وینستون چرچیل به همسرش :
“اگر می دانستم که قرار است بالای ۴۰ سال با توباشم همان اوایل در چای تو زهر می ریختم “
که همسرش متقابلا پاسخ می دهد ؛
“ و اگر می دانستم با چنین مردی قرار هست ادامه دهم با کمال میل آن چای رو می نوشیدم “
#تاریخ_تمدن_جهان
@tonnel_zaman