ما ۱۵ سال بود با خانواده خاله م قهر بودیم (هنوزم هستیم البته).
تو مراسم ختم فامیلمون، دختر خاله م دیگه طاقت نیاورد اومد همو بغل کردیم بوسیدیم، اومد بعدش خونمون، اینستاهامونو فالو کرده، و تک تک عکسا، از سال ۹۰ ببعد رو لایک کرده کامنتم گذاشته. انگار میخواست این چند سال که همو ندیدیم جبران بشه.
بقول خودش ببینه، عروسیای خواهرامو که از دست داده، یا بدنیا اومدن بچه هاشون.
الآنم از چند روز جلوتر برای من تبریک تولد اردیبهشتیا گذاشته...
میدونم مسخره ست و نشدنی، ولی کاش اختلافات بزرگترا بین خودشون بمونه. انتظار همراهی از بچه ها نداشته باشن🙂
》دکتر فالانجی《
🗣 @tootiter
این هم از طنزای تلخ زندگی بود که بازیگر نقش سوپرمن (کریستوفر ریو) از اسب افتاد و تا آخر عمر از گردن به پایین فلج شد.
کریستوفر ریو بازیگر فیلم سوپرمن در اوج جوانی و شهرت و ثروت در یک حادثه اسب سواری کاملا فلج میشه. او تصمیم میگیره خودکشی کنه که یک روز دوست صمیمی اش رابین ویلیامز به عیادتش می آد و اینقدر او را می خنداند که از خودکشی منصرف میشود.
دو تا درس تو این هست:
از همین لحظه با هرچی که دارید لذت ببرید. چون ممکن نیست فردا چی بشه. کوچکترین چیزها مثل سالم بودن و حرکت کردن با یک تصادف ساده از دستمون می ره.
2. همیشه سعی کنید حس خوبی در دوستان و اطرافیانتون به جا بگذارید مثل رابین ویلیامز.
سوپرمنم که باشی زندگی پشتتو به خاک میماله...
🗣 @tootiter
معمولا وقتی کسی میاد پیش ما درباره احساسش صحبت کنه یا از مشکلش درد و دل کنه، ما یکی از این عکسالعملهای اشتباه رو داریم:
-خیلی سریع شروع میکنیم برای مشکلش راه حل پیشنهاد میدیم.
-بحث رو به خودمون و احساسات و مشکلاتمون برمیگردونیم.
-یا به طور ازار دهندهای مثبت هستیم و امید میدیم
هیچکدوم از اینها کمکی نمیکنه و بیشتر باعث میشه که طرف حس کنه درکش نمیکنیم.
به جاش چی بگیم؟ به حرفاش بدون اینکه بپریم وسطش گوش کنیم و یه چیزی مثل « من کاملا درک میکنم چرا تو این حس رو داری» بگیم. یا «اگه من جای تو بودم هم همین احساس رو داشتم» یا « چیزی که میگی خیلی خیلی مشکله و احساست قابل درکه»
اینکه احساس کسی که داره باهامون حرف میزنه رو تایید کنیم به این معنی نیست که با حرفی که میزنه موافقیم، ممکنه ما با کاری که کرده یا منطقش مخالف باشیم، ولی همچنان بتونیم حسش رو بفهمیم و با همدلی کردن باهاش حالش رو بهتر کنیم
»دیکتاتور حانیه«
🗣 @tootiter
افسردگی مثل اقیانوسیه که میخواد بکشونتت وسط خودش تا توی ناکجا، تنها و گمت کنه اما دائم باید شنا کنی تا به ساحل نزدیک بشی و نزدیک بمونی. کافیه یه لحظه خسته بشی، دوباره خیلی سریعتر از سرعت شنا کردنت از ساحل دورت میکنه و تو میمونی و یه اقیانوس بی انتها از احساسات و افکار بد.
•صدرینری•
🗣 @tootiter
سوار تاکسی شدم همزمان با من دو تا کودک کار هم گفتن مستقیم و با من سوار شدن، یک کیلومتر جلوتر می خواستن پیاده بشن گفت چقدر میشه؟نگاه کردم دیدم دو تا هزار تومنی تو دستشه،گفتم بچه ها برید من حساب می کنم، به مقصد رسیدم (کرایه ۵هزار تومن هست این مسیر) بیست تومن دادم به راننده، گفتم درسته؟ گفت درست که نیست ولی بذار ما هم تو کار خیرت سهیم باشیم!!! لعنتی ۵ تومن بیشتر هم گرفتی چیشو می خوای قسمت کنی ؟؟😂
》سِر دَر ابر《
🗣 @tootiter
خواهرم داشت با خواهرزادهم در مورد اخلاق خوب و اصلاح رفتار و گفتارش حرف میزد. خواهرزادهم ازش پرسید «چرا اخلاق مهمه؟» سقراط این سوال رو تو ۵۰ سالگی پرسید، این تو ۸ سالگی. همونطور که میتونید حدس بزنید، ما هم مثل مردم آتن پاسخ منطقیای نداشتیم و بچه به اخلاق گندش ادامه داد.
دیروز ازم پرسید «خورشید چرا وجود داره؟» و من با افتخار، بدترین جوابی رو دادم که به بچه میشه داد. گفتم «باقی چیزا چرا وجود دارن؟ بیدلیل.» گفت «یعنی همش بیمعنیه؟» گفتم «آره.» بله، مثل یک احمق به تمام معنا. البته حماقتم همینجا تموم نشد و بعدش از سر بیچارگی گفتم «تا گرممون کنه.»
》پیپرکات《
🗣 @tootiter
۱۴ سالم بود که تازه شروع کرده بودم که برم انجمن شعر و قصه
بابامم خیلی تشویقم میکرد
یه همسایه ای داشتیم که ۴ تا دختر داشت یکی از یکی عجیبتر از لحاظ رفتاری
با یه بابای فوق العاده سختگیر
خلاصه من میرفتم و اونا هر روز توی مدرسه با حرفاشون آزارم میدادن تااینکه مامانشون به مامانم با طعنه گفت: حالا تو این رفت و آمدا برات داماد جور نکنه!
مامانم دیگه نذاشت برم
بابامم راضی کرد
گفت اینا براشون مهم نیست
یهو برامون حرف درمیارن!
من علاقم به ادبیات رو از دست ندادم ولی دیگه هیچوقتم فرصتش پیش نیومد که دوباره انجمن رو برم حسرتش برام موند
امروز خیلی بی مقدمه بعد از اینهمه سال به مامانم گفتم کاش هیچوقت حرف اونا برات مهم نبود
چون اون فقط یه حرف مسخرهی ساده و بی اساس بود
کاش اجازه میدادیم بابا ازمحمایت میکرد
نمیدونم چرا
ولی یهو زدم زیر گریه
»Nasrin«
🗣 @tootiter
یکی از نشانههای ناب صمیمیت (intimacy) این است که افراد برای آیندهٔ دور برنامهریزی مشترک میکنند. بسیاری از این برنامهها به نتیجه نمیرسند، اما نتیجه چندان مهم نیست. پیام پنهان چنین خیالپردازیهایی این است: در دقیقهٔ «اکنون» تو را برای آینده، آینده را برای/با تو میخواهم.
•Ebrahim Soltani•
🗣 @tootiter