جای همــتون خالـــــیییی☺️
دیــروز سر ساعت 🕰مقـرر شده هر دو گروه برنــده بازی اتــاقفــرار👻 در دبستان استاد شهریار حاضرشدند و جوایزشون رو دریافت کردن.🎁
ڪلی بابت هدیه هاشون ذووووق داشتن🎀😃
البــته به نماینــدگی از طرف همهی گل دختـرای ترنجی هم،، درخواست اجرای مجدد بازی اتاق فرار رو ڪردن☺️
🧡خلاصــه ڪه، مبارڪتون باشه🧡
خیلی خوشحــال شدیم که مجــدد روی ماهــتون رو دیدیم😍
به امــید دیدار دوباره🍉
#خاطره_بازی
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
دیروزت خوب یا بد گذشت
مهم نیست
امروز روز دیگریست
قدری شادی با خود به خانه ببر
راه خانه ات راکه یاد گرفت
برای هر فردایت، با پای خودش می آید
شک نکن....
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
11.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#معرفی_کتاب
🌹چنین گفت حافظ🌹
بهمن انصاری🍂
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
8.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ترفندهای_کاربردی
#هنری
خوشگل کردن کیفاتون با روسری 👜👛
این شالای کیف خیلی تو قشنگی کیفاتون تاثیر دارن
جدا از قشنگیشون به درد کیفایی میخورن که مثلا دستشون خراب شده ( رنگ و روشون رفته یا پارچشون خراب شده و.. ) و غیر قابل استفاده شدن، میتونید با این کار ایرادشونو بگیرید و دوباره استفاده کنید
این شالا، رو بعضی کیفا هستن؛ اما درست کردنشون هم زیاد کار سختی نیست
کافیه روسری ساتن قدیمیاتونو بردارید، دوتا نوار باریک ببرید و بهم بدوزید و همینطور میتونید از دستمال سر هم استفاده کنید✨
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈
@toranjnameh99
📸 |نقاشی #حاجقاسم با ۶۵ هزار نقطه،
این تصویر زیبا توسط هنرمند یزدی آقای ابوالقاسم هاتفی کشیده شده است.
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
[🌸🍃]
•
•
بچه ها ما در یک دورهی خاصی
ازتاریخ هستیم؛هرکدومتون برید
دنبال اینکه بفهمید مأموریت
خاصِتون در دوران قبل از ظهور چیه⁉️
شما الان وسط معرکهاید!
وسط میدون مین هستید؛
بچهها❗️💚
از همین نوجوانی خودتونو برای
حضرت مهدی (عج) آماده کنید...
-#حاجحسینیکتا🌱
#جمعههای_دلتنگی
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
تحية للناجين من كربلاء .. 🖤🍂
.
•
سلام بر بازماندهٔ کربلاء ..🖇
#سیدالساجدین
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
#عاشقانہ_دو_مدافع
#قسمت_چهل_یکم
_چیزے و کہ میدیم باور نمیکردم
اردلاݧ بود
ریشاش بلند شده بود. یکمے صورتش سوختہ بود و یہ کولہ پشتے نظامے بزرگ هم پشتش بود
اومدم مث بچگیامو بپرم بغلش ک رفت عقب
کجا؟زشتہ تو کوچہ
خندیمو همونطور نگاهش میکردم
چیہ خواهر؟نمیخواے برے کنار بیام تو؟
اصلا نمیتونستم حرف بزنم رفتم کنار تا بیاد تو
درو بستم و از پلہ ها رفتیم بالا
_چشمم خورد بہ دستش کہ باند پیچے شده بود و یکمے خوݧ ازش بیروݧ زده بود
دستم و گذاشتم رو دهنمو گفتم :خدا مرگم بده چیشده داداش
خندید و گفت: زبوݧ باز کردے جاے سلامتہ؟چیزے نیست بیا بریم تو
داداش الاݧ برے تو همہ شوکہ میشـݧ وایسا مـݧ آمادشوݧ کنم
_رفتم داخل و گفتم :یااللہ مأموره گازه حجاباتونو رعایت کنید
زهرا سریع چادرشو سر کرد و برای ماماݧ هم چادر برد
ماماݧ با بے حوصلگے گفت:مامور و گاز تو خونہ چیکار داره
نمیدونم ماماݧ مثل اینکہ یہ مشکلے
پیش اومده
خیلہ خوب باباتم صدا کـݧ
باشہ چشم
_بابا؟بیا مامور گاز
بابا از اتاق اومد بیرونو گفت: مامور گاز؟
خوب تو خونہ چیکار داره؟
نمیدونم بابا بیاید خودتو ببینید
بابا در خونہ و باز کرد و با تعجب همینطور بہ اردلاݧ نگاه میکرد
اردلاݧ بابا رو محکم بغل کرد و دستش و بوسید
بابا بعد از چند ثانیہ بہ خودش اومد و خدا رو شکر میکرد
_از سرو صداے اونها ماماݧ و زهرا هم اومدݧ جلوے
ماماݧ تا اردلاݧ دید دستاشو آورد بالا و گفت یا حسیـݧ، خدایا شکرت خدایا هزار مرتبہ شکرت بعد هم اردلاݧ و بغل کرد و دستشو گرفت
زهرا هم با دیدݧ اردلاݧ دستشو گذاشت جلوے دهنشو لیواݧ از دستش افتاد
اردلاݧ لبخندے بهش زد ،لبشو گاز گرفت و دستشو بہ نشونہ ے شرمنده ام گذاشت رو چشماش
_ماماݧ دست اردلاݧ و ول نمیکرد، کشوندش سمت خونہ
همہ جاشو نگاه میکرد وازش میپرسید ،چیزیت نشده؟
اردلاݧ هم دستشو زیر آستینش قایم کرده بود و میگفت: سالم سالمم مادر مـݧ
ماماݧ از خوشحالے نمیدونست باید چیکار کنہ
اسماء مادر براے داداشت چاے بیار، میوه بیار،شیرینے بیار، اصـݧ همشو بیار
باشہ چشم
_زهرا اومد آشپز خونہ دستاش از هیجاݧ میلرزید و لبخندے پر،رنگ رو صورتش بود چهرش هم دیگہ زرد و بے حال نبود
محکم بغلش کردم و بهش تبریک گفتم
خدا رو شکر اونشب همہ خوشحال بودݧ
رفتم داخل اتاقم ،رو تختم نشستم و یہ نفس راحت کشیدم
_گوشیمو برداشتم و شماره ے علے و گرفتم
الو؟
جوابشو ندادم دوست داشتم صداشو بشنوم
دوباره گفت:الو؟همسر جا؟
قند تو دلم آب شد اما بازم جواب ندادم
گوشے و قطع کرد و خودش زنگ زد الو؟اسماء جا؟
الو سلام علے
پووووفے کردو و گفت: چرا جواب نمیدے خانوم نگراݧ شدم
آخہ میخواستم صداے آقامونو گوش بدم
خندیدو گفت :دیوووونہ
_جاݧ دلم کار داشتے خانوم جا؟
اووهوممم علے اردلاݧ اومده
اردلا؟شوخے میکنے چہ بے خبر؟
آره والا دیوونست دیگہ
چشمتوݧ روشـݧ
مرسے همسرم .شب بیا خونہ ما
واسہ شام دیگہ؟
آره
بہ شرطے کہ خودت درست کنے
چشم
_چشمت بی بلا
پس زود بیا.فعلا
فعلا.
نیم ساعت گذشت. علے با یہ شیرینے اومد خونمو
بعد از شام از قضیہ ے امروز کہ ماماݧ فکر کرده بود اردلاݧ و دیده بحث شد ...
ادامــــه دارد...
نوشتار:مبینا محمدی ❤️
باماهمراه باشید🌹
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99