رفع پراکندگی وتشتت ایمان باتوجه کردن به امام حسین2_1152921504615948622.mp3
زمان:
حجم:
328.7K
#نصایح
استاد الهی
💠 پراکندگی و تشتت در ایمان با توجه کردن به امام حسین علیه السلام از بین میرود...
@ostadelahi
طوبای عفاف
«...از آن روز مردم هم میگویند که نمازهایت فرق کرده و باحالتر شده، چه کار کردهای؟ میگفتم: «چون نم
داستان تشرف آیةالله نمازی شاهرودی به محضر امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف با عنوان عطر حضور:
آفتاب به وسط آسمان رسیده بود که لباسهایم را پوشیدم، عمامهام را به سر گذاشتم و به سمت «مسجد ترکها» حرکت کردم. مدت ها بود که در این مسجد پیشنماز بودم. خدایا چه شده، چرا اینقدر لب جاده شلوغه. نکند تصادف شده؛ اگر تصادف شده چرا مردم صف کشیدند، انگار منتظر کسی هستند!؟ رفتم جلوتر. صدای دو نفر را شنیدم که با هم مشغول گفتوگو بودند: ـ فکر کنم با خانمش بیاید من یک بار دیدمش. ـ چاخان، تو کجا، زن شاه کجا، چرا دروغ می گی، مگه مجبورت کردند. ـ ای آقا دروغم چیه، وقتی مارو بردند سربازی، یک بار با شاه اومدند که از سربازها سان ببینند، اونجا دیدمش.
از ظاهر قضیه پیدا بود که شاه عازم مشهد شده است، مردم هم مطلع شدهاند و منتظرند که وقتی از این مسیر رد می شوند او را تماشا کنند. ماشاءالله به این جمعیت، زن و مرد، پیر و جوان همه آمدند که خلاصه از ثوابش محروم نشوند. برای اینکه مطمئن شوم رفتم جلوتر، از یکی از پیرمردهای روستا پرسیدم: ـ مشتیجعفر! سلام علیکم. مشتی جعفر که انتظار دیدن مرا نداشت دستپاچه شد و گفت: سلام علیکم حاج آقا، سلام از ماست. ـ چه خبره مشتی، مردم شلوغ کردن؟! راستش قراره شاه بیاد مشهد، ما هم اومدیم یک نگاهی بهش بندازیم. ـ مش جعفر، نگاه نداره که، یعنی تو فکر می کنی اینها واقعا میرند زیارت، و امام رضا علیهالسلام از دستشون راضیست. نه بابا! همه این کارها ظاهرسازیه. مش جعفر وقت نمازه، بیا بریم نمازمون را اول وقت بخونیم تا خدا و پیامبر رو از دستمون راضی و خوشحال کنیم.
ـ حاج آقا شما تشریف ببرید تا اذان و اقامه را بگید ما هم یاالله میگیم و تو رکوع به شما می رسیم انشاءالله. از مشتی جعفر جدا شدم و پشت این زنجیره انسانی راه افتادم. هر از چند گاهی هم با صدای بلند میگفتم: «عجلوا بالصلاة قبل الموت. مردم! گول این ظاهرسازیها را نخورید، بیایید برویم نماز اول وقت». اما هیچ فایدهای نداشت، جمعیت همچنان منتظر بودند که شاه که در اسلامش هم باید شک کرد از آن محل عبور کند. یاد حدیثی افتادم که فرمودهاند: اسلام، غریب شروع شد و غریب هم تمام میشود.
حزن عجیبی روی دلم نشسته بود، پاهایم توان تحمل بدنم را نداشت. تا مسجد راهی نبود اما خیلی طولانی به نظرم آمد. به در مسجد رسیدم، داخل حیاط مسجد شدم، سوت و کور، هر چه خادم مسجد را صدا زدم جوابی نیامد، سراغ همسر پیرمرد را گرفتم: «صغری نهنه، صغری نهنه». انگار پیرمرد دست زنش را گرفته و رفته که از قافله جا نمانده باشد. از داخل حیاط به در ورودی شبستان نگاه کردم، هر روز سه چهار جفت گیوه که معلوم بود مال پیرمردهای محل است کنار در، خودنمایی میکردند ولی امروز دریغ از لنگهکفشی.
آه سردی از عمق جانم بلند شد. با تمام سوز گفتم: «خدایا! این همه راه آمدم که یک نماز جماعتی برگزار کنم اما خودت میبینی که چه شد، خدایا! حداقل یک نفر را بفرست تا یک نماز جماعت دونفری با هم بخوانیم». وسط حیاط مسجد ایستادم، دستهایم را به سمت آسمان بلند کرده و همینطور دعا میکردم، با دلی شکسته و سینهای پر از آه و سوز. میخواستم به سمت شبستان مسجد بروم که صدای پای عابری که روی شنهای کنار مسجد راه میرفت توجه مرا به خود جلب کرد. به سمت در مسجد نگاه کردم، آقایی وارد شد، به محض ورود گفت: ـ «سلام علیک». جواب دادم: سلام علیکم و رحمةالله و بدون توقف، به داخل شبستان رفت.
خوشحال شدم پشت سرشان داخل شبستان مسجد شدم، طبق معمول که من امام جماعت بودم، رفتم که نماز را شروع کنم تا ایشان هم به من اقتدا کنند و نماز جماعتی خوانده باشیم؛ اما ناخودآگاه، پشت سر آن آقا ایستادم و آن آقا در محراب ایستادند. شروع کردند به گفتن اذان و اقامه، الله اکبر از این صوت دلنشین! ازخود بیخود شده بودم، باید میگفتم آقا امام جماعت مسجد منم چرا شما جلو ایستادهاید، اما همه چیز از هوشم رفته بود.
تکبیر نماز را گفتند: الله اکبر. اقتدا کردم و با شنیدن بسمالله الرحمن الرحیم، بیاختیار اشک از چشمانم جاری شد. خدایا این چه نمازی است، چه صوتی، چه حضوری! به رکوع خم شدیم، تمام در و دیوار مسجد هم به رکوع آمده بودند و در سجده که دیگر نمیتوان گفت چه گذشت، فقط ای کاش میتوانستم و اجازه داشتم که صدای گریهام را بلند کنم. احساس می کردم دیگر نمیتوانم به این خوبی نماز بخوانم، از دنیا و مافیها، غافل شده بودم، در حال دیدن جلوهای از ذات خدا بودم.
ای خدا! اگر این نماز مورد پسند توست، پس نمازهای مرا چه کسی میپسندد؟! نه حضوری، نه حالی، نه اشکی، خدایا! همین یک نماز برای عرضه به حضورت مرا کافیست. نماز به پایان رسید: «السلام علیکم و رحمةالله و برکاته». به آرامشی رسیده بودم وصفناشدنی که ناگاه متوجه شدم که مشغول ذکر تسبیحات فاطمه زهرا سلامالله علیها شدهاند، اما نه مثل منکه خیلی سریع و بیتوجه
طوبای عفاف
«...از آن روز مردم هم میگویند که نمازهایت فرق کرده و باحالتر شده، چه کار کردهای؟ میگفتم: «چون نم
34 بار الله اکبر را بدون اینکه یک اللهاکبر را فهمیده باشم میگویم، بلکه آهسته و با آرامشی خاص، ۳۴مرتبه الله اکبر،۳۳ مرتبه الحمدلله و ۳۳ مرتبه سبحانالله رو گفت. تازه فهمیدم تسبیحات حضرت زهرا سلامالله علیها یعنی چه!
از جای برخاست و عزم خروج از مسجد را کرد، گفتم دنبالش بروم بپرسم آقا شما کی هستید که در نماز، در و دیوار هم به شما اقتدا میکنند و صدایتان قلب را به یاد خدا و تپش میاندازد. آقا شما چه کسی هستی؟ من پشت سر بسیار کسان نماز خواندهام ولی این نماز از جنس این دنیا نبود، تو را به حق نماز زیبایت، خودت را معرفی کن و حداقل آدرسی بده تا هر از چند گاهی برای تقویت نمازهایم به پیش شما آمده و اقتدا کنم.
تا کفشهایم را پوشیدم از در مسجد خارج شدند، سریع رفتم ولی هیچ کس را در کوچه مسجد ندیدم. به سرعت اطراف مسجد را گشتم اما دریغ از ملاقاتی دیگر. از آن روز مردم هم میگویند که نمازهایت فرق کرده و با حالتر شده، چه کار کردهای؟ میگفتم: «چون نماز اول وقت را بر دیدن شاه ترجیح دادم این موهبت را خدا به من عنایت کرده است».
راست هم میگفتند، تا میخواستم نماز را شروع کنم، صدای دلنشین آن الله اکبر در گوشم طنینانداز میشد و نماز را با یاد آن روز شروع میکردم. از آن روز به بعد انتظار من برای ظهور حضرت بقیةالله عجلالله تعالی فرجه رنگ دیگری گرفت و گفتم: خدایا! ولیّات و حجتت را برسان تا نمازی به ایشان اقتدا کنم و آن نماز را به محضرت بیاورم.
خدایا! چقدر زیباست شنیدن مناجات اولیای تو که کاملا متوجه گفتوگوی تو هستند. و من همچنان منتظرم که آن آقا یک بار دیگر قدم رنجه فرمایند و مسجد ما را منور کنند. از آن روز به بعد عطر عجیب و دلنشین در مسجد، باعث شد که آرام آرام مردم بیشتر به مسجد بیایند. من هم ذر روزی که در حیاط مسجد دو صف تشکیل شده بود، رو به مردم کرده و سرّ این بوی خوش و ماجرای آن روز را گفتم و به همه گفتم که آقا هر که بود تسبیحات حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها را خیلی آهسته و ارام میگفت.
فریادرس(داستانهایی از کرامات امام زمان عجلالله تعالی فرجه)، چاپ هفدهم، ص۵۳
انتشارات مسجد مقدس جمکران
@toubaefaf
السلام علی #الحسین
مانده بودم که مرا عشق کجا خواهد برد
عشق اما همه را کرببلا خواهد برد
کشتی نوح نشد منتظر هیچ کسی
این حسین است که با خود همه را خواهد برد
شاعر: #محسن_ناصحی
@toubaefaf
🍃با عرض تبریک به مناسبت #اعیادشعبانیه خوب است نگاهی متفکرانه داشته باشیم به آموزه های بلند ولادت #امام_حسین علیهالسلام تا #کربلا و برکات عجیب ایشان در عالم
و به حضرت #أباالفضل علیه السلام و دریای بی کران فضیلت های نشأت گرفته از ایشان از علم، زیبایی و وفا تا علمداری برای امام علیهالسلام
و به حضرت #سیدالساجدین علیه السلام در #توحید و اخلاق توحیدی برآمده از #صحیفه_سجادیه تا تجلی #سبک_زندگی_اسلامی در رساله حقوق ایشان و دعای ابوحمزه، برای دست یافتن به قلب سلیم.
@toubaefaf
4.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسم بر اینکه رابطه و محبت #امام_زمان عج صدها برابر بیشتر از پدر و مادر است
یاصاحب الزمان ادرکنی یاصاحب الزمان أغثنی
@toubaefaf
2.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گام اول عبور از سیم خار دار نفس خویشتن است. این سفارش ویژه شهداست.
@toubaefaf
تشنه گان یم لا، موج بلا را سپرند
بر لب آب روان تشنه ی خونِ جگرند
آفتاب اند که آن سوی نقاب ابرند
چهره پوشیده زخون و همه جا جلوه گرند
تشنه کام اند ولی تشنه ی جام عطش اند
بحرها بر لبشان از لبشان تشنه ترند
بسمل غرقه به خون اند که در مقتل عشق
بال بگشوده و با خیل ملکگ همسفرند
خبری در پس پرده ست که این خوش خبران
با خبر از دو جهان اند و زخود بی خبرند
دیده بر تیر بلا دوخته هم چون عبّاس
دستگیر همه، خود کشته ی بی دست و سرند
نازم آن ساقی لب تشنه که تا دامن حشر
بحرها از نفس سوخته اش شعله ورند
این شهیدی است که فردای قیامت شهدا
به بلندای مقامش همه حسرت ببرند
جرعه نوشان همه گی دریا دل
مستمندان نگاهش همه صاحب نظرند
همه عالم قمر هاشمیان خوانند
با وجودی که همه هاشمیان خود قمرند
حاجت از تربت عبّاس طلب کن «میثم»
زآن که ارباب دعایش همه گی خاک درند
نخل میثم
@toubaefaf
گُل بریزید عزیزِ جان آمد
ماهِ زیبای آسِمان آمد
پرُ شد از این سُخَن همه آفاق
دُرِّ گنجینه گِران آمد
آمد آن دلبری که با قدمش
لطفِ ممتد و بی کران آمد
تو بخوان سائل از سر مستی
غیرت اللهِ خانِدان آمد
یلِ اولاد شیر حق حیدر
تک علمدارِ پهلوان آمد
آمد آن دلبری که ذوالکرم است
میر میدان و ساقی حرم است
چه شبی شد شب صفا امشب
شب پیدایش وفا امشب
خلق گردیده شد به دست خدا
کوهِ خیر و یمِ عطا امشب
می شود قاطعا بر آورده
عرضِ هر حاجت و دعا امشب
هاتفی حامل خبر آمد
مژده آورد برای ما امشب
در شب عید عیدی ما شد
سفر شهر کربلا امشب
شکر حق غرق این چنین بذلیم
مست و دیوانه اباالفضل یم
رضا آهی
@toubaefaf