روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاده از حرکت، ذوالجناح وز جولان
هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
نه ذوالجناح دگر تابِ استقامت داشت
نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت
کشید پــا ز رکـاب آن خلاصه ی ایجاد
به رنگ پرتو خورشید، بر زمین افتاد
بلندمرتبه شاهی ز صدر ِ زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
با کاروان #امام_حسین علیه السلام (۱۰)
#امام_حسین علیه السلام در شب #عاشورا به سراغ یاران خود رفت و به آنـان دسـتور داد خیمـه هـا را بـه هـم
نزدیک کنند و طنابها را در هم داخل سازند و خود به گونه ای قرار گیرنـد کـه جـز راه مقابلـه بـا
دشمن، معبر دیگری وجود نداشته باشد. همچنین امام بـه یـاران دسـتور داد کـه شـبانه در اطـراف
خیمه گاه، گودالی شبیه خندق کندند و در آن هیزم ریختند تا در هنگام نبرد، برای جلوگیری از نفوذ
دشمن، آن هیزمها را آتش بزنند.
امام و یارانش تمام شب عاشورا را بیدار ماندند و مشغول #نمـاز و دعـا و اسـتغفار و زاری بودنـد.
ازسویی هم عمرسعد، سوارانی را مأمور نگهبانی از خیمه های خود کرده بود.
@toubaefaf
کاروان #امام_حسین علیه السلام (۱۱)
#امام_حسین علیه السلام صبح #عاشورا، بعد از اداي نماز صبح، لشکر خویش را که متـشکل از 32 نفـر سـواره
و 40 نفر پیاده بوداینچنین آراست: زهیرْبن قَین را بر جناح راست و حبیب بـن مظـاهِر را بـر جنـاح
چپ گماشت. پرچم را به برادرش حضرت #أباالفضل عباس بن علی علیه السلام سپرد و خیمه گاه را پشت سر قرار داد. حـضرت
دستور داد تا هیزمها و نی هایی که در پشت خیمه گاه بود، داخل کانالی که قبلاً آمـاده کـرده بودنـد،
بریزند و هنگام نبرد، آن را آتش بزنند تا دشمن نتواند از پشت سر حمله کند و فقط ازیک سمت بـا
دشمن بجنگند. عمرسعد نیز بعد از نماز صبح، لشکر خود را آراست و به مقابله با #امام_حسین علیه السلام یارانش آمد.
#امام_حسین علیه السلام صبح عاشورا فرمودند: «خداوندا، تو تکیه گاه مـن در هـر انـدوه، و امیـد مـن در هـر
سختی هستی. تو در هر پیشامدي تکیه گاه و مایه پشتگرمی منی. چه بسا غمهاي گرانی کـه دل در
آن سست میگردد و چاره از کف میرود، دوسـت دسـت از یـاري برمـیدارد و دشـمن نکـوهش میکند، و من آن را به پیشگاه تو آوردم و از آن به تو شِکوه کردم و فقط به سوی تو رو کردم و نـه
دیگران، و چارهاش را از غیر تو نجستم؛ پس تو مرا گشایش دادی و آن غمها را زدودي.
خداوندا،
تو ولی هر نعمت و صاحب هر نیکی و غایت هر خواستهای».
@toubaefaf
با کاروان #امام_حسین (۱۲)
#امام_حسین علیه السلام به منظور اتمام حجت با کوفیان، در مقابل لشکر عمربن سعد قرار گرفت و با صـدای
بلند، فرمود:
«اي مردم، سخن من را بشنوید و در کار من شتاب نکنید، تا شما را بـا آنچـه بـر مـن
بایسته است، اندرز دهم و انگیزه آمدن خود را بیان کنم.
سپس امام علیه السلام فرمود: امـا بعـد، نَـسب مـرا
بررسی کنید و بنگرید من کیستم؟ سپس به خود آیید و خود را نکـوهش کنیـد و بنگریـد کـه آیـا
رواست من را بکشید و حرمتم را بشکنید؟ آیا من فرزند دختر پیامبرتان نیستم؟ آیا پسر وصی او و
عموزادهاش و نخستین ایمان آورندگان به خدا و تصدیق کننده رسولش در آنچه ازجانب خدا آورده
بود، نیستم؟ آیا حمزه، سرور شهیدان، عموي پدرم نیست؟ آیا جعفرطیار، شهیدي که با دو بـال در
بهشت پرواز میکند، عموي من نیست؟ آیا آن سخن معروف #رسول_خدا صلی الله علیه وآله به شما نرسـیده اسـت
که درباره من و برادرم فرمود: «این دو، سرور جوانان اهل بهشت اند»؟ اگر مرا در آنچه میگـویم و
حق همان است، تصدیق میکنید، پس بدانید به خـدا سـوگند از زمـانی کـه فهمیـدم خداونـد بـر دروغگویان خشم میگیرد و دروغگو زیانکار است، دروغ نگفته ام و اگر من را تکذیب مـیکنیـد،
نزد شما کسانی هستند که اگر از آنها بپرسید، به شما خواهنـد گفـت [کـه حـق همـین اسـت کـه
میگویم].
از جابربن عبداللّه انصاري یا ابوسعید خُدري یا سهل بن سعد ساعدي یا زیدبن اَرقَـم و یـا
اَنس بن مالک بپرسید. آنان به شما خواهند گفت که چنین سخنی را از #رسول_خـدا صلی الله علیه وآله دربـاره مـن و
برادرم شنیده اند. آیا این، شما را از ریختن خون من باز نمیدارد؟»
قصه کربلا، حوادث روز عاشورا، ص۲۶۰
@toubaefaf
آجـرک الله یاصاحبالزّمان
«أعظَمَ اللهُ اُجورَنا بمُصابِنا بِالحُسَینِ وَ جَعَلَنا و إیّاکُم مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَع وَلیّهِ الامامِ المَهدیِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ»
#عاشورا #اللهم_عجل_لولیک_الفرج