شبهای جمعه نیمه شبها تا سپیده
بر روی اسرارش خدا پرده کشیده
از راه میآید زنی قامت خمیده
لب میگذارد روی حلقوم بریده
فریادهای یا بنی پا بگیرد
حیدر بیاید بازوی زهرا بگیرد
روضه نمیخواهد تنی که سر ندارد
قربان آن آقا که انگشتر ندارد
یک تکهای سالم همه پیکر ندارد
جایی برای بوسۀ مادر ندارد
گیسوی خود را ریخته روی گلویش
مادر بود اینگونه شکل گفتگویش
گوید بنی، یا بنی، یا بنی
برخیز آمد مادرت زهرا، بنی
دیدم خودم در عصر عاشورا، بنی
افتاده بودی زیر دست و پا، بنی
من بی وضو موی تو را شانه نکردم
حالا به دنبال سرت باید بگردم
https://eitaa.com/joinchat/4252696586Ce586060fd5
از اعمال روز عاشورا
امام رضا(علیه السلام) فرمود:
«هر کس روز #عاشورا کارهای خود را تعطیل کند،خداوندحوائج دنیا و آخرتش را برآورده سازد و هرکس روز عاشورا روز مصیبت و حزن و گریه برای خود قرار دهد خداوند عزوجل، روز قیامت را روز خوشنودی و شادیش سازد و در بهشت چشمش به ما روشن شود و هرکس روز عاشورا را روز برکت قرار دهد برکت ندارد و روز قیامت با یزید و عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد بدرک أسفل دوزخ محشور گردد.»
امالی شیخ صدوق(ره)، مجلس ۲۷، ص ۱۲۹
فرا رسیدن عاشورای حسینی تسلیت باد.
https://eitaa.com/joinchat/4252696586Ce586060fd5
از امام باقر(علیه السلام) پرسیده شد که در روز عاشورا چگونه به همدیگر تسلیت بگوییم؟
حضرت فرمودند: بگویید:
«أعظَمَ اللهُ اجورَنا بمُصابِنا بِالحُسَینِ وَ جَعَلَنا و ایّاکُم مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَع وَلیّهِ الامامِ المَهدیِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ(علیهم السلام)
خداوند اجر ما را به سبب مصیبتی که از حسین به ما رسیده بزرگ گرداند و ما و شما را از کسانی قرار دهد که در کنار ولی دم او، امام مهدی(عج) از خاندان محمد(علیهمالسلام) به خونخواهی او برمی خیزند.»
📚 کامل الزیارات، ج۱، ص۱۷۴،
مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ص ۷۷۲
https://eitaa.com/joinchat/4252696586Ce586060fd5
4.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اخلاص مرحوم حضرت آیةالله سیبویه در روضه
https://eitaa.com/joinchat/4252696586Ce586060fd5
🌷السلام علی الحسین...
هرکسی داد سلامی به تو و اشکش ریخت
او نظر کرده زهراست اباعبدالله
مادرت گفت بُنیَّ همه جا ریخت به هم
روضه خوان حضرت زهراست اباعبدالله
ما که باشیم که سنگ تو به سینه بزنیم
سینه زن «زینب کبری» ست اباعبدالله.... یا حسین
https://eitaa.com/joinchat/4252696586Ce586060fd5
عصر عاشورا...
امام صادق(علیه السلام) فرمود: وقتی امام حسین(علیه السلام) به شهادت رسید، مردم مدینه ندایی شنیدند که منادی میگفت:
امروز بر این امت بلا فرود آمد و آنان دیگر شادمانی و سرور نخواهند دید تا اینکه قائم از خاندان اهلبیت(علیهم السلام) قیام نموده و با انتقام از قاتلان آن حضرت دلهای شما را شفا دهد.
کامل الزیارات، 553، بحار، ج45، ص172
عاشورای حسینی تسلیت باد.
https://eitaa.com/joinchat/4252696586Ce586060fd5
🚩🏴🚩 🏴🚩🏴🚩🏴🚩
چند تن از شهدای کربلا را میتونید نام ببرید و میشناسید؟
بچه #شیعه باید همه شهدای کربلا و مرام شونو بشناسه
ان شاءالله سعی میکنیم روزی یک شهید را در کانال بصیرت معرفی کنیم با هشتگ #شهدای_کربلا
🚩 شهید هفتم: اَنَس بن حارث کاهلی
انس بن حارث صحابی پیامبر ص مامور مذاکره کننده امام حسین ع... اینچنین با عمر سعد مذاکره میکرد
#محرم #عاشورا
#امام_حسین
#من_غلام_اهلبیتم
#خیمه_گاه_حسین_ع
#سلام_بر_شهدای_کربلا
@mahale114
•┈┈••••✾•🚩•✾•••┈┈•
🌾 روایتی از ۱۳شهید نوجوان جهرمی که روز عاشورای ۶۲ تشنه شهید شدند...
🌷 اولین باری بود که در روز تاسوعا نیرو به جبهه می بردم. حزن شدیدی فضای اتوبوس را گرفته بود، تعدادی جوان ونوجوان معصوم. شاید اولین سالی بود که بچهها شب عاشورا را در اتوبوس می گذراندند. هر کس برای خودش خلوتی داشت. بعضیها زیر لب روضه می خواندند، بعضی در فکر و برخی دیگر چیزی مینوشتند.
شب فرا رسید کمی خسته شده بودم از آقای نظری که کمک من بود خواستم تا او رانندگی کند و من ساعتی استراحت کنم، زمانی که اتوبوس برای اقامه نماز صبح ایستاد از خواب بیدار شدم.
بعد از خواندن نماز صبح من پشت فرمان نشستم. باید کمی عجله میکردیم تا ساعت 4 عصر خودمان را به مهاباد برسانیم چون بعد ساعت 4 جاده ناامن میشد و تازه تردد ضد انقلاب آغاز میشد و تا صبح روز بعد ادامه می یافت و جاده را ناامن میکرد.
روز عاشورا بود و از گوشه کنار اتوبوس صدای هق هق گریه به گوش میرسید. نمی دانم شاید به دلشان افتاده بود که در روز عاشورای امام حسین، به شهدای کربلا می پیوندند. هر از گاهی آقای نظری پارچ آبی را بین بچهها میگرداند تا بنوشند اما عاشورا بود وکسی لب به آب نمی زد. حال و هوای اتوبوس قابل توصیف نبود.
نزدیک ظهر مقداری نان و خرما بین بچهها تقسیم شد و به عنوان ناهار آن را درون اتوبوس میل کردند. فرصت توقف نداشتیم فقط چند لحظهای را برای اقامه نماز ظهر در سقز ایستادیم. نماز ظهر عاشورایشان دیدنی بود تعدادی نوجوان چهارده پانزده ساله با آن جثه کوچکشان مشغول راز و نیاز بودند.
سریع سوار شدند تا زودتر به مهاباد برسیم، دلهره عجیبی داشتم آقای نظری هم که کنار من نشسته بود حال خوشی نداشت و میگفت خیلی دلم شور میزند. دلمان مثل سیر و سرکه می جوشید و دلیلش را نمی دانستیم که ناگهان متوجه شدم جاده بسته شده است و یک مینی بوس ویک سواری کنار جاده ایستاده بودند.
فکر کردم تصادف شده است. پاهایم را تا آخر روی ترمز فشار دادم، چند نفر با لباس مبدل بسیجی و اسلحه اطراف جاده ایستاده بودند. ناگهان دو سه نفر آرپیجی به دست وسط جاده ظاهر شدند و به سمت ما نشانه رفتند. مصطفی رهایی بلند شد و داد زد: «کومولهها هستند، کومولهها هستند.»
شوکه شده بودم، نمی دانستم چه کاری باید انجام دهم. یکی از منافقین گفت: دستتان را بالا ببرید و ناگهان درب اتوبوس را باز کرد و همه را با اسلحه تهدید کرد. دور تا دورمان را با اسلحه احاطه کرده بودند و نمی شد تکان خورد. کارت اتوبوس و پلاک شخصی آن، آنها را متقاعد کرد که اتوبوس شخصی است.
آنان تمام وسایل بچهها را از جعبه اتوبوس بیرون آوردند و کارت شناسایی آنها را گرفتند. همه آنها بسیجی بودند به جز مصطفی رهایی که کارت سپاه داشت. با تهدید همه را به سمت جنگل بردند و تنها من و آقای نظری مانده بودیم.
نمی دانم چطور باورشان شده بود که ما دو نفر شخصی هستیم و ارتباطی با رزمندگان نداریم و فقط راننده هستیم. در همین حین یک مینیبوس پر از مسافر هم از راه رسید و آن را هم متوقف کردند و در بین آنها سربازی را که به همراه پدر پیرش به مهاباد می رفتند، پیاده کردند و سرباز را همان جا جلو چشمان پدرش کشتند و پیرمرد را به من سپردند و گفتند پیرمرد را سوار کن و برگرد.
تمام حواسم پیش بچهها بود، خدایا چه بر سر بچهها میآورند. جرأت نمیکردم از سرنوشت بچهها بپرسم صدای شنیدن تیر از بین جنگل خیلی مرا بیتاب کرده بود با دلهره تمام پشت فرمان نشستم و با اضطراب اتوبوس را روشن کرده و به سمت نزدیکترین مقر سپاه حرکت کردم.
فردا صبح زود اتوبوس را برداشتم و به محل حادثه حرکت کردیم. ماشین را کنار جنگل گذاشتم و به سرعت به طرف جنگل دویدم. غمبارترین و سخت ترین صحنه عمرم را آن جا دیدم. بدن بیجان و تیرباران شده 13 جوان و نوجوان معصوم که هر یک گوشهای افتاده بودند و در عصر عاشورای سال 1362 به جمع شهدای کربلای 61 هجری قمری پیوستند.
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
☝ راوی:#غلام_رشیدیان
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
•┈┈••••✾•🚩•✾•••┈┈•
Https://eitaa.com/beittalzahra2