eitaa logo
به سوی او
2 دنبال‌کننده
89 عکس
5 ویدیو
21 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نویسندگی چیست و نویسنده کیست؟
فرق مولف و مصنف چیست؟
نویسندگی یعنی پروراندن مطلب چگونه اینار را بکنیم با ذکر مثال
. ✏️ ✳️پرسش: پروراندن مطلب در داستان چیست و چگونه است؟ در این فایل صوتی با ذکر یک مثال به پاسخ این سوال پرداختم. . با هم بشنویم⬇️ .
parvarandan matlab.mp3
زمان: حجم: 2.6M
✏️ ✳️پرسش: چگونه می توانیم مطلبی را بپرورانیم و به اصطلاح داستانی تر کنیم؟ 🔹در این فایل صوتی با ذکر یک مثال به پاسخ این سوال پرداختم. پاسخ را بشنویم👆 🔸همراه شما در کانال داستان دفاع مقدس، نکته، نقد 🔸ارتباط با من @ghasem_vardiani 🔸پیامهای سیاسی، اجتماعی https://virasty.com/Vardiani .
هنر و ادبیات انقلاب
🔴هشدار ❌از دمیدن به آتش این حاشیه پردازیها پرهیز کنیم.سالگرد اغتشاشات نزدیک است و حرکاتی دارد صورت می گیردتا روشنگریها در حاشیه قرار بگیرد. https://virasty.com/Vardiani/1725648126360604455 💠 با‌ ما همراه باشید👇 #️⃣ •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
https://virasty.com/Vardiani/1725687504964281501 💠 با‌ ما همراه باشید👇 #️⃣ •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• .
2.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅چه می‌شود که یک آدم مؤمنی عاقبت به شر می‌شود؟ 🎙آیت_الله_مجتبی_تهرانی (ره)
🟢این حسن آقا پیش من می‌مونه! 🔴اتاق سه گوش، روایت داستانی زندگی سردار حسن انجیدنی
🟢این حسن آقا پیش من می‌مونه! 🔴اتاق سه گوش، روایت داستانی زندگی سردار حسن انجیدنی 🔷پاسداری که با ما آمده بود، جلوتر دوید ‌به‌سمت مرتضی قربانی و گفت: «سلام آقا مرتضی، این ده نفر سهم شماست.» و به من اشاره کرد و گفت: «مسئولشون هم برادر...» اسمم را‌ نمی‌دانست. آقا مرتضی به من نگاه کرد و پرسید: «اسمت چیه؟ بچه کجایی؟» - حسن انجیدنی. نیشابور آقا مرتضی همان‌طور که گوشی بیسیم را به گوشش چسبانده بود، داد زد: «آقا فریدون! آقا فریدون!» فریدون بختیاری تند دوید و آمد: «بله آقا مرتضی.» - این برادرها رو‌‌ ببر توی گردان‌ها تقسیم کن. بعد به من اشاره کرد: «این حسن آقا هم پیش من می‌مونه.» همه رفتند و من ماندم و آقا مرتضی. وقت سلام و احوالپرسی و معارفه نبود. درست در معرکۀ مرحلۀ دوم عملیات بیت‌المقدس، آزادسازی خرمشهر بودیم. 🔶 کنار ایستادم و بادقت به کارهای آقا مرتضی قربانی نگاه می‌کردم تا چیزی از دستم در نرود و همۀ کارهایش را یاد بگیرم. بیسیم مدام سروصدا می‌کرد و آقا مرتضی تندتند به گردان‌ها پیام می‌داد و هدایتشان می‌کرد. از همان شب کارم شروع شد. مثل اینکه قرار بود به‌جای بودن کنار دست فرمانده گردان، وردست فرمانده تیپ باشم. بیست‌وچهارساعته درگیر بودیم. پابه‌پای آقا مرتضی می‌دویدم. توی تمام سرکشی‌‌‌ها همراهش بودم. با جیپ می‌رفتیم سرکشی توپخانه و اداوات و تا شب این‌طرف و آن‌طرف می‌دویدیم. 🔷بعضی ‌وقت‌ها نمازمان دیر می‌شد و گاهی اصلاً‌ نمی‌شد نماز بخوانیم یا با پوتین می‌خواندیم. آقا مرتضی یک لحظه آرام و قرار نداشت. روز در فکر و برنامه‌ریزی برای عملیات شب بود و شب هم باید گردان‌ها را هدایت می‌کرد. در فکر ناهار و شام نبود. صبحانه هم‌ نمی‌خورد. خواب نداشت. اگر فرصتی دست می‌داد یک گوشه می‌افتاد و یکی‌دو ساعت می‌خوابید. حتی‌ نمی‌توانست به جانشینش بگوید من می‌خواهم استراحت کنم، از خستگی بیهوش می‌شد. 🛒 خرید آسان از سایت: http://shop.hdrdc.ir/ @nashremarzoboom 💠 با‌ ما همراه باشید👇 #️⃣ •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•