‏خیلی دوس دارم برگردم ایران ولی خب هنوز خارج نشدم ازش.

مورد داشتیم شب خواستگاری بچه لگد میزده.

‏نگرانی بعضیا رو راجب زامبیا نمیفهمم، بابا زامبیا مغز میخورن خیالت راحت از ۶ کیلومتری تو هم رد نمیشن

من عکسام فقط در شرایطی خوبن که خودمو کامل کراپ کنم

‏+حاجی زهرام -منم زهرااام 《ری‌اکشن دو تا مار وقتی یه چیز پشم‌ ریزون می‌بینن》

مگه چه قدر زنده ایم؟؟ (لحظاتی قبل از هر کثافت کاری‌)

واقعا اینایی که پول میدن و کفش میخرن رو درک نمی کنم مگه مسجد ندارن؟!

پسرا اینجورین ک نمیرن تا سر کوچه نون بگیرن ولی استوری میزارن مادرم بخنده گور پدر دنیا

درس خوندن فقط اونجاش که یهو به خودت میای میبینی داری امضا تمرین‌ میکنی

میگن حرفایی که تو عصبانیت زده میشه رو جدی نگیرید ولی نه اتفاقا خیلی جدی بگیرید اینا همون حرفاییه که مدت ها تو دلش بوده، فقط موقعیتش پیش نیومده بهت بزنه

‏تو خابگاه دانشجویی لباس نو میخری اینجوریه که باید التماس هم اتاقی هاتو بکنی که توروخدا بذارین منم یه بار بپوشم

۸ صبح امتحان تخصصی گذاشتن یعنی: خانواده و اجدادم را دوست ندارم