من همونیم که تو مدرسه به هر بهانهای که میشد نعره میزدم صلوات میفرستادم، تا شاید یکم از وقت کلاس گرفته شه.
خانواده چیز عجیبیه، شدیدا تاکید دارن که خوشبخت شدنتو میخوان ولی مهم ترین وظیفشون مخالفت کردن با هرچیزیه که تورو خوشحال میکنه
ﺑﻪ مامانم گفتم ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ دختر ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﭼﻪ ﺣﺴﯿﻪ؟
گفت نمیدونم ﺑﺮﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺖ ﺑﭙﺮﺱ
باید برناممون رو جوری تنظیم کنیم که تا ۴-۵ سال آینده یا مهاجرت کرده باشیم یا مرده باشیم
پند امروز :
اونجایی که دلت واسه یه " خر " تنگ شد، یاد جفتکایی که واست انداخت بیوفت
من همونم که بابام یه مشت حیوون و جونور رو به من ترجیح داد
[پسر نوح در حالی که اشکهایش را پاک میکند]
ما نه از زندگی خودمون راضی ایم نه از دنیا نه از زمان و نه از هیچ چیز دیگه ای، بعد یه سریا انتظار دارن اونارو راضی نگه داریم
پیش من گریه نکنین من دلداری دادن بلد نیستم خودمم میشینم باهاتون گریه میکنم.
من واقعا به اینایی که با یه بیرون رفتن یا یه هوای خوب یا یه غذای خوب میتونن خوشحال شن حسودیم میشه