خونه دوستم که خیلی باهاشون رودروایسی دارم دعوت شدم
خدا خدا میکردم یکی باهام حرف بزنه تا اینکه بچه پنج سالشون اومد جلوم گفت "از خونه ما گم شو بیرون"
مامان بزرگم اینقدر پسر دوسته که تولد خواهرم عکس منو استوری کرد نوشت عزیزم تولد خواهرت مبارک:/
وقتی معلم صدام میکنه و سوال میپرسه نه اینکه بلد نباشم درسو
کلا توانایی صحبت کردنمو از دست میدم
بچه داشتن خیلی ترسناکه ها،فک کن هر روز به یکی پول میدی
پس نمیده بهت هیچ،هی زر زرم میکنه واست
تو خونه تا از جام بلند میشم همه بهم میگن برام آب بیار
احساس میکنم اگه یه هفته خونه نباشم چند نفر از تشنگی میمیرن