خواستم اینسری خداحافظی درست و درمونی داشته باشم
هم اکنون داخل ایتا جو شدیدا متشنجی حاکمه و این باعث ازردگی خاطره و این سرچشمه میگیره از اطلاعات پایین یسریا و تعاریف اشتباه هنر از طرف یکسری دیگه و فهم پایین و بالغ نبودن یکسریایی دیگه که باعث میشن تمامی این فضا به وجود بیاد
و جدا از اون خودم هم رغبتی برای اینجا موندن ندارم
چون اینجا به هدفی که داشتم هرگز نمیرسم گویا و اینهم مشکل از خودمه
تنها ستارهی شب تارم، شبت بخیر!
تار است بی تو لیل و نهارم، شبت بخیر
ای سر به شانههای رقیبان گذاشته
کی سر به شانهات بگذارم؟ شبت بخیر...
تو در کنار کیستی امشب که سالهاست
غیر از غم تو نیست کنارم، شبت بخیر
بسیار زخم بر دل خونم زدی و آه
تا صبح میشود بشمارم... شبت بخیر
هرچند بیتو تاب نمیآورم، برو
هرچند بیتو خواب ندارم، شبت بخیر
رفتی اگرچه وقت خداحافظی نبود
دیگر نشد بهانه بیارم، شبت بخیر...
خونهٔ دایی اپادا
تنها ستارهی شب تارم، شبت بخیر! تار است بی تو لیل و نهارم، شبت بخیر ای سر به شانههای رقیبان گذا
ضمیرش به درداین داستان نمیخوره ولی خب