♨️اصلاحاتچی نامحترم!!!
امضا کردن توافقنامه نخونده رو هر بچهای بلده!!!
تیم مذاکرهکننده فعلی، قراره کلاه گشادی رو که آمریکاییها سر ظریفتون گذاشتند، برداره و چک بلامحل آفتابه برجامتون رو نقد کنه!!!
پس لطفاً مثل هشت سال دولت بنفشتون سکوت کنید و بذارید دولت انقلابی، به آواربرداریش برسه!🤐
#دولت_انقلابی
#عید_غدیر
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
▪️واکنش برادر عزیزم حامد آقای فخریزاده در پی اظهارات تازه منتشر شده آقای ظریف در مورد ترور شهید فخریزاده:
جناب آقای ظریف
۱. ایکاش من هم میتوانستم مثل شما تقوا را زیر پا بگذارم و بدون توجه به مصالح کشور و مسائل امنیت ملی، بگویم آنچه را نباید گفت.
۲. با اندکی هوش سیاسی میتوانید وقایع داخلی و خارجی پیرامون شهید فخریزاده را از ۱۰ سال قبل از شهادت تا امروز مطالعه کنید تا بتوانید تحلیلهای درستتری داشته باشید.
۳. این انقلاب بیش از ۱۸۰۰۰ شهید سهلانگاری دارد (به تعبیر شما) که ترور شدهاند.
۴. آمریکا و اسرائیل کسانی را ترور میکنند که برای آنها مزاحمت و برای کشور اعتلا و اقتدار میآفرینند، نه اشخاص منفعلی که مزاحمتی ندارند.
۵. شهید فخریزاده مرد عمل و مرد میدانِ جهاد بود و هیچگاه از ترس جان خود، نه پشت القاب و عناوین سیاسی قایم شد و نه خانهنشینی را انتخاب کرد.
۶. صحبتهای شما در مورد شهید فخریزاده مرا یاد دوگانه سازی میدان و دیپلماسی در مورد #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی انداخت.
۷. یقینا یکی از برکات خون شهید فخریزاده بر ملا شدن جریان نفوذی است که بیش از سی سال در این کشور ریشه دوانده است.
۸. نمیدانم با اظهارات و تحلیلها سیستم امنیتی و اطلاعاتی کشور را هدف قرار دادهاید یا شهید فخریزاده را؟!!!
۹. اگر نمیدانید بدانید، آدرس آسیابی که در آن آب میریزید را اشتباه به شما دادهاند.۶/۶
۱۰. یک عکس بجا مانده ز تو پشت نگاهت
خشمی ز دو صد فتنهی دوشیزه نهان است
عمری نگران بودهای از مکر نفوذی
چشمان تو در عکس هنوزم نگران است
۱۶ تیرماه ۱۴۰۱
💬محمد مهدی همت
حالا چرا استرس گرفتی مصی؟؟؟
یه اجتماعه دیگه، چند نفر از خانما میان دور هم جمع میشن بعدم تو و اربابت دندوناتونو از رو زمین جمع میکنید و تموم میشه✌️🏻✌️🏻😉
#جشن_دختران_انقلاب
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
«اپلیکیشن دارالشفا»
جامع ترین نرم افزار با موضوع سبک زندگی و طب اسلامی در کشور
🔸بیش از ۳۰۰۰ صفحه متن آموزشی
🔸پاسخ تصویری اساتید به شبهات رایج
🔸مجله سلامت با موضوعات مختلف
🔸دوره های آموزشی تصویری
🔸فروشگاه محصولات طبیعی
🔸تست رایگان مزاج شناسی
و ...
💥تمامی بخش ها بصورت کاملا رایگان
دانلود مستقیم از سایت :
https://daroshefaapp.ir/
دانلود از بازار :
http://cafebazaar.ir/app/?id=com.daroshefa&ref=share
دانلود از مایکت :
https://myket.ir/app/com.daroshefa/
کد معرف من را وارد کنید : 238358690
با ثبت کد معرف من 10 امتیاز از برنامه دارالشفا هدیه میگیرد.
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
۴۲،۹۳۶ #تجاوز جنسی گزارش شده ظرف پنج سال
۹۹۷ بمب گذاری ظرف پنج سال
۴۰،۰۰۰ زن ختنهشده
آتش زدن خودروها در شب
مرگبارترین تیراندازیها در اروپا
اینا رو پیتر ایمانوئلسن، روزنامهنگار معروف سوئدی نوشته
مسیر آزادی های جنسی و بی قیدی در پوشش که مصی پولینژاد، عربدهکشان، داره براش تبلیغ میکنه تهِ تهش اینجاست👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻
انتخاب با شما!!
#غیرت_دینی
#حجاب
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌏صدای سیاره ها‼️😳
خیلی جالبه ؛گوش کنید👌🏻
#عید_غدیر
#سلام_فرمانده
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️اگر نگران عاقبت به خیری فرزندتان هستید این کلیپ رو از دست ندین👌🏻
خیلی عالی
حتما ببینید دوستان
#عید_غدیر
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امروز فرزندان خمینی کبیر از مرزهای رژیم صهیونیستی تا صد کیلومتری مرز آمریکا رجزخوانی میکنند...✌️🏻✌️🏻
#لاتحزن_إن_الله_معنا
#سلام_فرمانده
#سلام_یامهدی
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
#امام_باقر علیهالسلام:
سخن طیب و پاکیزه را از هر که گفت بگیرید، اگر چه او خود، بدان عمل نکند.
📙تحف العقول ص ۲۹۱
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحرای #عرفات1401 صحنه بسیاردیدنی. که تا به حال ندیده اید.....
ان شاء الله زیارت خانه خدا و قبرستان بقیع ...قسمت همه بشود
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علفهای هرز مزرعهتان را قبل از دانه زدن و زیادشدن، از ریشه بکَنید!!!👆🏻
#مکتب_سلیمانی
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#عید_غدیر ،قربان
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راهکار ژاپنیها برای جلوگیری از پخش تصاویر خونآلود شینزوآبه!
پ ن: اگر از ژاپنیها همین👆🏻 یک کار رو یاد بگیریم، کافیه!!👌🏻
اینکه در بحرانها و گرفتاریها، مدیریت کردن رو خیلی خوب بلدند!
اجازه پخش تصاویر ناامیدکننده رو نمیدن و سلبریتیهاشونم علیه کشورشون سیاهنمایی نمیکنند!
مقایسه کنید با تصاویری که از حوادث و بحرانهای ایران در دنیا مخابره میکنند
#ساده_لوح_نباشیم
#ایران_قوی
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️هنرمند ایرانی جوری نقاشی کشیده که از سمت راست شهید ابو مهدی المهندس دیده می شود و همان نقاشی از سمت چپ شهید حاج قاسم دیده می شود
#شهید_پیروز
#مکتب_پیروز
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بحران جدی در خطوط هوایی کشورهای اروپایی و آمریکایی و هرج و مرج در فرودگاههای جهان!
⭕️ اعتصاب کارکنان خطوط هوایی در اعتراض به وضعیت سخت اقتصادی، صدها پرواز را در کشورهای مختلف لغو کرد و منجر به انباشته شدن تعداد زیادی چمدان و ازدحام و سرگردانی مسافران در فرودگاههای مختلف جهان شد!
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حجاب یعنی....
👈🏻من انتخاب میکنم که تو چه ببینی!
👈🏻به جای شخص، شخصیت را دیدن!
👈🏻من یک انسانم، نه وسیله!
👈🏻لایک ارزشمند خدا، نه لایک بیارزش بعضیا!!!⛔️
#حجاب
#غیرت_دینی
#خواهرم_هوشیار_باش
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحنه عجیبی که #مهدی_باکری هنگام شهادت دید👌🏻
#عند_ربهم_یرزقون
#اللهم_ارزقنا_شهادة_فی_سبیلک
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیانات مقام معظم رهبری . در جریان حوادث فتنه گون شناخت عرصه دشواره . کجا هستند اون کسانی که . ان شخصیت های بزرگی که پیمان جانبازی بستند . آین عمار . آین عمار
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
🥀این پاها روزی فاتح خیبر بوده اند
✨شرمندگی کافی نیست باید کاری کرد تا کمی از بار شرمندگیمان کم شود اما افسوس که ...
#شهیدانه
تا زنده ایم رزمنده ایم 😔😔
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
➕هویت سپاه پاسداران #انقلابی است
➖بعضی از پاسداران تبدیل به #شیطان شدند
➕بعضی از فرماندهان سپاه و رسانههای منتسب به سپاه رسما از جناحها و #لیستهای_انتخاباتی حمایت میکنند و
این نهادها و افراد علیرغم تذکرات رهبر انقلاب بر اعمال خَلاف خود #اصرار میورزند
تا زنده ایم رزمنده ایم ❤️❤️❤️
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
🌼 "ﻣﺮﺩ" ﺭﺍ ﺑﻪ "ﻋﻘﻠﺶ" ﺑﻨﮕﺮ ؛ ﻧﻪ ﺑﻪ "ﺛﺮﻭﺗﺶ" !!
🌺 "ﺯﻥ" ﺭﺍ ﺑﻪ "ﻭﻓﺎﯾﺶ" بنگر ؛ ﻧﻪ ﺑﻪ "ﺟﻤﺎﻟﺶ" !!
🌼 "ﺩﻭﺳﺖ" ﺭﺍ ﺑﻪ "ﻣﺤﺒﺘﺶ" بنگر ؛ ﻧﻪ ﺑﻪ "ﮐﻼﻣﺶ" !!
🌺 "ﻋﺎﺷﻖ" ﺭﺍ ﺑﻪ "ﺻﺒﺮﺵ" بنگر ؛ ﻧﻪ ﺑﻪ "ﺍﺩﻋﺎﯾﺶ" !!
🌼 "ﻣﺎﻝ" ﺭﺍ ﺑﻪ "ﺑﺮﮐﺘﺶ" بنگر ؛ ﻧﻪ ﺑﻪ "ﻣﻘﺪﺍﺭﺵ" !!
🌺 "ﺧﺎﻧﻪ" ﺭﺍ ﺑﻪ "ﺁﺭﺍﻣﺸﺶ" بنگر ؛ ﻧﻪ ﺑﻪ "ﺑﺰﺭﮔﻴﺶ" !!
🌼 "ﺩﻝ" ﺭﺍ ﺑﻪ "ﭘﺎﮐﯿﺶ" بنگر ؛ ﻧﻪ ﺑﻪ "ﺻﺎﺣﺒﺶ" !!
🌺 "فرزند" را به "ایمانش" بنگر ؛ نه به "وفاداریش" !!
🌼 "پدر" و "مادر" را فقط ؛ بنگر !! هر چه بیشتر ؛ بهتر !!
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
*کسی نیست به این بدحجابها بگوید*
⛔️هر روز شالهایتان عقب تر
⛔️مانتوهایتان چسبان تر
⛔️ ساپورتتان تنگ تر
⛔️رژ لبتان پررنگتر میشود
❓بندهی کدام خدایید؟
❓دل چند نفر را لرزاندهاید؟
❓کدام مرد را از همسر خود دلسرد کردهاید؟
❓اشک چند پدر و مادر و همسر شهید را درآوردهاید؟
❓چند دختر بچه را تشویق کردهاید که بعدها بیحجابی را انتخاب کنند؟
❓چند زن را به فکر انداختهاید که از قافله مُد عقب نمانند؟
❓آه حسرت چند کارگر دور از خانواده را بلند کردهاید؟
❓پا روی خون کدام شهید گذاشتید؟
❓باعث دعوای چند زن و شوهر، بخاطر مدل تیپ زدن و آرایش کردن شدید؟
❓چند زوج را بهم بی اعتماد کردهاید؟
❓ نگاههای یواشکی چند مردی که همسرش دارد کنارش راه میرود، به تیپ و هیکلت افتاد؟
⛔️نگاههای هوس آلود چند رهگذر و...
🔥 🔥🔥🔥🔥
🚫چطور؟
🔥بازهم میگویی، دلم پاک است!
🚫چادریها بروند خودشان را اصلاح کنند؟
😑بازهم میگویی، مردها چشمشان را ببندند و نگاه نکنند؟
🚫جامعه چار دیواری اختیاری تو نیست❗️
🔻 من اگر گوشهای از این کشتی را سوراخ کنم، همه غرق میشوند.
🔥میتوانم گاز سمی اسپری کنم و
بعد بگویم، شما نفس نکشید؟
⛔️چرا اینقدر در حق خودت و دیگران ظلم میکنی؟
⛔️ﻭقتی ﮐﻪ میﮔﻮﻳﻨﺪ "امیرالمؤمنین امام ﻋﻠــی(علیه السلام )" ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ ،
ﻟﻌﻨﺖ می ﮐﻨﻴﻢ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ؛
ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ می ﮔﻮﻳﻨﺪ "امام ﺣﺴﻴـــﻦ (علیه السلام)" ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ ،
و ﻟﻌﻨﺖ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﻢ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ؛
ﻭﺍی ﺑﻪ ﺭﻭﺯی ﮐﻪ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ﻣﻬـــﺪی(ﻋﺞ الله تعالی فرجه الشریف) ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ،
و ﻟﻌﻨﺘﻤﺎﻥ کنند…!!!!!!
بیایید هرچه زودتر از خواب غفلت بیدار شویم .!!!!!!
بیاییم به خاطر امام زمان (علیه السلام) به همدیگه تذکرِ رعایت حجاب بدیم و ... .
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
بسم رب الشهدا و الصدیقین
من قاسم هستم، قاسم سلیمانی( سختیهای دوران کودکی)
پس از دوران شیرخوارگی آرام آرام از بغل مادر به چادر بسته شده به پشت او منتقل شدم. بعضی وقتها از صبح تا ظهر روی پشتش داخل چادر بسته شده قرار داشتم و او با همین حال در حال کار کردن بود. یا درو می کرد یا بافه جمع می کرد یا خانه را رُفت و روب می کرد و یا گله را می دوشید و یا غذا و نان می پخت و من چه آرامشی در پشت او داشتم. به نظرم مادرم هم از حرارت من آرامش داشت. بزرگتر که شدم در دوران کودکی به مادرم کمک می کردم. زمستان ما بسیار سرد بود. بعضی اوقات چادر مادرمان را دورمان می گرفتیم. مادرم زمستانها شلغم پخته شده خشک شده را به ما می داد. جویدن یک شلغم نصف روز طول می کشید. در دوران مدرسه به دلیل مشغولیت شدید و کار کردن های پیوسته نه خوشی را حس می کردیم و نه سختی را. کلاً دو دست لباس داشتیم و یک کفش وصله کرده لاستیکی. از همان دوران کودکی حالتی از نترسی داشتم. ده سالم بود. پدرم یک گاو شاخ زن خطرناک داشت که همه از آن گاو می ترسیدند. من این بیابان را تنها سوار بر این حیوان خطرناک تا روستای عمه ام رفتم. سالی دو کفش پلاستیکی داشتیم که با پاچینی کتیرا یا گردو می خریدیم. سالی چند بار بیشتر برنج نمی خوردیم و از شانس هم مهمان داشتیم. خانه ما یک اتاق بی در و پنجره بود که به دلیل طولانی و بدون پنجره بودن اتاق تاریک بود. سقفش با چوب و شنگ پوشیده شده بود و بدنه اش هم از خشت خام بود.
برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم» خاطرات خود نوشت حاج قاسم سلیمانی
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
بسم رب الشهدا و الصدیقین
من قاسم هستم، قاسم سلیمانی( معنویت در خانه و روستا)
در همسایگی ما خانه ای بود که آه در بساط نداشتند. مادرم وقتی که نان می پخت بچه های آن خانه می ایستادند به تماشا. هنوز ایستادن آن دو دختر در ذهنم مجسم است. مادرم هر روز چند دسته نان به آنها می داد. زنی بود در حدود پنجاه ساله به نام حُسنیه که ظاهراً سل داشت. همه او را رها کرده بودند. پدرم رفت و او را به خانه مان آورد. چهار سال مادرم از آن زن مریض مراقبت و پذیرایی کرد تا از دنیا رفت. هرگز ندیدم مادرم یا پدرم در این مورد بگو مگویی داشته باشند. پدرم به شدت تقید به نماز اول وقت داشت. به حلال و حرام هم خیلی مقید بود و یک دانه گندم حرام وارد زندگی اش نکرد. زکات مالش را به موقع می داد. پدرم در یک ماه رمضانی با صدای بلند به مادرم گفت:« حق نداری به آدم بی روزه غذا بدهی.» مادرم گفت:« حسن، من نمی توانم به مهمان غذا ندهم.» یک بار هم به مادرم توصیه می کرد که ما را با آدم بی نماز شریک نکن. رفتار پدرم و مادرم و توجه آنها به این مسائل ما را بدون دانستن حقیقت دین و اصول و فروع آن علاقمند به دین کرده بود. در عین نداری روزی نبود که خانه ما خالی از مهمان باشد سید محمد روضه خوان سالی سه چهار ماه خانه ما بود. توجه اهالی به زیارت و امامزاده ها زیاد بود و نیز به آش نذری پختن. در طایفه ما اولین بره نری که گوسفند به دنیا می آورد مال امام حسین(علیه السلام) بود. این بره را چهار پنج ماه در خانه می بستند و علف می دادند تا چاق و چله شود. بعد در ایام فصل کوچ روضه امام حسین(علیه السلام) را می خواندند و گوسفند را قربانی می کردند و شام مفصلی می دادند. ایام روضه خوانی ها روزهای خوشی ما بود.
برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم» خاطرات خود نوشت حاج قاسم سلیمانی
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
بسم رب الشهدا و الصدیقین
من قاسم هستم، قاسم سلیمانی( ادا کردن قرض پدر)
پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود. تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند. خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند. به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.» حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم. پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم. صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم. حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد. پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.
برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم» خاطرات خود نوشت حاج قاسم سلیمانی
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij