🍃بهشت من
اعتماد به خویش کلنگی است که زیر پای انسان را میکَند و لحظه به لحظه او را به قعر زمین فرو میکشاند. شیطان هم کارش بهشت نشان دادن سیاهچالی است که با این کلنگ عمیق شده و تو تنها کسی هستی که میتوانم به او اعتماد کنم تا مرا از دست خویش و شیطان نجات دهد. روز به روز سیاهچالِ بهشتنمای من عمیقتر میشود و لحظه به لحظه نیازم به کمک تو شدیدتر. کاری کن برایم آقا! حال و روزم خراب است.
شبت بخیر بهشت من!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃امام دلسوزم
با اعتمادی که به خویش کردم، سالهایی از عمرم را از دست دادم که با هر کدامشان میشد روزگاری به خدا نزدیک شد. در این سالها به جای صعود به قلۀ بندگی سقوط کردم به درۀ گمراهی. حالا منم و این سالهای سوخته و عمری که نمیدانم تا کی دوام خواهد داشت. برای جبران عمر بر باد رفته، به چه کسی جز تو میشود امید بست؟ چشم انتظار جبران سالهای از دست رفتهام هستم.
شبت بخیر امام دلسوزم!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃روشنایی زندگی
من اگر به تو هم اعتماد کنم، درستی و نادرستی اعتمادم را با عقل ناقص خودم میسنجم. اگر دنبال تو بودن، مرا به نتیجهای که دلم میخواهد نرساند، احساس میکنم که در اعتماد به تو اشتباه کردهام.
مشکل من در اعتماد نکردن به تو همین است: من با فرض اعتماد به خود، به تو اعتماد میکنم.
چه کار کنم با این قصۀ تو در تو و تاریک اعتماد به خویشتن؟! التماس میکنم تکلیف مرا روشن کن!
شبت بخیر روشنای زندگی!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃بهشت من
گاهی عجیب احساس میکنم دنیا دیگر جایی برای ماندن نیست و وقتی به این فکر میکنم که چه چیزی کمکم میکند که دنیا را بتوانم تحمل کنم، جز تو کسی به ذهنم نمیرسد. شنیدن صدای تو زندان را برایم بهشت میکند. کاش امشب جواب شببخیرم را میدادی تا با شنیدن صدایت برای یک روزگار طولانی تاب بیاورم دنیا را.
شبت بخیر بهشت من!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃فریادرس بیچاره ها
ما را چه میشود که بدون تو میتوانیم نفس بکشیم و دنیا را تاب بیاوریم؟ مگر تپش قلب ما نباید بند تو باشد؟ و اگر بند تو باشد، میشود بدون تو مثل ساعت کار کند و از تپشهایش، فریاد فراق شنیده نشود؟ چرا کسی در صورت ما قیاقۀ آدم فراق زده را نمیبیند؟ این عاشق نبودن بناست تا کی امتداد پیدا کند؟ خودمان هم از دست خودمان خستهایم. تو به فریادمان برس!
شبت بخیر فریادرس بیچارهها!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃مهربان من
باید باور کنم که دشمنتر از خویش، دشمنی ندارم؛ اما باور نمیکنم و باید باور کنم که دوستتر از تو، دوستی ندارم؛ اما باز هم باور نمیکنم. باید ایمان بیاورم به این که نمیشود به جنگ دشمنترین رفت، بی آن که دوستترین در کنارم باشد؛ اما ایمان نمیآورم. با دشمن خویش، دوستی کردهام و از دوست خویش دور افتادهام. دشمنم با خیالی آسوده دارد ایمانم را میبلعد و من هم کمککار او هستم و دوستم دست به دعاست که شاید به هوش بیایم و برگردم. آخرش با این همه مهربانی میکشی مرا.
شبت بخیر مهربان من!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃بزرگ ترین آرزوی عالم
آرزویی داشتم که به قدری دور میدیدمش و دست نایافتنی
که آن را گذاشته بودم در پستوی دلم
زیر یک عالمه آرزوی دیگر.
گاه گاهی به آن سر میزدم و آهی میکشیدم.
بعد هم دوباره زیر بار آرزوهای دیگر رهایش میکردم.
نداشتنش زیاد آزارم نمیداد.
چون قبول کرده بودم که بعید است محقّق شود.
چند روز پیش، کسی آمد به سراغم.
اجازه گرفت وارد دلم شود.
اجازه دادم.
خواست به پستوی دلم سر بزند.
منعش نکردم.
رفت در پستوی دلم.
آرزوها را یکی یکی زیر و رو کرد.
معلوم بود که دنبال یک آرزوی معین میگردد.
وقتی رسید به همان آرزویی که گفتم
برداشت و روی دست گرفت.
نگاهش کرد.
سر و روی آرزویم پر بود از گرد و غبار زمان.
رنگ رخسارهاش خبر میداد
از شب و روزهای زیادی که در پستوی دلم بوده
و منتظر نشسته تا روزی به تحقّق نزدیک شود.
آرزویم را روی یک دست گرفته بود
و با دست دیگرش سر و رویش را تمیز میکرد.
تمیز کردن آرزو که تمام شد
از پستو بیرونش آورد و گذاشت دم در خانۀ دلم.
گفتم: این جا چرا؟
گفت: دیگر این قدر دور نبین این آرزو را.
این را گفت و رفت.
حالا دیگر شب و روز من در تسخیر این آرزوست.
صدای در میآید، میگویم کسی آمده تا بشارت تحقق این آرزو را بدهد.
نامهرسان میآید، میگویم نامۀ امضای آرزویم را آورده.
کسی با لبخند به دیدارم میآید
شک نمیکنم که لبخندش به خاطر مژدهای است
که از تحقّق این آرزو برایم آورده.
آرام و قرار ندارم.
لحظهها یک جور دیگری برایم میگذرد.
انتظار خبری از تحقّق این آرزو
تازه به من فهمانده، انتظار چیست؟
این، بار چندمی است که به من فهماندهای انتظار چیست
و خوبتر از گذشته فهمیدهام حالی که به تو دارم
نامش هر چه باشد، انتظار نیست.
انتظار، حال آدمی است که آرزو دارد.
باید قبول کنم که تو آرزوی من نیستی.
حتّی آرزویی که در پستوی دلم جا داشته باشد.
مرا ببخش که هنوز آرزویم نشدهای.
شبت بخیر بزرگترین آرزوی عالم!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
🍃انیس بیچاره ها
تو را با خواندن کتابها نمیشود شناخت. باید با تو انس گرفت و به تو نزدیک شد تا به معرفتت دست یافت. کسی که با تو انس میگیرد، به چنان آرامشی میرسد که اگر کوهها از جا کنده شوند و دریاها خشک شوند و جنگلها همه آتش بگیرند، آرامشش به هم نمیریزد. چنین کسی میتواند جز تو به کسی اعتماد کند؟ هرگز.
چقدر بیچارهام که فرصت نقد انس با تو را دم به دم از دست میدهم! چه کار کردهام که توفیق انس با تو را از دست دادهام؟
شبت بخیر انیس بیچارهها!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
🍃چشمه امید
چرا هر چقدر از دشمنی نفس میخوانم، آسودگی خیالم از نفس به وحشت بدل نمیشود؟ و هر چه قدر از عظمت و رأفت تو میشنوم، اعتمادم به تو افزون نمیشود؟ وای که اگر دلم خانۀ وحشت از نفس نشود و وجودم لبریز از شوق تو نشود، در مرداب نفس خویش غرق خواهم شد، بی آن که درکی از غرق شدن داشته باشم. چه مرگ وحشتناکی!
شبت بخیر چشمۀ امید!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃طبیب دردم
هر چه قدر به نفسم و دشمنیهایش، بیشتر فکر میکنم، بیشتر نفَسم بند میآید. نمیدانم این چه دردی است که نمیتوانم همیشه در فکر این دشمن خبیث باشم و چه درد بزرگتری که وقتی از فکر او بیرون میآیم، چنان با او دوست میشوم که انگار نه انگار این همانی است که فکر کردن به او نفسم را بند میآورد.
جز تو کسی از عهدۀ این درد تو در توی من بر نمیآید. کاری برایم کن آقا! حال و روزم خراب است.
شبت بخیر طبیب دردم!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
🍃دادرس بیچاره ها
آقا! این روزها ترسی به دلم افتاده که نکند تو از دستم خسته شده و نام مرا از ذهن و دلت پاک کرده باشی. میشود بگویی که اشتباه میکنم تا خیالم آسوده شود و دلم آرام بگیرد؟! میدانم که صبر تو تجلی صبر خداست؛ ولی چه کنم که به قدری بدی بر اعمالم چیره شده که بعید نمیدانم کاسۀ صبر خدا هم در حال لبریز شدن باشد.
جز دستان قدرتمند تو کسی نمیتواند مرا از گرداب بدیها بیرون بکشد. به دادم برس که بیچارهام!
شبت بخیر دادرس بیچارهها!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
رایحه ظهور منجی
https://eitaa.com/usef14 ─┅═༅𖣔💚𖣔༅═┅─
🍃مهربان من
حال و روزم خرابتر از آنی است که بشود توصیفش کرد؛ ولی در دل این خرابیها با همۀ وجود احساس میکنم بسته به رشتهای هستم که مرا نگه داشته و نمیگذارد سقوط کنم. آن رشته، ریسمان عنایت توست. نگاه لطف تو اگر نبود، تا به حال بارها از هستی ساقط شده بودم و تا وقتی که هست، دلم آرام است؛ ولی همیشه دلنگران روزی هستم که از روزی نگاه لطف تو محروم شوم. مرا لحظهای محروم نکن از نگاه خویش!
شبت بخیر مهربان من!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی