موضوع بر سر امید بود چیزی مقدستر از زندگی -
شانههایم میلرزند اما چه جانانه در برابر اندوه مقاومت میکنم ! دستانم دیگر توانِ تحمل این خروار از امید و آرزو را ندارند ، انگشتانم یکدیگر را رها میکنند و هرچه در دستم امید جمع کرده بودم به زمین میریزد ، پا به فرار میگذارم و همراه خود اندکی امید باقی مانده را میبرم ، هنوز دلم روشن است این مقدار امید به کارم بیاید ..
* حرف بزنید ؛ حرف زدن هوش و حواس آدم و پرت میکنه. https://ngli.ir/505239127041
از اول که اینجا اینجوری نبود، قدیما دو ، سه تا مهربون بود که هوامون و داشته باشه.
هدایت شده از [نویسندۀ نقلی]
این و فور بزنید منم یه حمایت کوچولو میکنم💘
عضو باشید.
@R1_128_17