eitaa logo
مجله مجازی واو
250 دنبال‌کننده
171 عکس
274 ویدیو
0 فایل
| مجله مجازی واو | پاتوقی برای اهالی خواندن و نوشتن واو حرف عطف است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🗒جای زشت و زیبا تغییر کرده! ✍️مریم اردویی ▪️امروزه در دنیای شبه‌مدرنی که با آن روبرو هستیم کمتر سلبریتی‌ای وجود دارد که به عمل‌های زیبایی روی نیاورده باشد. عمل‌هایی که نشان از تغییر جدی در معیارهای زیبایی‌شناختی دارد و به‌علت گسترش فضای مجازی و دسترسی افراد به محتوای رسانه، عملکرد این افراد در این زمینه به نوعی الگو برای افراد جامعه تبدیل شده است. زیبایی‌هایی که بیشتر بر برجسته‌سازی جذابیت‌های جنسی تمرکز دارد. همین فهم از زیبایی در مواردی سبب کشف‌حجاب در بین برخی بازیگران شده و با عنوان آراسته بودن، حجاب اسلامی نفی و یا در قالب ناهنجاری‌های پوشش بروز پیدا کرده است. ▫️برای دست‌یابی به درک عمیق‌تر نسبت به این تغییر معیار زیبایی باید نگاهی به هنر مدرن و فلسفه‌ی آن بیندازیم. چراکه معمولا دنیای هنر، دنیایی است که انسان فهم خود را از زیبایی به تصویر می‌کشد. از همین‌رو درک زیبایی در فلسفه‌ی مدرن را باید در آثار هنرمندان آن جستجو کرد. مجسمه‌ی حضرت داوود میکل‌آنژ از جمله‌ی این آثار است. این مجسمه بیش از آنکه بازتاب‌دهنده‌ی شخصیت دینی یک پیامبر باشد، بر زیبایی اندام و حتی ذائقه‌ی جنسی مخاطب تمرکز کرده است و فکر و ذهن مخاطب را در اولین نگاه متوجه غرائض شهوانی و جنسی می‌کند. ویل دورانت در کتاب لذات فلسفه می‌گوید: «هنر در خدمت به دین نشان داد که با عشق سروسری دارد. عناصر غیردینی، بدن‌های موزون و پیکرهای لطیف در مقدس‌ترین و دینی‌ترین نقاشی‌های عهد رنسانس خود را سرزده جا کردند. مریم به صورت ونوس چاق درآمد و حضرت یحیی به شکل آدونیس خوش‌اندام، و بدن لخت سباستیان مقدس سرمشق نقاشان گردید. هنر و علایق جنسی از یک منبع واحد به‌شدت فوران می‌کند». ▪️توجه به زیبایی‌های خیره‌کننده و ظاهری انسان در دنیای مدرن، محصول فهم اومانیستی از زیبایی و هنر است. از منظر هگل سازوکار فهم زیبایی و زشتی در وجود انسان مدرن خراب شده و جای زیبایی و زشتی عوض شده است. حتی هربرت مارکوزه در کتاب خود می‌گوید: «نظام سرمایه‌داری کاری با انسان می‌کند که حس‌گرهای زیبایی‌شناسی‌اش از کار می‌افتد؛ یعنی چیزهای زیبا را زیبا نمی‌بیند و چیزهای زشت را هم زشت نمی‌پندارد». تحت چنین فلسفه و نگرشی است که الگوهای زیبایی تولید و با پشتیبانی رسانه‌ها ترویج می‌شوند. بازار پیکرتراشان داغ شده و عمل‌های زیبایی رکوردار می‌شوند. ▫️در جامعه‌ای که فلسفه‌ی زیبایی اینچنین درک می‌شود، زن که خود ذاتا مظهر جمال خداوندی است، از حقیقت وجودی خود جدا شده وتمام‌وکمال در اندام و صرفا زیبایی ظاهری خلاصه می‌شود و تبدیل به ابژه‌ی جنسی می‌گردد. شاید این نقل با فطری بودن تمایل به زیبایی، متناقض به نظر برسد اما از منظر قرآنی نیز زیبایی به دو نوع زیبایی شیطانی و الهی تقسیم می‌شود و متناسب با درجات ایمان، زیبا دیدن، شناخت و فهم آن برای مؤمن و غیر مؤمن متفاوت خواهد بود. به‌عبارتی زیبایی‌هایی وجود دارند که شیطان آن‌ها را در نظر انسان زینت داده است: «‌زَیَّنَ لهُم‌ُ الشیطان». ▪️در نگاه قرآنی زیبایی با عینک ایمان فهم می‌شود، در حالی‌که در اندیشه‌ی مدرن، زیبایی امری مبتنی بر نگاه فرد است و ایمان زیربنای آن قرار نمی‌گیرد. اندیشه‌ای که وقتی در قالب مَثَل بازتاب داده می‌شود، زیبایی را اینگونه تفسیر می‌کند: «beauty is in the eye of the beholder» 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
🔻رسانه‌ها شما را متعصب بار می‌آورند! 🗒 شش راهکار برای رهایی از بردگی رسانه‌ها ✍️نفیسه ترابی ▪️اندیشیدن، گمشده‌ی عصر ماست. مهارتی که در وجود همه‌ی انسان‌هاست اما اغلب از آن گریزانیم و لقمه‌ی حاضر و آماده را بیشتر ترجیح می‌دهیم. خصوصا در عصر انفجار اطلاعات که انواعِ داده‌ها مهیاست و فرصت تفکر و انتخابِ متفکرانه را از ما گرفته است. خیلی از افراد نه‌تنها تحت‌تأثیرِ رسانه‌ها به مسائل می‌نگرند بلکه مناسبات زندگی خود را هم طبق رسانه‌ها تنظیم می‌کنند. در این ‌میان، رسانه‌هایی را که مطابق با سلیقه‌ی فکری‌شان باشد، دنبال می‌کنند و رویکردی متعصبانه نسبت به باورهایشان دارند. مثلا وقتی نسبت به یک جریان اعتراض دارند یا از یک جریان حمایت می‌کنند، اگر خط فکری‌شان را دنبال کنیم، به سلسله‌آراء واحدی می‌رسیم که از یک منبع سرچشمه می‌گیرد و به‌ندرت نظر متفاوتی می‌شنویم. ▫️چندوقت پیش فیلمی را در یک صفحه‌ی اینستاگرامی باز کردم و چندبار دیدم. آنچه در فیلم دیدم، کاملا با آنچه در پست نوشته شده بود متفاوت بود؛ اما نظرات کاربران متناسب با متنِ پست بود. گویی اصلا فیلم را باز نکرده بودند؛ یا چشم‌هایشان مسحورِ ادمین صفحه شده بود و لحظه‌ای به داده‌های متن شک نکرده بودند. اما چه می‌شود که ما آدم‌ها اینطور رسانه‌زده و تک‌جانبه به مسائل می‌نگریم و ذهنمان را به‌روی آراء مخالف بسته‌ایم؟ 🔻به چند دلیل: یکم: خاصیت رسانه این است که ذهن مخاطب را با انواع تکنیک‌های اقناعی از قبیل ترس، دروغ، تکرار، بزرگنمایی و... دست‌کاری می‌کند. نمی‌خواهم بگویم که همیشه رسانه‌ها خلافِ واقع می‌گویند اما اگر دقت کنیم، رسانه‌ها عموما بر اساس اهدافشان تولید محتوا می‌کنند. دوم: در عصر انفجار اطلاعات و سرعت پخش داده‌ها فرصت انتخاب محدود است و اغلبِ انسان‌ها رسانه‌ای را دنبال می‌کنند که آنچه را دوست دارند و یا با آن مأنوسند، بیان می‌کند. سوم: دلیل مهم‌تر که می‌خواهم اندکی به آن بپردازم این است که آدم‌ها معمولا ورودی‌های ذهنشان از قبیل دیدن و شنیدن را مستقیما و بدون اینکه به عقلشان، جهت تحلیل و بررسی بفرستند و درباره‌ی آن بیندیشند، می‌پذیرند. خصوصا که از رسانه‌ی محبوب و مورد اعتمادشان دریافت کرده باشند و دریچه‌ی ذهنشان را به‌روی هر پیامی از سوی آن رسانه؛ ولو دروغ و شایعات؛ باز می‌گذارند. به بیان بهتر ما با اپیدمی‌ای تحت‌عنوان فقدانِ «عقلانیت»، تفکر یا «تفکر انتقادی» مواجهیم. ▪️اگر فکر می‌کنید که تفکر انتقادی همان انتقاد کردن به مسائل مختلف است، سخت در اشتباهید. وقتی این مهارت را بیاموزیم، می‌بینیم که بسیاری از داوری‌های ما تکرار طوطی‌وارِ سخنان دیگران است و در توهم «خوداندیشمندپنداری» که جهان مدرن به‌واسطه‌ی انفجار اطلاعات به ما تحمیل می‌کند، به‌سر می‌بریم. 🔰تفکر انتقادی، به ما چه می‌گوید؟ تفکر انتقادی، پیام‌های زیادی را به مغز ما مخابره می‌کند. از جمله‌ی آن‌ها اینکه: ۱) اسیر احساسات و هیجانات نشو: شنیدنِ خبر کشته‌شدن یک انسان برای هر فردی ناخوشایند است. اما وقتی ادله و شواهد متقن و مطمئنی دالِ بر علت فوت او یا مجرمان نداریم، حداقل تا دستیابی به شواهد دقیق، هرگونه پیش‌داوری، اسارت عقل و احساس توسط رسانه‌ها است. ۲) آزاداندیش باش؛ نه برده‌ی ‌فکری دیگران: آزاداندیشی، گمشده‌ی امروزِ همه‌ی ما با هر سلیقه‌ای است. تفکر انتقادی ما را از بردگی فکری دیگران و رسانه‌ها رها می‌سازد. ۳) قوه‌ی تحلیلت را فعال کن: اجتناب از فریب‌خوردگی، ساده‌لوحی، زودباوری و... نیازمند آموزش شیوه‌ی منطقیِ پردازش اطلاعات، استدلال، استنتاج و تحلیل مسائل است. باید قوه‌ی تحلیلی‌مان را تقویت کنیم. ۴) شکاک باش: عقلانیت، ما را از همرنگ‌شدنِ با جماعت برحذر می‌دارد و نوعی شکاکیت را توصیه می‌کند. شک؛ اگر به بیراهه نرود، مقدمه‌ی یقین است؛ ما نیاز داریم گاهی در داده‌های فکری خود و دیگران شک کنیم و از طریق استدلال، استقراء، برهان و رجوع به منابع معتبر به یقین برسیم. ۵) تولیدکننده باش نه مصرف‌کننده: جامعه‌ی مصرفی حتی به انسان و فکر او نیز نگاه مصرفی دارد؛ به‌جای اینکه مصرف‌کننده‌ی فکر دیگران باشیم، کمر همت به تولید فکر ببندیم و خلاق باشیم. ۶) به متخصص رجوع کن: عقلانیت، ویژگی متفکر ِمنتقد است. اما ما انسان‌ها ناقصیم و قدرتِ تشخیص همه‌ی امور را نداریم و در همه‌ی‌ مسائل متخصص نیستیم؛ پس اگر روی مسأله‌ای فکر کردیم و به نتیجه‌ی درست نرسیدیم، برای تشخیص و تحلیل درست، نیازمندِ رجوع به متخصصِ امین، بی‌طرف و البته عاقل هستیم. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
📝غرب چگونه سلبریتی‌ها را محدود می‌کند؟ ✍️زهرا مالمیر ▫️ صفحات شبکه‌های اجتماعی را که باز می‌کنید، پر است از اظهارنظرهای سلبریتی‌ها و اینفلوئنسرها، آن هم در موضوعات و مسائلی که کمترین تخصصی در آن دارند. آنها تصور می‌کنند به‌واسطه‌ی فالورهایی که دارند، حق اظهارنظر در هر چیزی را دارند. از فیزیک کوانتوم تا کرم‌چاله‌های کهکشانی! از این‌رو بعضی از کشورها با وضع قوانینی سعی در کنترل اثرات مخرب سلبریتی‌ها داشته‌اند. آرنولد آگوست، نویسنده و تحلیلگر آمریکایی می‌گوید: «سلبریتی‌ها نیز مانند سایر اقشار جامعه در تمام کشور‌ها باید در چارچوب قانون عمل کنند. من حداقل در مورد آمریکا مطمئن هستم که هیچ چهره شناخته شده‌ای که خود را سلبریتی بداند نمی‌تواند در آمریکا پا را فراتر از قانون بگذارد. برای مثال در حوزه جرم‌شناسی اگر شما به مراجع قانونی آمریکا رجوع کنید خواهید دید که هر ساله بسیاری از بازیگران هالیوود، فوتبالیست‌های سرشناس، چهره‌های ورزشی و… مثلاً به جرم رانندگی با سرعت غیرمجاز در اتوبانها، یا مصرف بیش از حد نوشیدنی‌های الکلی در حین رانندگی توسط پلیس دستگیر می‌شوند و بسیاری از آن‌ها پس از بررسی دقیق جرمی که مرتکب شده‌اند باید جریمه پرداخت کنند و یا به زندان بروند.» ▫️ در انگلیس و آلمان نیز سلبریتی‌ها باید محتوای تبلیغاتیشان را مشخص کنند. از این منظر که آیا در قبال تبلیغ کالایی پولی دریافت کرده‌اند یا خیر؟ طبق این قانون باید با مخاطب صادق باشند؛ در غیر این‌‌صورت فالوئرها حق شکایت از آنها را دارند. در نروژ نیز قانونی برای «مقابله با استانداردهای زیبایی غیر واقع‌بینانه» در شبکه‌های اجتماعی وضع شد. طبق آن سلبریتی‌ها حق ندارند تصاویر ویرایش‌شده‌شان را در پست‌های تبلیغی شبکه‌های اجتماعی، بدون اشاره به اصلاحات انجام‌شده، منتشر کنند. در صورت نقض با جریمه‌هایی کلان و در برخی موارد حتی ممکن است با زندان روبرو شوند. ▪️ کشور ما نیز مانند سایر کشورهای جهان شاهد تأثیرگذاری و قدرت‌گرفتن سلبریتی‌ها و اینفلوئنسرها بوده است، اما تاکنون شاهد وضع ضابطه یا قانون مشخص و بازدارنده در این عرصه نبوده‌ایم. ظاهرا ایران، بهشت سلبریتی‌ها است! کافی است در همین یکی دو ماه اخیر، مواضع آنها را در نسبت با رخدادها و حوادثی که اتفاق افتاده، مورد بررسی قرار دهید. از این منظر، شاید بد نباشد در ایران نیز مانند سایر کشورها، آئین‌نامه‌هایی برای قانونمند کردن رفتار سلبریتی‌ها وضع شود. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
🗒چرا بعد از بیست سال فوتبال دیدم؟ ✍️محمد پورغلامی ▪️منطقا برای یک غیر فوتبالی سخت است که ۱۱۵ دقیقه بنشیند و فوتبال ببیند. اما دیروز این کار را بعد از بیست سال انجام دادم. واقعیت اما برای من، نتیجه‌ی آن چندان اهمیت نداشت، که از قبل هم می‌شد پیش‌بینی نتیجه‌‌ی شکست را کرد، هرچند با اختلاف کمتر. اما آن چیز که برای من مهم بود، حواشی مهم‌تر از متن ماجرا بود. شاید این اولین بازی در تاریخ فوتبال ایران بلکه جهان باشد که برای تفسیر آن، به جای کارشناس فوتبال، باید کارشناس مسائل سیاسی، یا حتی کارشناس حوزه‌ی بین‌الملل می‌آوردند که توضیح دهد آنچه در این ماجرا اتفاق افتاده است. ▫️در این سیاهه البته نمی‌خواهم به تحلیل این موضوع بپردازم که ما چرا و به چه دلیل باختیم، حتی کاری به این مسأله هم ندارم آنگونه که برخی دوستان نوشته‌اند تیم ایران نه صرفا به تیم انگلیس، که به تیم انگلیس به‌علاوه‌ی اینترنشنال، BBC، VOA، سیا، ام‌آی‌سیکس، موساد، تجزیه‌طلب‌ها و وطن‌فروش‌ها و... باخت. در این متن، من خدای شترهای خودم هستم. می خواهم دو خط دراین‌باره بنویسم که چرا این بی‌نسبتِ با فوتبال، دیروز نشست و فوتبال دید و برخلاف همه‌ی گذشته، اتفاقا احساس خسران هم نکرد از اینکه وقتش تلف‌شده است. ▪️بگذارید خیلی سر راست بگویم، برای چون منی، جمهوری اسلامی با همه‌ی عیب و ایرادهایی که دارد، با همه‌ی حرص‌هایی که گاهی اوقات از سر ندانم‌کاری‌ها در می‌آورد، عصاره‌ی همه‌ی خوبی‌های تاریخ انسان است، و به تبع آن، هر آن کس که در مقابلش قرار داشته باشد چکیده‌‌ی بدی‌های تاریخ. درست است که از نقص‌ها و اشکالات جمهوری اسلامی «ناراحت»م، ولی از آنچه ضد او دارد انجام می‌دهد (از آتش زدن زنده زنده‌ی جوانکی، از عریان کردن انسانی، از بر سر دست گرفتن لباس زیر عفیفه‌ای و از صدها اقدام شبیه این) «منزجرم». من حتی اگر اعتراضی هم داشته باشم، هیچگاه نسبتی با این جریان، که مصداق سیاه‌ترین کارهایی است که شرورترین انسان‌ها در تاریخ انجام داده‌اند ندارم. ▫️و حالا جام جهانی فوتبال شده است یکی از آن صحنه‌های رویارویی این دو جریان. برای همین، مهدی طارمی در چشم من، ادامه‌ی رئیسعلی است در نبرد با استعمار. مهدی طارمی ادامه‌ی مهدی باکری است در جزیره‌ی مجنون، و حتی ادامه‌ی مدافعان حرم در دفاع از حمله‌ی داعشی‌ها. بله، اگر جمهوری اسلامی به قول آن سردار شهید نورانی، «حرم» باشد - که هست - این روزها، نبرد فوتبالیست‌های ایرانی در جام جهانی، حکم دفاع از حرم را دارد. و من با دیدن، و تشویق خود (که شاید کمترین کار ممکن باشد) در حال دفاع از این حرم. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
🗒نیمه‌ی خالی لیوان را جدی بگیرید ✍️ مریم فولادزاده ▫️ من، دیدن نیمه‌ی خالی لیوان را در یک موقعیت خاص آموختم. مائده در یک تصادف مرد. از آن ماشین له‌شده، فقط پسر دوساله‌اش زنده ماند. اطرافیان برای تسلا، انگشت گذاشتند روی جنبه‌‌ی مثبت اتفاق: «خدا‌رو‌شکر که بچه‌‌ش سالمه»، اما دیدن این نیمه‌ی پر لیوان برای سعیده، دختر جوان بیست ساله‌اش نمی‌شد. تک‌دخترش رفته بود و هیچ‌چیز جای او را پر نمی‌کرد. سعیده برخلاف تصور همه، همان روزهای اول، نیمه‌ی خالی لیوان را دید، واقعیت ناپایداری زندگی را در آغوش کشید و مسیر رشدش را از همین نقطه آغاز کرد. بعدها که حضانت نوه‌اش را خانواده‌ی همسر مائده گرفتند و بی‌خبر از آن شهر رفتند، دریافتم که اگر سعیده به آن جنبه‌ی مثبت انگشت‌گذاشته‌ی دیگران، تکیه کرده بود، چطور با دو شکست پی‌در‌پی، از هم فرو می‌پاشید. ▪️ آلبرت اِلیس، روان‌شناس، می‌گوید: «بدترین چیز درباره‌ی هر اتفاقی در آینده «معمولاً باور اغراق‌شده‌ی شما درباره‌ی جنبه‌های ترسناک آن» است. مدتی را صَرف تصور روشن این موضوع کنید که دقیقاً در واقعیت چه اتفاقات ناگواری ممکن است رخ بدهد. اغلب با این کار می‌توانید ترس‌های عمیق و گنگ خود را به ترس‌های محدود و قابل‌کنترل‌تری تبدیل کنید.» ▫️ درست است که شکست، استخوانی است گلوگیر و سوهان روح، اما پذیرفتنش اتفاق مبارکی است. اگر قرار باشد همیشه همه امور به‌خوبی پیش بروند، دست‌اندازها هموار شوند، چاله‌ها و چالش‌ها حذف شوند و راه‌ موفقیت به سمتمان کج شود، راکد می‌مانیم و حتی می‌گندیم. لذت بردن از تردید، پذیرفتن ناکامی و شکست بخشی از مسیر است و این مسئله ارتباطی به بدبینی و داشتن افکار منفی ندارد. ▪️ در بررسی دو طیف افراد افسرده و افراد غیرافسرده، مشخص شده است که افرادی که دچار افسردگی نیستند، درکی ناقص‌تر و بیش از حد خوشبینانه در مورد توانایی‌ها و قدرت تأثیرگذاری‌شان بر اتفاقات، نسبت به افراد افسرده دارند. آن‌ها با تمرکز بر خوب پیش‌رفتن امور، از تلاش کافی برای رسیدن به اهداف باز می‌مانند و تصور موفقیت را با رسیدن به آن اشتباه می‌گیرند. ▫️ پذیرش شکست و دیدن نیمه‌ی خالی لیوان، فاصله‌ی ما را از کمال‌گرایی افزایش می‌دهد و به اصلاح بینش ما کمک می‌کند. به قول نویسنده‌ای به نام ناتالی گلدنبرگ، با گشودگی و صداقتی که در شکست وجود دارد، نوعی مواجهه‌ی زمینی با واقعیت را که در بلندترین قله‌های موفقیت پیدا نمی‌شود، به دست می‌آوریم. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
🔻به دوره پساحقیقت خوش آمدید! 🗒چرا سرعت فراگیری اخبار جعلی بالا است؟ ✍سیده راضیه حسینی ◾️این روزها در شیوه‌ی واکنش بخشی از جامعه نسبت به موضوعات، یک ویژگی پررنگ وجود دارد: افراد به‌جای آنکه برایشان اصل حقیقت ماجرا مهم باشد، تفسیری از ماجرا که مطابق با میلشان باشد را می‌پذیرند و باور می‌کنند فارغ از آنکه چقدر فکت و شواهد واضح در آن خصوص وجود داشته باشد. خیلی‌‌ها این وضعیت را مختص کشور ما می‌دانند و در ویژگی‌های سیاسی اجتماعی و یا فرهنگی خاص خودمان دنبال ریشه‌هایش می‌گردند؛ اما همه‌ی این مختصات، در خیلی از جوامع جهان شایع شده و چندسالی است در مرکز توجه محققان علوم اجتماعی قرار گرفته است؛ و غالب شدن این ویژگی‌ها، تعبیر به یک عصر جدید می‌شود تحت‌ عنوان «پساحقیقت» (Post-Truth). دوره‌ای که در آن مخاطب دیگر به «حقیقت» توجهی ندارد و تعصّب و هیجانات غیر منطقی جای آن را گرفته است. درواقع، مخاطب دیگر نسبت به فکت و اطلاعات علمی حسی ندارد و بعضی اوقات حتی آن را تفسیرپذیر می‌داند و نمی‌پذیرد. مهمترین ویژگی‌هایی که محققان جهان در مورد این دوره مطرح کرده‌اند، ازین قرار است: ✅اول؛ احساسات و هیجانات به استدلال منطقی غلبه پیدا کرده؛ یعنی وقتی یک مطلب، احساسات افراد را برانگیخته کند، بدون اینکه از درست بودنش مطمئن شوند یا بررسی کنند چقدر منطقی به‌نظر می‌آید، آن را باور می‌کنند و به سرعت با بقیه به اشتراک می‌گذارند. ✅دوم؛ اعتبار آمار و ارقام از بین رفته است و مردم آن‌ها را «تفسیرپذیر» می‌دانند؛ هر کسی می تواند آمار را در خدمت منفعت خود تفسیر کند. ✅سوم؛ مرجعیت رسانه‌ها و منابع رسمی اخبار کم‌رنگ شده و اهمیت سابق خود را از دست داده‌اند. مردم شنیده‌های خود از اطرافیانشان را بر منابع رسمی ترجیح می‌دهند. در واقع، اگر مطلبی را از کسی که می‌شناسند دریافت کنند، این مطلب را معتبرتر می‌پندارند. ✅چهارم؛ مردم سراغ منابعی هم‌سو با تفکرات خودشان خواهند رفت و رسانه‌ای را انتخاب می‌کنند که آنچه «دوست دارند» را از آن بشنوند. ✅پنجم؛ ویژگی مهم دیگر در دوران پساحقیقت این است که برای مردم، اطرافیان مهم‌تر از سایر منابع شده‌اند. ◽️دوره‌ی «پسا حقیقت» از سال 2016 و بعد از دو واقعه‌ی مهم به‌صورت جدی مطرح شد: اول انتخاب ترامپ به‌عنوان رییس‌جمهور آمریکا و دیگری رأی‌آوردن برگزیت (خروج انگلیس از اتحادیه اروپا). درست بعد از رفراندومی که در آن مردم انگلستان به برگزیت رأی مثبت دادند، بیشترین چیزی که توسط مردم این کشور در اینترنت سرچ شده بود، این بود که «برگزیت چیست؟» یعنی انگلیسی‌ها بدون اینکه بدانند این طرح چیست، بر اساس هیجان و فضایی که توسط گروه‌های سیاسی ایجاد شد به آن رأی دادند. ◾️اما علت شکل‌گیری این وضعیت چیست؟ محققان می‌گویند گسترش فناوری‌های جدید مخصوصا شبکه‌های اجتماعی، باعث شده مخاطب در بین حجم انبوهی از اطلاعاتی که دریافت می‌کنند، گم شوند. از طرفی قبلا مخاطب فقط به رسانه‌های رسمی مانند تلویزیون و روزنامه دسترسی داشت اما با گسترش اینترنت و بعدتر شبکه‌های اجتماعی مرجعیت رسانه‌های رسمی ضعیف شده است. در این فضا، اطلاعاتی که در اختیار مخاطب قرار می‌گیرد نه فیلترهای رسانه‌های رسمی را دارد و نه الزاماً صحت‌سنجی می‎شود. رسانه‌های غیررسمی نیز در ارائه‌ی محتواهای موثق و دقیق ضعیف عمل می‌کنند. مخاطب نیز عموماً تخصص خاصی برای ارزیابی و صحت‌سنجی این حجم عظیم اطلاعات ندارد و نمی‌تواند بین اطلاعاتی که از یک رسانه رسمی دریافت می‌‎کند با اطلاعات درج‌شده در یک کانال شخصی یا یک صفحه در شبکه‌های اجتماعی تفکیک قائل شود. در نتیجه برای مخاطب، رسانه‌های رسمی با این منابع غیررسمی و بدون اعتبار، هم‌وزن می‌شود. ◽️کشورهای مختلف برای مدیریت این فضا، تدبیرهای مختلفی را در پیش گرفته‌اند؛ مهمترینش، تنظیم قوانین برای مدیریت شبکه‌های اجتماعی است؛ برای اینکه هر محتوایی به‌ویژه اخبار جعلی نتواند در این پتلفرم‌ها جولان بدهد و مخاطب آن را به راحتی بپذیرد. از طرفی ابزارها و مراکزی برای صحت‌سنجی (Fact Checking) ایجاد شده تا اخبار و اطلاعاتی که در سطح گسترده منتشر می‌شوند را برای کاربران صحت‌سنجی و برچسب‌گذاری کنند. قوانینی جدی نیز برای برخورد با منتشرکنندگان اطلاعات نادرست منتشر شده و از جریمه نقدی تا محکوم‌شدن به زندان به‌عنوان مجازات برای آن درنظر گرفته شده است. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
🔻در عصری که سرعت و حجم اطلاعات، ده‌ها برابر گذشته شده است، سؤال مهم این است: 🗒 آیا ما خردمندتر از نسل‌های پیشین خود هستیم؟ ✍️ جعفر علیان نژادی ▫️فکر ما همواره در حال ساخته و پرداخته شدن است. یعنی در حال دریافت اطلاعاتی از محیط خود است که ذهن بدون اینکه نسبت به آن سوگیری داشته باشد، آن را می پذیرد و ذخیره می کند. و بعدا از همان ذخیره داده‌ای استفاده کرده و واقعیت‌های بیرون از خود را با آن می‌بینید، می‌شنود، لمس می‌کند و حتی می‌بوید. در یک معنا، آگاهی نسبت به داده‌های ورودی ذهن، زمانی شکل می‌گیرد که فرد در حال خواندن، دیدن و شنیدن فعال و متمرکز باشد. بدین معنا که بفهمد چه می‌خواند، بداند چه می‌بیند، و متوجه باشد چه می‌شنود. این اولین مواجهه‌ی شناختی با «جنگ تحمیلی نظری» است که هر لحظه در حال وقوع است. از یک آن به آن دیگر دارد اتفاق می افتد. ▪️پس معلوم شد سه گانه‌ی «فهمیدن، دانستن، توجه داشتن»، لازمه‌ی ایجاد «آگاهی اولیه» در مواجهه با جنگ تحمیلی نظری است. اما جنگ تحمیلی نظری چیست؟ در این یادداشت به یک جنبه‌ی مهم و حیاتی این جنگ اشاره می‌کنم. جنگ تحمیلی نظری در وهله‌ی اول، علیه فرآیند فهم، دانایی و توجه داشتن شما است. شما «ظاهرا» چیزی را می‌فهمی، و فکر می‌کنی که «آزادانه» آن را فهمیده‌ای اما در حقیقت، نفهمیده‌ای یا ادراک اشتباه کرده‌ای. چیزی میانجی نفهمیدن شما شده است. چیزی که شمارا فریب می‌دهد و تصور می‌کنید که انگار بهترین فهم ممکن را داشته‌اید. اما آن چیز میانجی نمی‌گذارد از سطح رویین یک خبر یا یک پدیده عبور کنید. فقط در شما یک «اقناع فریبنده» ایجاد می‌کند. اینکه من می‌فهمم و حتی دیگران باید تابع فهم من باشند. ▫️آن چیز میانجی یک نظریه‌ی تحمیلی است که از آن بی خبریم و در نوع خواندن و مطالعه‌ی ما نقش اول را بازی می‌کند. در واقع گویا یک قاب یا قالبی است که از پیش زده شده تا ما با آن قاب و قالب متون را بخوانیم و بفهمیم. مثلا یکی از شایع‌ترین تحمیل‌های نظری، همین نظریه‌ی ‌«انسان خردمند» است که گمان می‌برد، همه‌چیز را می‌توان فهمید. یک کتاب هم دراین‌باره به قلم نویسنده‌ای یهودی به نام «یووال نوح هراری» نوشته شده و اکنون ممکن است زینت‌المجالس کتابخانه‌ی بسیاری از اهالی فکر و اندیشه هم باشد. در این نظریه اما فریبی وجود دارد که ناخواسته تبدیل به یکی از پیش‌فرض‌های اساسی امروز ما شده است. اینکه همه چیز را می‌توان فهمید، یعنی همه می‌توانند همه چیز را بفهمند، پس من هم به طریق اولی، می‌توانم همه چیز را به درستی بفهمم. اما بدترین خبر برای ما که اینگونه توسط چنین نظریه‌هایی، قاب و قالب خورده‌ایم آن است که اگر خبری را غلط بفهمیم، دیگر به راحتی نخواهیم پذیرفت که غلط و نادرست فهمیده‌ایم. گاهی حتی لجاجت هم می‌ورزیم، چون گمان می‌کنیم انسانی خردمند هستیم و تصور ما دقیقا مطابقت با «حقیقت و واقعیت» دارد. ▪️برای همین، نظریه‌ی انسان خردمند، انسان را به اشتباه می‌اندازد و به جای آنکه انسان خردمند تربیت کند، انسان‌های بی‌خرد تحویل می‌دهد. فریب آن نویسنده‌ی یهودی همین است که می‌گوید اکنون به واسطه‌ی انفجار اطلاعات و سلطه‌ی داده‌های اطلاعاتی و خبری، انسان باهوش‌تر و خردمندتر از قبل شده است. این اما فریبی بیش نیست. انسان مطلع، لزوما انسان خردمند نیست. در یادداشت بعدی بیشتر خواهم گفت... 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
🗒ما چگونه ما شدیم؟ 🔺این روزها فوتبال بیشتر از هر زمان دیگری، با هویت جمعی ما گره خورده است ✍️پاییزه وصالی ▪️اول. پسرک داخل استادیوم نشسته و طوری فریاد می‌زند که انگار پنجه‌های یوزپلنگی خسته اما پرتوان حنجره‌اش را پاره می‌کند ولی همچنان پرقدرت فریاد می‌زند «ایران... ایران...». با تک‌تک شوت‌های بازیکنان همراه و هیجان‌زده می‌شود. پرچم کشورش را روی گونه‌هایی که چند تار نازک مو رویشان جوانه زده‌اند و نمی‌شود نامش را ریش گذاشت با دقت کشیده، و همینطور روی پیشانی بلندی که از شدت هیجان و غیرت رگ‌هایش متورم شده‌اند و بیرون زده‌اند. حسابی اهل فوتبال است و خود را یک آدم فوتبالی دو آتیشه معرفی می‌کند. هرچه پدر دم گوشش خواند که پسرجان این فوتبال برای تو نان و آب نمی‌شود و برد و باخت هیچ یک از این تیم‌ها فرقی به حال تو ندارد توی گوشش نرفت که نرفت! و حالا روی صندلی‌های جام جهانی نشسته و تیم محبوبش را با هیجانی وصف‌نشدنی تشویق می‌کند. به‌گونه‌ای که اگر الان از او بپرسی «کیستی؟» می‌گوید: «من یک ایرانی‌ام که به خاطر تیم محبوبم آمده‌ام». او تمام خودش را در «ایرانی بودنش» خلاصه می‌کند. حتی شاید اول یادش برود که نامش را بگوید، همان نامی که از بدو تولد همراهش بوده. ▫️دوم. «هویت جمعی» ما آدم‌ها به قدری شاکله‌ی شخصیت ما را در برمی‌گیرد که هویت شخصی‌مان نیز با آن نمود بیرونی پیدا می‌کند و تعریف می‌شود. به خودتان توی آینه نگاه کنید، درست مثل نوجوانی‌هایتان که مقابل آینه به چشمان پر امید خودتان نگاه می‌کردید و می‌پرسیدید: من کیستم؟ بسیاری‌ از جواب‌هایمان در هویت جمعی ما خلاصه می‌شود. تمام انتخاب‌های ما نیز از کودکی در اصل؛ انتخاب گروه اجتماعی‌مان بوده. انتخاب دوست، مدرسه و بعدها انتخاب رشته‌هایی که سرنوشتمان را رقم زده‌اند و ما را به آدمی که الان هستیم مبدل نموده‌اند. البته انتخاب برخی از گروه‌های اجتماعی مثل گروه خانواده‌ای که در آن چشم به این دنیا گشوده‌ایم دست خودمان نیست اما اراده‌ی آدمی بعد از سنین خاصی تعیین‌کننده‌ی هویت اجتماعی اوست. گاهی نیز جامعه آینه‌ای بزرگ می‌شود و هر آنچه ماییم و خودمان از آن بی‌خبریم را در دامان‌مان می‌ریزد و هویت اجتماعی ما را نشانمان می‌دهد. ▪️سوم. وقتی بر اساس معیارهای عقلانی و درست هویتمان را انتخاب می‌کنیم، عصای دست جامعه می‌شویم و باری از روی شانه‌های جامعه بر می‌داریم. ولی هنگامی‌که معیارهای کج و معوج و از هم‌گسیخته، افسار انتخاب‌ها را به دست می‌گیرند، می‌شویم بلای جان جامعه و دست در دست خرده‌فرهنگ‌های پوشالی، هویت و اجتماع بزرگ‌تر را به زحمت غبارروبی می‌اندازیم.‌ چنانچه این روزها می‌بینیم. جامعه بزرگتر همچون مادری دلسوز با دستمال دانایی غبار را از صورت ذهنمان پاک می‌کند و تلاش می‌کند که به آغوش بکشاند کودک چموش گریز پای خود را. ▫️چهارم. بار دیگر به آینه نگاه کنیم، ما چه کسی هستیم؟! نه بگذارید درست‌تر بپرسم ما می‌خواهیم چه کسی باشیم؟! به نظرم فارغ از تعلق ما به آن خرده‌فرهنگ‌ها و گروه‌های اجتماعی کوچک، همه‌ متعلق به یک «ما»ی بزرگ‌تر هستیم. به آن مایی که در طول هزاران سال، ما را در یک‌جا، در یک جغرافیا، در یک زمین و در یک زمان، به هم رسانده است. به همان مایی که پسرک داخل استادیوم، آن را پر قدرت فریاد می‌زد: به «مای ایران و ایرانی بودن». و ما، فارغ از هر قوم و مذهب و سلیقه‌ای، به این هویت جمعی‌مان افتخار می‌کنیم. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
🗒 در زندگی همه ما، یک «گل به خودی» وجود دارد ✍️ حکیمه‌سادات نظیری ▪️ تابه‌حال بازی فوتبال تماشا کرده‌اید؟ صحنه‌ی گل به‌خودی را دیده‌اید؟ آن‌زمانی که بازیکن شرمگین می‌شود و مستأصل فقط به اشتباهش می‌اندیشد به جای اینکه فکر کند بعد از آن گل چه می‌تواند بکند. در زندگی همه‌ی ما یک «گل به خودی» وجود دارد. همان‌وقتی که تمام تلاش‌های صورت‌گرفته و زحمات‌مان را توی دروازه‌ی سرزنش شوت می‌کنیم و به خودمان گل می‌زنیم. اینجاست که قندخون اعتماد به‌نفسمان می‌افتد و هرچه هم دیگران بیایند بگویند بازی که هنوز تمام نشده، به این سادگی‌ها قندخون بالا نمی‌آید. ▫️حقیقت این است که قوای سرزنشگر وجودمان اگر بیش از حد جولان بدهد، اعتمادبه‌نفسمان قد کوتاه و خموده می‌ماند. ما هرچه کنیم، بالأخره پای یک اشتباه کوچک در میان هست که باعث می‌شود تلاش‌ها به چشم‌مان کوچک بیاید و ذهنمان فقط معطوف به نتیجه‌ای شود که تحت‌تأثیر عوامل بیشتری جز همتِ ماست. اینجاست که وقتی می‌خواهیم دنبال هدفی برویم، اعتماد به‌نفس آن‌ را نداریم. ذهن‌مان خودسرانه ما را عقب می‌راند و نتایج پیشین را که شاید درصد خطای کمی هم داشته‌اند مدام گوشزد می‌کند. درحالی‌که اعتمادبه‌نفس به این معناست که یک‌نفر به توان و توانمندی‌های خودش باور و اعتماد داشته باشد و بداند هیچ‌کس در تمام زمینه‌ها کامل نیست و با تمام این پیش‌فرض‌ها قدم بردارد و بجنگد حتی اگر بارها و بارها زمین بخورد. ▪️ «آلبرت بندورا»، روانشناس کانادایی معتقد است کسانی‌که اعتماد‌به‌نفس بالا دارند افرادی مصمم‌اند که جسارت امتحان شرايط جديد را دارند و در موقعيت‌های سخت و دشوار می‌توانند ناامیدی خودشان را کنترل کنند. اگر از منظر او به اعتمادبه‌نفس نگاه کنیم، می‌توانیم بگوییم من در زمینه‌ی انجام امور مورد علاقه‌ام اعتماد‌به‌نفس دارم. و خودم را کامل نمی‌دانم اما به توانایی‌هایم باور دارم. بندورا به جای اعتماد‌به‌نفس که مفهومی عام است و تعریف غیردقیقی از آدم‌ها نشانمان می‌دهد، کلمه «خودکارآمدی» را پیشنهاد می‌کند که یعنی باور به توانايي‌هاي شخص در انجام فعاليتی خاص.‌ ▫️ وقتی شما دقیق‌ بدانید در چه زمینه‌هایی کارآمد هستید سنجیده‌تر راجع به خودتان فکر می‌کنید و کمتر دروازه‌ی عقل و احساستان را آماج شوت‌های سرزنش می‌کنید.‌ پس دست‌به‌کار شده و فهرستی از زمینه‌هایی که در آن اتکا‌به‌نفس دارید ‌بنویسید. در نهایت خیلی زود متوجه خواهید شد علی‌رغم تمام خطاهایی که وجود دارد، شما می‌توانید به خودتان باور داشته باشید و قدم بردارید حتی اگر بارها به خودتان گل بزنید. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
🗒یک تردستی اطلاعاتی به اسم «انسان خردمند» 🔺در دنیایی زندگی می‌کنیم که انباشت اطلاعات، تبدیل به مزیت شده است ✍️ جعفر علیان نژادی ▪️ لازمه‌ی خردمند بودن درست فهمیدن است، نه همه‌چیز دانستن. در نظریه‌ی انسان خردمند، همه‌چیزدانی به‌عنوان یک فضیلت انسانی دانسته شده است. بر این مبنا، انسان مطلع و پرشده از داده‌های زیاد و باخبر، بر انسان فهمیده، مزیت می‌یابد. آنچه ارزش است و مزیت رقابتی فهم می‌شود، زیاد دانستن اطلاعات و اخبار است. آنچه ارزش است انباشت اطلاعات است. راه رفتن بر لبه‌ی اطلاعات و اخبار اهمیتی بیشتر از تعمق و دقت یا عبور از لایه‌ی رویین داده‌ها است. توصیف وقایع بر تحلیل وقایع ارجحیت می‌یابد. اگر تحلیلی هم باشد، با چسباندن خبرهای متعدد به هم حاصل می‌شود. گویا همان حرف را لای زر ورقی جدید پیچیده و به خورد مخاطب می‌دهد. ▫️ به‌عنوان مثال، ارزش دادن یک خبر داغ یا رقابت برای کسب خبری جدید و جنجالی برای انسان مطلع، تبدیل به یک عادت روزمره می‌شود. خبر تلخ آن است که پایه‌ی گفتگو و بحث‌های روزانه بسیاری از ما، حرف زدن پیرامون همین اخبار یا اطلاعات داغ است. برای انسان مطلع اصل اطلاع از اخبار تبدیل به یک ایدئولوژی شده است. انگار خبردانی و خبرگویی تبدیل به یکی از مناسک روزانه‌ی ما شده است. تبدیل به چیزی شده که باید آن را بجا آورد. ▪️ملال‌آورتر از این مسئله، آن است که ‌چنین وضعیتی را یک فرهنگ خبری‌شده نیز تقویت می‌کند. فرهنگ خبری، به جامعه‌ی خبری می‌انجامد. برای جامعه‌ای که از خبر سیر نمی‌شود، جایی برای محتوای حِکمی نمی‌ماند. هرچه جذاب‌تر معتبرتر، هرچه هیجانی‌تر تحریک‌آمیزتر، خلاصه کنم فرصتی برای تأمل و تفکر روی وضعیت خبری‌شده‌ی خود نداریم. ▫️ انسان مطلع، یک انسان خبرزده‌ است. خبر را می‌خواند، می‌بیند و می‌شنود اما نمی‌فهمد و نمی‌داند و متوجه نمی‌شود. چیزی را که هم‌زمان، هم بخوانی و ببینی و بشنوی، و هم نفهمی و ندانی و متوجه نشوی، چیست؟ یک تردستی اطلاعاتی است. من این وضعیت را جادوی سفید می‌نامم. صفحه‌ای است سفید که صرفا خیال می‌کنیم می‌خوانیم، می‌بینیم و می‌شنویم اما واقعیت چیز دیگری است... 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
🗒 کاب‌های فضای‌مجازی چگونه به ذهن ما نفوذ می‌کنند؟ ✍️نفیسه ترابی ▪️ «کاب» قهرمان فیلم اینسپشن با نفوذ به خواب انسان‌ها، روی ذهن یا ضمیرناخوداگاه آن‌ها تأثیر می‌گذارد تا افکار موردنیاز را از ناخوداگاه سوژه، سرقت ‌کند. شخصیت «سایتو» با چهره‌ای شرقی و چشم‌بادامی، این تکنیک را به‌خوبی می‌شناسد و از طریق کارکردن روی ذهن خود، راه نفوذِ هر بیگانه‌ای از جمله کابِ کاربلد را به ذهن خود بسته ‌است. ▫️ کاب، به ناخوداگاه دو دسته به‌راحتی نفوذ می‌کند. افرادی مثل «آردیانی» تا قبل از اینکه تکنیک نفوذ در رؤیا را بشناسند یا «مال» همسر کاب که از طریق تحریک عواطف او، در ناخودآگاهش نفوذ کرده و آنچه می‌خواهد را به او تلقین می‌کند. سوژه‌ی هدف، «رابرت فیشر» است که مانند سایتو، نگهبانانی برای محافظت از ناخودآگاه خود استخدام کرده و نفوذ به ذهن او را ناممکن می‌سازند. کاب با استفاده از ضعف‌های او در لباس یک زن، فیشر را فریب می‌دهد؛ اعتمادش را جلب می‌کند و در لباس نگهبانِ ذهن و خیرخواهِ او؛ فکری خطا درباره‌ی احساس پدرش به او را در ذهنَش می‌کارد و درواقع تلقین می‌کند. درنهایت، موفق به سرقتِ فکر موردنظرش می‌شود. ▪️ «تلقین»ِ کریستوفرنولان، روایت‌گر نحوه‌ی کار رسانه‌ها به‌ویژه فضای‌مجازی‌ست. کاب و تیمَش، نمادی از تولیدکنندگانِ فضای‌مجازی‌اند. فیشر، مال و حتی کاب در صحنه‌هایی که فریب مال را می‌خورد، نمادی از کاربرانی‌ست که ذهن‌ِشان را در اختیار رسانه گذاشته‌اند. نگهبانان، نمادی از عقلانیت و استدلال‌اند که اجازه‌ی نفوذ هر فکر و باوری به ذهن ما را نمی‌دهند. ▫️ هریک از ما در نسبتِ با فضای‌مجازی یکی از شخصیت‌های تلقین هستیم. کاب‌های فضای‌مجازی مشغولِ کارکردن روی ذهن مخاطبان‌شان هستند و نگاهشان به مسائل را جهت می‌دهند. اما چه می‌شود که افراد، ذهن خود را مختارانه به تولیدکنندگانِ رسانه‌ها می‌سپارند؟ مک‌لوهان می‌گوید: «اثرات تکنولوژی (بخوانید فضای‌مجازی) در قلمرو عقاید و مفاهیم حادث نمی‌شود بلکه الگوهای احساسی را بدون مقاومت و به‌طور مستمر تغییر می‌دهد.» یعنی همان‌کاری که کاب در «تلقین» انجام می‌دهد. ▪️کاب‌های فجازی نمی‌توانند فکرِ افرادی که مجهز به منطق‌ و‌ استدلال است را به‌راحتی تغییر دهند، آن‌ها با جلب اعتماد مخاطبان و تغییر الگوهای احساسی، افرادی‌که قوه وهمشان غالب است را با خود همراه کرده؛روی ذهن آن‌ها کار می‌کنند و آنچه از باورها، سبک‌ زندگی، نگاه به مسائل مختلف، انتخاب‌ها و... می‌خواهند را بر ذهن آن‌ها تحمیل یا تلقین می‌کنند. بیایید در فضای‌مجازی، کاب و تیمَش یا سایتو باشیم. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
🗒 شما گرفتار دالان پژواک شده‌اید ✍️سیده راضیه حسینی ▪️ یک ویژگی مهم در دوران پساحقیقت ، گرفتارشدنِ افراد در دالان پژواک (Echo Chamber) است. به این معنا که فرد حوصله ندارد خودش را به چالش بکشد و ترجیح می‌دهد حقیقت را منطبق با ذائقه‌ش پیدا کند؛ بنابراین تمرکز را روی محتوا و رسانه‌ای می‌گذارند که حرف موردنظر او را می‌گوید. نتیجه اینکه از حقیقت فاصله می‌گیرد و تمایلات و بازگو شدن دیدگاه‌های خودش، موضوعیت بیشتری برایش دارد. در عین‌ حال فکر می‌کند در حال خواندن و تحلیل‌های روز است و دارد آگاهی‌اش نسبت به حقیقت موضوعات را افزایش می‌دهد. ▫️ این موضوع شکلی از استدلال هدفمند ( Motivated Vision) است که فرد از همان ابتدا می‌داند می‌خواهد چه نتیجه‌ای بگیرد، حالا برای آن نتیجه‌گیری استدلال می‌کند و کاری به این ندارد که واقعیت چیست و چه دلایل منطقی برای آن وجود دارد. ▪️ در این خصوص پژوهش‌های جالبی وجود دارد؛ از جمله تحقیقی که توسط «فوربس» انجام شده است. در این تحقیق از افراد خواسته شد ابتدا موضع سیاسی خود را اعلام کنند؛ بعد ۴۰ تیتر خبری مرکب از اخبارجعلی و اخبار واقعی را به آن‌ها نشان دادند و از آن‌ها خواستند در مورد اینکه کدام خبر جعلی یا واقعی است، نظر دهند‌. همه‌ی شرکت‌کنندگان، اخباری که با موضوع سیاسی آن‌ها همخوانی داشت را فارغ از اینکه چقدر منطقی به‌نظر می‌آمد در دسته‌ی اخبار صحیح قرار دادند. و خبر مخالف خود را به‌عنوان خبر جعلی علامت زده بودند. ▫️ در مطلب قبلی به این موضوع اشاره کردیم که فراگیری شبکه‌های اجتماعی، نقش مهمی در شکل‌گیری پساحقیقت داشته است. در بحث دالان پژواک نیز الگوریتم‌های حاکم بر شبکه‌های اجتماعی نقش مهمی دارد؛ در این شبکه‌ها، محتوا بر اساس لایک و پسند کاربران به آن‌ها پیشنهاد می‌شود و همین، باعث می‌شود بیشتر و بیشتر در حلقه‌‌ی اطلاعات و تحلیل‌های همسو گرفتار شوند. ▪️ مهم‌ترین راه‌حل برای اینکه جامعه از دالان پژواک خارج شود، فراهم‌شدن فضایی است که گفتگو و تضارب آرا حاکم شود؛ که هم اقداماتی در سطح دولت‌ها را می‌طلبد و هم اینکه افراد خودشان را ملزم کنند دیدگاه‌های مختلف را بشنوند و فقط رسانه‌های همسو با عقایدشان را دنبال نکنند. ▫️ همیشه می‌گویند پذیرش مسأله یک قدم مهم برای حل‌شدن آن است. بنابراین لازمه‌ی چنین اصلاحی این است که افراد بپذیرند در عصر پساحقیقت، برای همه این احتمال بالا وجود دارد که گرفتار این آفت شده باشند؛ بعد از این مرحله است که آدم‌ها اراده می‌کنند برای خارج‌شدن از دالان پژواک، به‌سراغ شنیدن تفکرات مخالف بروند و خودشان را در معرض دیدگاه‌ها و منابع اطلاعاتی غیرهمسو قرار دهند. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir