🗒همه چیز از فکر ما شروع میشود
🔺احساسات در ما چگونه شکل میگیرد؟
✍️راحله صالحی
▪️چند هفتهای میشد که در کارگاه آموزشیِ تربیتِ درمانگر شناختی- رفتاری شرکت کرده بودم. استاد تکلیف کرده بود صفحاتی از کتاب معرفیشده را بخوانیم و تمرینها را اول از همه دربارهی خودمان به کار ببندیم. رسیده بودم به این قسمت از کتاب: «در مدل شناختی، فرض بر آن است که هیجانها و رفتارهای افراد، متأثر از ادراک آنها از رویدادهاست. یک موقعیت به خودیِ خود احساس آدمها را تعیین نمیکند، بلکه شیوهی بازسازی موقعیت در ذهن فرد است که احساس او را مشخص میکند. به این ترتیب؛ نوع احساس آدمها به نحوهی تعبیر و تفکر آنها دربارهی موقعیتها ربط دارد.» (بک، ۱۹۶۴؛ الیس، ۱۹۶۲)
▫️تمرین اول «چرخهی فکر، احساس، رفتار» بود. او میخواست خاطرات گذشته را رصد کنیم. موقعیتی را به یاد آوریم که در آن حالمان خوب نبوده. سپس بنویسیم چه اتفاقی افتاده، در لحظهی وقوعِ اتفاق چه فکری از ذهنمان گذشته، آن فکر چه احساسی را در ما بیدار کرده، و آن احساس ما را به انجام چه رفتاری سوق داده. این تمرین قرار بود نشانمان دهد افکار گوناگون، احساسات متفاوتی را در بطن خود آبستن دارند و هر احساس میتواند جرقهی رفتاری بهخصوص شود. گشتم خاطرهای را پیدا کردم که هضم آن برایم از شکستن شاخ غول هم دشوارتر بود.
▪️ماجرا به روزی برمیگشت که با یک کولهپشتی سنگین، بدو بدو خودم را به مترو رساندم. میخواستم روی تنها صندلی خالی واگن بنشینم که دخترکی بیستوسه، چهار ساله با ابروهای گرهکرده گفت: «جای کسی است!» کوله به بغل، به درِ مترو تکیه دادم که خانمی میانسال از میان مسافران خطاب به من گفت: «دخترم این خانم چند ایستگاهه پلاستیکش رو گذاشته روی صندلی و اجازه نمیده هیچکس بشینه. مترو یه مکان عمومیه، همه به یه اندازه حق دارن ازش استفاده کنند. درست نیست مردم سرپا بمونند بخاطر گرفتن جا برای کسی که معلوم نیست کِی قراره سوار بشه! برو بشین کیفت سنگینه».
▫️مهر تأیید حرفهای همسفر دلسوزم، صدای «دقیقا»، «قطار که ارث بابای کسی نیست» از بقیهی مسافران شد. در ذهنم صلاح و مشورتی با خدا کردم و جلو رفتم:
+ خانم، لطف میکنید پلاستیکتون رو بردارید؟
صدایم را شنید اما به جای جواب، پا روی پا انداخت و رو به سمت مخالف کرد! دستم را جلوی چشمانش تکان دادم:
+ خانم لطفا وسیلههاتون رو بردارید تا منم بتونم بشینم.
باز هم سکوت ممتد. داشتم کلافه میشدم:
+ پس خودم برمیدارم.
دستم را به سمت کیسهای که فقط یک کتاب نازک در آن بود، دراز کردم.
- لازم نکرده.
▪️زیر لب بیتربیتی نثارم کرد و پلاستیکش را روی پاهایش گذاشت. از وقتی نشستم، تا یک ایستگاه مانده به تئاترشهر که دوستش بیاید، با هر تکان قطار هُلَم میداد و خودش را روی من پرت میکرد. بین دیوار شیشهای کنار صندلی و بدن گوشتالویش چندبار تا مرز کتلت شدن رفتم. وقتی بالأخره دوستش آمد، با صدای بلندی که حتی خواجه حافظ شیرازی هم شنید، گفت:
- برات جا گرفته بودم، اما یه سگی اومد پاچهام رو گرفت سر جات نشست.
▫️آتشفشان خشمم فوران کرد. سرم شد دیگ بخار داغ. صورتم رنگ خون گرفت. دستانم شروع کرد به لرزیدن. وقاحت رفتار دختر، چشمانم را پر کرد. دستانم را مشت کردم تا اشکی که دم مشک بود را سر جایش برگردانم. آماده بودم جواب دندانشکنی حوالهاش کنم، اما دلم راضی نشد. یادم افتاد به شعر «گر تو با بد، بد کنی پس فرق چیست؟» فکر کردم اگر قرار باشد با کوچکترین چالش، اختیار از کف بدهم و به جای «عقل» با «هیجان» رفتار کنم دیگر چیزی از انسانیت برایم باقی میماند؟ میشوم عروسکی خیمهشببازی که هر کس از راه برسد، تکانی به آن میدهد و میرود. نه، من با این «من»، آبم در یک جوی نمیرود. من راحلهای میخواهم که قوی و عاقل باشد، که دنبال تأیید گرفتن از خدا باشد نه از احساسات زودگذر و رنگارنگش.
▪️گفتگوی درونیام کارساز از آب درآمد. کانال افکارم که عوض شد، ابرهای بارانزا، آتشفشانِ شعلهورِ خشمم را خاموش کردند. عصبانیت رفت. خوشحالی پا درون قلبم گذاشت. خوشحال بودم قبل از اینکه چشمم را ببندم و دهانم را باز کنم، ترمز واکنش را کشیدم تا کمی فکر کنم. رو به دختر کردم. دیگر از او بدم نمیآمد. دلم برای خشمی که از وجودش سرریز شده بود، سوخت. لبخندی زدم و در جوابش فقط گفتم: «کاش حداقل احترام خودت رو نگه میداشتی!»
🆔 @vaavmag
🔗 https://vaavmag.ir
🗒داستان ما انسانها از کِی شروع میشود؟
✍️جعفر علیاننژادی
▪️گاهی قلم به نوشتن نمیچرخد، عوضش تا دلتان بخواهد فکر هزار راه میرود. راستش را بخواهید، آدم هرچه بیشتر فکر میکند، به این نتیجه میرسد که اساساً یا باید همهچیز را نوشت، یا اگر نمیتوان همهی هزار راه و بیراهههای فکر را به نگارش درآورد، فعلا صبر کرد. شاید نشانهای چیزی بروز کند و راه را نشان دهد. اگر هم نشانهای پدید نیامد، باید دست روی دست گذاشت تا وقتش برسد.
▫️با همهی سادگی و بداهت، پاراگراف بالا یکی از بحثانگیزترین مسائل روانکاوی مدرن و بهطور ویژه «ژاک لکان» است. بهزعم او داستان هر انسان از وقتی شروع میشود که یک سیگنال یا نشانهی غیرواقعی را بهعنوان پاسخ صبر خود دریابد. آن موقع است که فرد وارد نوشتن سرنوشت خود میشود. سیگنال یا نشانهای که ناشی از یک بدفهمی یا سوءتفاهم است.
▪️«روث رِندل» در داستان «صحبت با غریبهها» به خوبی همین مضمون را روایت میکند. قهرمان رمان، مرد جوانی است که چون بهتازگی همسرش او را ترک گفته و با مردی دیگر رفته، به دامان نومیدی افتاده است. قهرمان داستان، غروبی در راه بازگشت به خانه، اتفاقی چشمش به پسربچهای میافتد که پارهکاغذی را در دست مجسمهای در پارکی پرت افتاده، جاسازی میکند. مرد صبر، میکند تا پسربچه برود، آنگاه کاغذ را برمیدارد، پیام به رمزنوشتهی آن را یادداشت کرده و کاغذ را عوض میکند. از آنجا که مرد تبحری در رمزگشایی دارد، موفق به فهم معنای رمز میشود. از قرار معلوم، نامه حاوی پیامی برای مأموران یک شبکهی جاسوسی است اما او از یک واقعیت مهم بیخبر است. آدمهایی که از طریق این پیامها با هم ارتباط دارند، نه یک دسته مأموران سرّی بلکه نوجوانانی هستند که در بازیشان ادای جاسوسها را در میآورند. آنها دو دستهاند که هر یک سعی میکنند یکخبرچین موجشکن در حلقهی دشمن وارد کند تا از پارهای اسرار آنها سر دربیاورد. قهرمان داستان اما روحش هم از این ماجرا بیخبر است.
▫️بنابراین مرد تصمیم میگیرد از مهارت رمزنویسی خود بهره گرفته و در دست مجسمه پیامی رمزدار جا دهد و به یکی از مأموران فرمان داده که مردی که همسرش را اغوا کرده است، سربه نیست کند. بدین سان او ندانسته سلسله وقایعی را در گروه نوجوانان به راه میاندازد که فرجامش مرگ تصادفی مرد اغواگر است. این تصادف محض، بهدیدهی قهرمان داستان، نتیجهی مداخله موفقیتآمیز اوست و الی آخر داستان.
▪️تسلیم تقدیر شدن و منتظر حادثه ماندن، تجویزی است که روانکاوی مدرن برای نوشتن سرنوشت خود میدهد. مرد جوان، هم فریب خوردن همسرش را نتیجهی تقدیر میدانست و هم شکست یا کشتن فریبدهنده را نتیجهی بازی در دستگاه تقدیر. این وسط آنچه گم بود، «فاعلیت» و نقش او در «ایجاد واقعیت» بود. همان که اگر تسلیم تقدیر نشده بود، نه به دامان نومیدی افتاده بود و نه برای خلاصی از شر نومیدی، به دامان حادثه و تصادف فروغلتیده بود.
🔻بله، داستان هر فرد از واقعیت شروع میشود، از واقعیت پیشرو، بی کم و کاست. باید انتخاب کنیم که آیا میخواهیم بخشی از سرنوشت نوشتهشدهی دیگران باشیم یا میخواهیم خودمان داستانمان را بنویسم؟ امید از واقعیت میروید و ناامیدی از تخیل. قلم را برداشته و منتظر حادثه نمانیم...
🆔 @vaavmag
🔗 https://vaavmag.ir
🗒️ماجرای آن نیمروز، خیابان کوهسنگی
✍️ فرزانهسادات حیدری
▪️یک:
ایستادهام سرِ کوچه، چشمانتظار پراید نقرهای با پلاک ایران سیودو. خواهرم گفته بود تا سه دقیقهی دیگر میرسد و از آنموقع تا حالا ده دقیقهای گذشته. صدای پیامک گوشیام بلند میشود، خواهرم نوشته: «میگه سرچهارراه ترافیکه، میرسه الان.» مدتهاست با گوشی اندروید و فضای مجازی خداحافظی کردهام که جز اضطراب برایم هیچ دستآوردی نداشته. پزشک معالجم هم میگوید هرچه از امواج منفی دور باشم برایم بهتر است. توی همین فکرها هستم که پراید میرسد. وقتی جاگیر میشوم صدای سلامم لابلای صدای خوانندهی ضبط گم میشود. کمی بعد راننده بی آنکه از من نظر بخواهد صدای ضبط را کم میکند، یادم باشد به خواهرم بگویم پنجتا ستاره تقدیم آقای راننده کند.
▫️دو:
خیابانِ کوهسنگی (مشهد) ترافیک است. نگاه به ساعتم میاندازم، هوا تاریک شده و فقط یکربع دیگر وقت دارم تا به مطب دکتر برسم. برای اینکه سرگرم شوم مدارک توی کیف را وارسی میکنم؛ دفترچهی بیمه، جواب آزمایش، کیسهی داروها، کارت بانکی، چندتا شکلات ترش و یک گوشی گوشتکوبی، همهی محتویات کیفم هستند. سرم را از توی کیف در میآورم. یک سمند زرد، چسبیده به پراید و دستش را گذاشته روی بوق...
🔄 شما میتوانید متن کامل این یادداشت را در
https://vaavmag.ir/2022/12/%d9%85%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%a2%d9%86-%d9%86%db%8c%d9%85%d8%b1%d9%88%d8%b2%d8%8c-%d8%ae%db%8c%d8%a7%d8%a8%d8%a7%d9%86-%da%a9%d9%88%d9%87%d8%b3%d9%86%da%af%db%8c/
بخوانید.
🆔 @vaavmag
🔗 https://vaavmag.ir
🗒 در جهانی فراتر از جهان فیزیکی، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
✍️مریم فولادزاده
▫️مارک زاکربرگ، زمانیکه میخواست از پروژهی جدید شرکتش با نام متاورس رونمایی کند، معتقد بود که فیسبوک نهتنها بازگوکنندهی فعالیتهای آیندهی این شرکت نیست، بلکه فعالیتهای کنونی را هم پوشش نمیدهد. او مدعی شد که متاورس دنیای دیجیتال را متحول و بستری برای ارتباط بیشتر مخاطبانش فراهم میکند.
▪️در حالیکه غولهای بزرگ فناوری و صنایع دنیا، برای کسب سود و توسعه در دنیای متاورس بهعنوان یکی از اهداف کلان شرکتهای خود، تلاش زیادی میکنند، بسیاری از صاحبنظران معتقدند که این پدیدهی نوظهور، چالشهای زیادی را بههمراه خود دارد که بهزودی گریبان کاربران را خواهد گرفت. اگرچه هر تکنولوژی جدید، علاوه بر داشتن ظرفیت آرمانشهری، ظرفیت «ویرانشهری» را هم به همراه دارد، اما به نظر ظرفیت ویرانشهری متاورس قابل تأملتر است.
▫️متاورس، بهعنوان فضای مجازی موازی با واقعیت که در آن کاربران در قالب آواتار با هم تعامل دارند، صرفاً فضایی برای انتقال دادهها نیست؛ افزودن ویژگی استفاده از حواس پنجگانه در این فضا با پیشرفت چشمگیری که در آینده خواهد داشت، کاربران را بهجای استفاده «از آن»، به زندگی «در آن» میکشاند. در این فضای مصنوعی، با ایمپلنت مغزی، کاربر از دنیای واقعی خود که توأم با درد و رنج و ناملایمتی است، فرار میکند و زندگی موازی را در متاورس آغاز میکند؛ هرچند که زندگی در این فراجهان، برای انسان ارزان تمام نمیشود و الزام به پرداخت هزینههایی است که به قیمت تغییر ساختار جامعه، سیاست و فرهنگ تمام میشود. کاربر در این فضا با پذیرش قانونهای برگرفته از تمدن لیبرال غرب، از فضای دموکراتیک جامعهی خویش به جهانی جبرآلود زینتشده پرتاب میشود. با چنین رویکردی در متاورس، سلب اراده و آزادی از کاربر، او را از مقام «فرا بشر» به مقام «فرو بشر» تنزل میدهد.
▪️در این میان کاربران کودک و نوجوان در معرض آسیب بیشتری هستند. دیوید چالمرز در کتاب واقعیت میگوید: «اینجا یک مسئلهی نسلی داریم. هردوی ما داریم پیر میشویم، ولی در نظر بگیرید که افراد کمسنی هستند که تازه دارند وارد نوجوانیشان میشوند. برای آنها کاملاً طبیعی است که با جهانی دیجیتال در تعامل باشند و آن را واقعی در نظر بگیرند و گمان کنم، برای افرادی در این موقعیت، این ایده که واقعیت یک شبیهسازی است بههیچوجه آنقدری که برای شما و من غریب است، غریب نخواهد بود». این یعنی متاورس، دنیای غیرفیزیکی را به اندازهی دنیای فیزیکی واقعی جلوه میدهد، و مسئله تنها واقعیتپنداری متاورس نیست. آموزش مسائل جنسی نامتناسب با سن کودکان، ترویج خشونت و همجنسگرایی، آموزش فحاشی و تکرار الفاظ رکیک و توهین نژادی، فضای متاورس را برای این گروه سنی ناایمن میکند.
▫️البته چالشهای متاورس تنها به این موارد ختم نمیشود. نگرانیهای جدی دربارهی حفظ حریم خصوصی کاربران در این فضا وجود دارد که ممکن است منجر به سواستفادههایی شود. در این فضا تمام عملکردهای کاربر تبدیل به اطلاعات میشود و هدستها دادههایی از زندگی شخصی افراد را ضبط میکنند، اما مشخص نیست که اطلاعات کاربران توسط چه کسانی کنترل میشود و برای چه اهدافی به کار میروند.
▪️در نهایت باید گفت که متاورس ظاهرا سیاستی را در پیش گرفته که در این فضا هیچکس مالک هیچ چیز واقعی نباشد، اما همچنان راضی باشد که در فضایی پررنگ و لعاب و امکاناتی که به ظاهر تعاملهای اجتماعی و امورات او را رونق میبخشد، حضور داشته باشد. مثلاً در این فضا کاربر میتواند صاحب نوزادان مجازی شود، نوزادانی که هزینهی نگهداری و تغذیه و تربیت ندارند و با دستکشهای لمسی، امکان تعامل با آنها وجود دارد، البته تا زمانی که هزینهی اشتراک ماهیانهشان پرداخته شود، مالک آن کودک هستند.
▫️با وجود اینکه زاکربرگ، مدعی ساختن آرمانشهری مجازی است، اما کارشناسان از پایان غیرانسانی واقعیت مجازی متاورس واهمه دارند.
🆔 @vaavmag
🔗 https://vaavmag.ir
🗒️ حکایت ما و «نازنین»ها و حاجی
✍️راضیه نوروزی
▪️ خیابان آنقدر شلوغ بود که صدا به صدا نمیرسید. مُشتش را گرفت جلوی من و با لبخند توی چشمها و روی لبهایش منتظر لمس کردن مشتم ماند. مانتوی کوتاه و موهای مشکی ریختهی روی پیشانیش، شک انداخت به دلم! اما به نگاه مهربانش اعتماد کردم و مشتم را با لبخند جلو بردم. تکه کاغذ لولهشدهای توی دستم رها کرد. کنجکاوی امانم نداد. تا دختر جوانِ نوزده، بیست سالهی کاغذ به مشت برود سراغ دوستم، کاغذ لولهشده را باز کردم. نوشته بود: ...
🔄 شما میتوانید متن کامل این یادداشت را در
https://vaavmag.ir/2023/01/%d8%ad%da%a9%d8%a7%db%8c%d8%aa-%d9%85%d8%a7-%d9%88-%d9%86%d8%a7%d8%b2%d9%86%db%8c%d9%86%d9%87%d8%a7-%d9%88-%d8%ad%d8%a7%d8%ac%db%8c/
بخوانید.
🆔 @vaavmag
🔗 https://vaavmag.ir
🗒️از «نیم»ها فرار کنید
✍️ مریم اردویی
▪️ نضجگرفتن مظاهر مدرنیسم و بهویژه فضای مجازی و گسترش افراطی دادههای عمدتا بدون عمق، سبب ایجاد نوعی حس استقلال از رجوع به متخصص در اذهان شده که میتوان از آن به «توهم دانایی» تعبیر کرد. علامهی گوگل در پدیدآمدن چنین ذهنیتی نقشی محوری دارد. ویکیپدیا نیز که در هر زمینهای جایگزین کتب مرجع و تخصصی شده، پای لنگ دیگر این توهم است. البته این آفت تنها گریبانگیر نسل جوان نیست بلکه رسانههای نوین بهعلت عاملیتدادن به کاربر و تشویق به ابراز وجود سببساز بستری شدهاند که اشخاص مختلف از نخبگان گرفته تا افراد عادی با مستمسک قرار دادن حق «آزادی بیان» در هر زمینهای اظهار نظر میکنند و بدون داشتن اطلاعات کافی یا پیوست مطالعاتی در یک موضوع تخصصی، له یا علیه آن، موضع میگیرند تا جاییکه چنین اظهارنظرهایی سبب بدبینی نسبت به دین و تحریف حقیقت و در مواردی بهخطر افتادن امنیت ملی میشود. علیالخصوص اگر شخص به علت دنبالکنندگان بالا دارای دایرهی اثرگذاری وسیعی باشد.
▫️ شهید مطهری در کتاب فلسفهی تاریخ از خطر وجود نیمها سخن گفته و خطر ناقص برخی چیزها را بیشتر از عدم محض آن دانسته و میگویند: «آدمی که عالم نیست، چون میداند عالم نیست، لااقل تسلیم در مقابل عالم است. مثل کسی که طبیب نیست، میداند طبیب نیست از وجود طبیب بهره میبرد. اما نیمچه طبیب، چون خودش را طبیب میداند تسلیم یک طبیب نیست، آنوقت از همان علم ناقصش میخواهد استفاده بکند به جای سود، زیان میبرد. نیمچه مجتهدها و نیمروشنفکرها و نیمهای دیگر که یک چیزکی میدانند و چیزهای دیگر را نمیدانند، خطرشان بیشتر است. اینها به سر چهار کلمه یا شعار، بدون اینکه متعمق بشوند و درست عمقش را دریابند، این چهار تا شعار، اینها را از جا حرکت میدهد».
▪️ از سوی دیگر، در عصر مجازی و انفجار دادهها ما با آگاهی در معنای خاص آن یعنی «اطلاعات» مواجهیم که برای زیست انسانی اگرچه لازم اما کافی نیست. چراکه انسان برای زندگی شرافتمندانه نیاز به نوعی خودآگاهی دارد که تنها با مصرف دادههای بیشمار حاصل نمیشود. از قضا انسان که برای زیستن آگاهانه نیاز به تفکر عمیق در مورد حقیقت وجود خویشتن دارد، هویتش زیر انبوه دادهها دفن میشود. نیل پستمن، متخصص آمریکایی رسانه، میگوید بشر گذشته به اندازهی یک کوزه اطلاعات داشت و آن را تا آخرین جرعه مینوشید اما بشر مدرن در کنار اقیانوس عظیمی از اطلاعات از تشنگی میمیرد.
🆔 @vaavmag
🔗 https://vaavmag.ir
🗒بمباران با پست و استوری
✍️محمد جواد قائدی
▪️ما شبانهروز در اینستاگرام، با پستها و استوریهای سلبریتیها روبرو میشویم. همین همراهیها موجب شده تا آنها جزیی از زندگیمان شوند. این موضوع در ایران و بسیاری از کشورهای دنیا که استفاده از شبکههای اجتماعی در بین مردم مخصوصا جوانان مرسوم است به یکی از چالشهای حکومتها و اهالی فرهنگشان تبدیل شده است.
▫️اطلاعات منتشر شده در شبکههای اجتماعی موجب تأثیر در خودآگاه یا ناخودآگاهمان میشود. نمونهای از این تأثیرات در پوشش مردان و زنان جامعه یا خرید اینترنتی و فیزیکی....
🔄 شما میتوانید متن کامل این یادداشت را در
https://vaavmag.ir/2023/01/بمباران-با-پست-و-استوری/
بخوانید.
🆔 @vaavmag
🔗 https://vaavmag.ir
🗒️پینوکیو ۲۰۲۲ را از دست ندهید
✍️شکوفهسادات مرجانی
▫️بعضی قصهها ساده به نظر میرسند اما در پسِ آن انبوهی از تفکر و روش زیست درست قرار دارد. یکی از این قصهها «پینوکیو» است. داستان عروسک چوبیای که به دست ژپتوی نجار ساخته شد و آرزوی «انسانشدن» داشت. تمنایی که برای تحققش باید راستگو، شجاع و فداکار میبود و اصول زیست در دنیا و تعامل با انسانهای رنگارنگ را میآموخت. داستان پینوکیو میتواند روایتِی باشد از مسیر پر فراز و نشیب بشریت که با چالشهای مختص خودش طی میشود.
▪️اشاره به «دانایی کاذب» و «اعتماد به همگان» دو محور اصلیای است که دستمایهی ساخت فیلم شده تا برای ما تلنگری باشد از رنجها و آسیبهایی که....
🔄 شما میتوانید متن کامل این یادداشت را در
https://vaavmag.ir/2023/01/%d9%be%db%8c%d9%86%d9%88%da%a9%db%8c%d9%88-%db%b2%db%b0%db%b2%db%b2-%d8%b1%d8%a7-%d8%a7%d8%b2-%d8%af%d8%b3%d8%aa-%d9%86%d8%af%d9%87%db%8c%d8%af/
بخوانید.
🆔 @vaavmag
🔗 https://vaavmag.ir
🗒️یک گزارش معتبر از وسط اغتشاش
✍️زینب کریمی
▪️«نسیم» از در سالن زیبایی که آمد تو، با عجله فیلم شکنجه و شهادت «آرمان» را نشان بچهها داد و بعد با «رها» بابت کشته شدن یک مزدور دیگر نظام، شادی کردند! اصلا باورم نمیشد بچههایی که برای زخم پای گربهی سر کوچه، اشکشان در میآمد، حالا اینقدر بیرحم شده باشند! جوری با تنفر از مذهبیها حرف میزدند که برای من غیرمذهبی هم سخت بود. من هیچ وقت تقید آنچنانی به حجاب نداشتم اما خانوادهی مذهبی و محجبهای داشتم که سالها چیزی جز همدلی و مهربانی از آنها ندیده بودم .
▫️حس میکردم باید کاری کنم، خصوصا برای رها که دوست صمیمیام بود و این مدت تحتتأثیر فضای مسموم شبکههای ماهوارهای حسابی عوض شده بود. او حتی این چند ماه سالن زیباییاش را به بهانهی عزاداری و همراهی با اعتصابات تعطیل کرده و حاضر شده بود. دلم برایش میسوخت و برای توهمی که تویش اسیر شده بود. این شد که تصمیم گرفتم رها را از پای ماهواره بلند کنم و ببرم توی خیابان. آن هم در غروب یکی از روزهایی که فراخوان اعتصاب و اعتراض داده بودند. امیدوار بودم اگر با چشم خودش ماجرا را ببیند، شاید......
🔄 شما میتوانید متن کامل این یادداشت را در
https://vaavmag.ir/2023/01/%db%8c%da%a9-%da%af%d8%b2%d8%a7%d8%b1%d8%b4-%d9%85%d8%b9%d8%aa%d8%a8%d8%b1-%d8%a7%d8%b2-%d9%88%d8%b3%d8%b7-%d8%a7%d8%ba%d8%aa%d8%b4%d8%a7%d8%b4/
بخوانید.
🆔 @vaavmag
🔗 https://vaavmag.ir
🗒️فرمولی برای آنکه جهان کوچک خود را بسازید...
✍️فاطمه سادات امامی
▪️مدتی میشود دورهی نوجوانی را پشت سر گذاشتهام. مدت زیادی هم از دورهی کودکیام گذشته است. از دوران کودکی و حس و حالم خاطرههای چندان واضحی ندارم اما دورهی نوجوانی و خاطراتش خیلی پررنگ در ذهنم نقش بسته است. هر روز که از هجده سالگیم گذشته با این پرسش بزرگ در درون خودم مواجه بودم که حالوهوای آن روزهایم چرا رفته؟
▫️دام فکر میکنم آیا آن دوره حال همه خوب بود که من این حس سرشار از شوق و امید را داشتم یا همهچیز در بهترین حالت خود بود که من اصلاً حس ناامیدی افسردگی و پوچی نمیکردم؟ البته بودند همنسلهایی که در همان دورهی راهنمایی و دبیرستان علائم افسردگی و بیانگیزگی و بیهدفی در درونشان موج میزد و ناراحتی از قیافهشان میبارید اما وقتی به دورهی نوجوانی خودم برمیگردم هیچوقت این حد از بیانگیزگی را حس و درک نکردم. آیا من و خانوادهام در حد فوق عالی بودیم و بهترین حال را داشتیم؟ بازهم جواب یک نه پررنگ است. ما هم در همان دوره، بالا و پایینهای زیادی داشتیم. پس آن شور و شوق اثر چه چیزی بود؟!
🔄 شما میتوانید متن کامل این یادداشت را در
https://vaavmag.ir/2023/01/%d9%81%d8%b1%d9%85%d9%88%d9%84%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%a2%d9%86%da%a9%d9%87-%d8%ac%d9%87%d8%a7%d9%86-%da%a9%d9%88%da%86%da%a9-%d8%ae%d9%88%d8%af-%d8%b1%d8%a7-%d8%a8%d8%b3%d8%a7%d8%b2%db%8c/
بخوانید.
🆔 @vaavmag
🔗 https://vaavmag.ir
🗒️آیا آگاهی انسان از روی توهم است یا حقیقت؟
✍️جعفر علیاننژادی
▪️آیا میتوان #آگاهی خود را دید؟ این سؤالی است نامأنوس اما پر معنا. من در این یادداشت میخواهم بگویم، غالبا رفتار ما بر مبنای همین نکتهی عجیب است بیآنکه در موردش فکری کرده باشیم.
▫️در بادی امر و به صورت بدیهی جواب ما به این سؤال آن است که آگاهی چیزی از جنس ماده یا جسم نیست که بتوان آن را دید. احتمالا میگوییم شاید با آگاهی بتوان چیزی را دید، اما خود آگاهی چیزی نیست که بشود آن را دید. برخلاف این تصور عجولانه باید گفت، در زمانهای زندگی میکنیم که آگاهی تبدیل به امری مادی شده است. برای درک این موضوع شاید لازم باشد اندکی عمیقتر شویم.
▪️به زعم برخی از فیلسوفان اجتماعی «آگاهی مادیشده»، خصلت جامعهای است که در آن نمود بر بود، #توهم بر #حقیقت و #تصویر بر #واقعیت، رجحان یافته است. در واقع آنچه محل و موضوع شناخت ما قرار میگیرد، تصویری است که از آن چیز در ذهن ایجاد میشود و نه حاق واقعیت آن چیز. بنابراین مهمتر از تغییر واقعیت ناقص یا معیوب، اصلاح یا بهبود آن تصویر است. مثلا اهمیت زیباسازی پروفایل، بر زیبایی چهره فائق میشود. و از آن بدتر، زیباسازی چهره به جهت ثبت تصویری بهتر از آن چهره، صورت میگیرد. احراز محبوبیت نه در گرو یک عمل واقعی مؤثر، که نتیجهی یک نمایش محض غیرواقعی است.
▫️به یک بیان گویا، افراد آزادیِ آگاهی از چیزی را تبدیل به تبعیتِ آگاهی از تصویر آن چیز میکنند. آگاهی در بند یک ناواقعیت میشود، توهم بر او حکم میراند. آزادی آگاهی لازمه عبور و فراروی از تصویر اشیاء به واقعیت بیرونی آنهاست. اما آگاهی مادی شده در مقابل تبعیت شناخت از تصاویر است. تصاویری که به واقعیت بیرونی ارجاع نمیدهند، چون آگاهی را تابع خود ساختهاند، یعنی همان چیزی که قرار است از لایهی تصاویر عبور کند را در بند کردهاند. ما آگاهی خود را میبینیم چون او را در بند تصاویر کردهایم...
🆔 @vaavmag
🔗 https://vaavmag.ir
🗒مراقب دوپاره سازی باشید!
✍ریحانه رزم آرا
انگار فقط شنیدن یک جمله از دوستم کافی بود تا هر چه خاطرهی خوب داشتیم در لحظه فراموش کنم. کسی که دوستش داشتم و تا چند دقیقه قبل جزو دوستانم حسابش میکردم یک باره دیگر دوستم نبود، دیگر آدم خوبی نبود، و دیگر جزو دستهی ما نبود. انگار دوباره خانم معلم گچ را داده بود به مبصر و او یک خط کشیده بود روی تخته و ما را تقسیم کرده بود به خوبها و بدها. بعد از آن جملهی کذایی، داشتم همهی خاطرههای خوبمان را یا نادیده میگرفتم، یا بد تعبیر میکردم. گاهی با حسرت به خاطراتمان فکر میکردم که او خرابشان کرد. دیگر نمیتوانستم مثل قبل باشم. حس میکردم آدمها یا باید با من باشند، یا ضد من. او با من نبود، پس ضد من بود. بدون این که بدانم، داشتم همهچیز را سیاه و سفید میدیدم. داشتم دنیا را تقسیم میکردم به خوب و بد و بینش به هیچ چیز قائل نبودم.
ناخودآگاه داشتم از یک دفاع روانی استفاده میکردم که روانکاوها بهش میگویند «دوپارهسازی» (splitting). دفاع روانی یک جور ساز و کار است که به حفظ سازمان روانی فرد در برابر تعارضها و تنشهایی که دچارشان است کمک میکند. من هم داشتم با این خیر و شر سازیهایم، خودم را مبرا میکردم، و تشخیص و قضاوت را برای خودم آسانتر میکردم. داشتم از فروپاشی بالقوهی سازمان روانیام جلوگیری میکردم و خودم را از تعارضی که با دوستم دچارش شده بودم نجات میدادم. البته نه فقط من، که خیلیها این روزها از همین دفاع استفاده میکردند. شاید شما هم از دوستان سابقتان شنیده باشید که تو یا با مایی، یا با ما نیستی، و اگر نیستی پس دیگر نباید این دوستی ادامه پیدا کند. انگار مثل برنامههای کودک دوباره آدمخوبها و آدمبدها روبروی هم بودند و نمیتوانستیم خیر و شر و خوبی و بدی را در یک آدم کنار هم ببینیم. سطح تحملمان کم شده بود و دیگر نمیتوانستیم کنار هم ادامه بدهیم.
البته که رسانهها هم توی این خیر و شر سازی نقش داشتند. شاید دقت کرده باشید، عمدهی کسانی که نامشان به دروغ بهعنوان قربانی مطرح میشد از چهرههای زیبایی برخوردار بودند. یک نمادسازی زیبا که کمک کند به خوب جلوه دادن یک طرف. در آن سمت قضیه هم هر کسی که در مقابلشان بود را زشت و شر جلوه میدادند. ما عادت کرده بودیم به دوپارهسازی و رسانهها هم که عادتهای ما را میدانستند شروع کردند به دوقطبیسازی.
کمی که زمان گذشت، خشمم که کمتر شد، سعی کردم خوب و بد را کنار هم ببینم و بپذیرم که دوستم، صرفا به خاطر یک اشتباه، باطل مطلق نیست! سخت بود، حتی هنوز هم سخت است، ولی فکر میکنم این تنها راهش است. اگر بخواهیم با هر اشتباهی اسم آدمها را بگذاریم آدم سمی و راحت از زندگیمان حذفشان کنیم بعد از چند روز تنها میشویم! آدمها خوب و بد را کنار هم دارند. ممکن است یک جاهایی هم خلاف میل ما رفتار کنند، ولی هنر این است که بتوانیم کنار همین آدمها رشد کنیم، زیباییها و خوبیهای آدمها را فوری با گذاشتن اسم آدم سمی نادیده نگیریم و بدیهای خودمان را هم ببینیم. حساب «شمر»مسلکها جدا است اما عمدهی انسانها، «حر»صفتاند، در میانهی انتخاب، و دوراهی حق و باطل.
تختهپاککنها را بیاوریم، احتمالا لازم است بدها و خوبهای تختهی ذهنمان را دوباره بررسی کنیم!
🆔 @vaavmag
🔗 https://vaavmag.ir