eitaa logo
مجله مجازی واو
250 دنبال‌کننده
171 عکس
274 ویدیو
0 فایل
| مجله مجازی واو | پاتوقی برای اهالی خواندن و نوشتن واو حرف عطف است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🗒 در زندگی همه ما یک نفر بدبین وجود دارد ✍نفیسه ترابی 🔳 در زندگی همه‌ی ما حداقل یک نفر هست که از آیه‌های یأس و بدبینیِ مفرط نسبت به آینده مستفیض‌مان کند حتی اگر وضع اقتصادی خوبی داشته باشد. اخیرا داشتم با یکی از همین قبیل، صحبت می‌کردم و سفره‌ی شکایتمان از اوضاعِ این ایام پهن بود. وقتی‌که تراژدی‌وار دغدغه‌ی یکی از آشنایانش را تعریف می‌کرد، در ذهنم یک «ما هیچ؛ ما نگاهی» نقش بست! می‌گفت از اینکه دلار بالا رفته و نمی‌تواند در یکی از رستوران‌های کانادا با دخترش که مهاجرت کرده، غذا بخورد ناراحت و ناامید است! اگر ناامیدی از اوضاع زندگی و معیشت، سراغ افرادی بیاید که با مشکلات مختلف مادی و روحی دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند، جای تعجب ندارد و به آن‌ها حق می‌دهیم. خصوصا اگر جوان باشند و به‌دلیل وضعیت جامعه، نسبت به آینده‌شان نگران و ناامید شوند. اما همه‌ی ما با افرادی مواجهیم که با وجود رفاه نسبی، مدام درحال غرزدن و پاشیدنِ بذر ناامیدی هستند. گویا ناامیدی در بین افراد مرفه بیشتر از سایرین است. اما یک‌پله بالاتر، حس ناامیدی در دوره‌ی جدید بیش از دوران گذشته است. گویی رابطه‌ای بین ناامیدی و پیشرفت جوامع وجود دارد. مارک منسون می‌گوید: «اساسا ما بیشترین سطح امنیت و بیش‌ترین رفاه را در طول تاریخ جهان داریم. اما هر چه اوضاع بهتر می‌شود، باز هم احساس ناامیدی می‌کنیم.» او از این ویژگی تحت عنوان «تناقض پیشرفت» یاد می‌کند. ریشه‌ی این مسئله‌ی جهانی را در تفکرِ رفاه‌زده‌ی دوران مدرن می‌توان جُست که پیشرفت مادی را سرلوحه‌ی خود قرار داده است. در جهان صنعتی، رفاه‌طلبی و بیزاری از کار، جزئی از خُلقِ انسانِ جدید شده است. انسان برای رسیدن به حاجات مادی خود مانند گذشته نیازمند تلاش و کار طاقت‌فرسا نیست. به‌قول سیدمرتضی‌آوینی: «محتوای همه‌ی وسایل اتوماتیک «نفیِ‌کار» است، چراکه اگر انسان از کار نمی‌گریخت، در جست‌وجوی «وسایلی خودکار» برنمی‌آمد که کار خود را گردن آنها بیندازد. پس پیدایش اتوماسیون در زندگی بشر فی‌نفسه در پی تعریف خاصی اتفاق افتاده است که او از «کار» دارد: کار شر لازمی است در جهت امرار معاش که باید از آن خلاص شد.» در عصر تکنولوژی، از زمانی‌که انسان پا به کره‌ی خاکی می‌گذارد، تقریبا هرآنچه بخواهد بدون تلاش و بی‌وفقه برای او، مهیاست؛ و هر چقدر ابزار و امکانات جدیدتری به بازار می‌آید، نیاز جدیدی برای انسان تعریف می‌شود و او خود را ملزم به رفع آن نیاز می‌بیند تا راحتی بیشتری کسب کند. انسانِ راحت‌طلب، صبر و طاقت کمتری دارد. او به راحت‌طلبی عادت کرده است. بنابراین با کمترین تلاش و حتی بدون هیچ تلاشی از دست‌یافتن به امر مطلوبِ خود احساس یأس می‌کند و به زمین و زمان نق می‌زند. کناره‌گیری از کار، همچنین باعث می‌شود تا «خالقیت روحی» انسان عرصه‌ی ظهور پیدا نکند و خلاقیت‌های نهفته در وجودش به فعلیت نرسد. اساسا پیشرفت، رفاه و امکاناتِ بیشتر؛ مانعِ تلاش، خلاقیت، انگیزه و صبر است. در جهان مدرن، اتکاء ما به وسایل است. و اگر روزی از تکنولوژی محروم باشیم، احساس افسردگی و به‌تبع آن ناامیدی به سراغمان می‌آید. درواقع انسانِ مدرن به‌دنبال رفاه حداکثری در سایه‌ی ابزار تکنولوژیک است؛ و فقدان آن‌ها بذر یأس و ناتوانی از زندگی در آینده را در دل او می‌کارد. درحالی‌که افراد پرتلاش، افقِ دیدِ گسترده‌تری دارند و برای خود هدفی تعریف کرده‌اند که رسیدن به آن را نیازمند تلاش حداکثری و امید و انگیزه‌ی کافی می‌دانند؛ این افراد فراتر از چهارچوب‌های مرسوم می‌اندیشند و با چاشنی «صبر» روی توانایی‌ها و خلاقیت‌های نهفته در درون خود متمرکز می‌شوند و به‌جای اتکاء حداکثری به تکنولوژی، آن را به خدمت می‌گیرند. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
🗒من سلفی می‌گیرم، پس هستم ✍️مریم اردویی 🔲مدتی قبل داستانی کوتاه در مورد فردی مسیحی خواندم که علاقه‌ی وافرش به شخصیت پاپ او را بر آن داشت تا به ملاقات پاپ برود. وقتی زمان انتظار برای ملاقات پاپ به درازا کشید، از کشیش پرسید: «چرا جناب پاپ تشریف نمی‌آورند؟» کشیش به آرامی پاسخ داد: «جناب پاپ به دستشویی رفته‌اند!» مرد که گویی انتظار شنیدن چنین پاسخی را نداشت با بهت از جا برخاست و گفت: «دستشویی؟! مگر پاپ هم دستشویی می‌رود؟!» بعد با حالتی افسرده آنجا را ترک کرد و گفت: «پاپی که دستشویی برود پاپ نیست!» این حکایت بسیاری از ما در زمان‌هایی است که معمولی بودن برایمان نامأنوس شده و تصور می‌کنیم برای مهم بودن باید خاص و غیرمعمولی بود. قطعا این‌روزها و با ظهور شبکه‌های اجتماعی افرادی را دیده‌اید که برای «دیده شدن» به هر کار غیرعادی و حتی هنجارشکن دست می‌زنند تا در کانون توجه اطرافیان قرار گیرند و ثابت کنند معمولی نیستند. این رنج زیستن در دنیای فردگرای مدرن است که همه‌چیز را به صحنه‌ی تظاهر کشانده است؛ تا جایی که دوربین‌ها را در قالب سلفی گرفتن به سمت فردی برگردانده که قبل‌تر تنها فاعل عکاسی بود و اینگونه «من» را از حاشیه به متن آورده است. مری ابرستات در کتاب «خودت را به خواب نزن» می‌نویسد: «در سال ۱۹۵۰ مطالعه‌ای به جهت شخصیت‌شناسی افراد انجام شد که طی آن ۱۲ درصد افراد به پرسش «من آدم مهمی هستم» پاسخ مثبت داده بودند؛ در حالی که این میزان در سال ۱۹۸۰ به ۸۰ درصد رسیده بود.» او افزایش این خودشیفتگی را موجب پدید آمدن نظام سرمایه‌داری، فرزندپروریِ خودخواهانه و تمایل به خوش‌ظاهر بودن در محیط‌های حقیقی و مجازی ‌می‌داند. در همین کتاب ابرستات به آزمون دیگری اشاره می‌کند که در سال ۲۰۰۹ توسط روان‌شناسی به نام جین توینگ و با مشارکت ۱۶ هزار دانشجو انجام شده است. نتیجه‌ی به دست آمده نشان داده شاخص خودشیفتگی در افراد به گونه‌ای شگفت‌آور بالا رفته است. انسان‌هایی که با درکی متفاوت از خودشناسی حیث وجودی خویش را برتر از تمام افراد و محیط پیرامون خود می‌بینند. با این بیان پروار شدن فردیت سبب تضعیف بنیان‌های فرهنگی جامعه می‌شود. در چنین فضایی خانواده‌ی ایرانی که جمع‌گرایی یکی از قوت‌های فرهنگی آن و کانونی برای تبدیل شدن «من»‌ها به «ما» است، با چالش‌های جدی روبرو شده است. چرا که فردگرایی موجب از بین رفتن کارکردهای خانواده می‌شود. در گذشته افراد تمام اعتبار خود را به پای خانواده خرج می‌کردند اما اکنون اعتبار خانواده در خدمت به افراد و غالبا فرزندان قرار گرفته است. از همین رو محیط خانواده تا زمانی برای آنها قابل تحمل است که در خدمت خواست‌های فردی باشد. هویت چهل تکه یا مختلط ویژگی دیگری است که توسط برخی جامعه‌شناسان در توصیف فرد و خانواده در مواجهه با عصر جهانی شدن به کار رفته است. عصری که «فردیت اصالت یافته» از مهمترین ویژگی‌های آن است. به عنوان مثال در شبکه‌های اجتماعی شاهد حضور افرادی هستیم که به ورزشکاران و سلبریتی‌ها فحاشی می‌کنند و وقتی با آنها روبرو می‌شوند اقدام به سلفی گرفتن می‌کنند. از آزادی بیان دم می‌زنند و نظراتشان را با دیگران به اشتراک می‌گذارند اما تحمل نقد شنیدن و اصلاح ندارند. در برابر پذیرفتن ایدئولوژی و هنجارهای ارائه شده توسط نهادهای رسمی مقاومت می‌کنند تا هویتی دیگر برای متفاوت بودن دست و پا کنند. تمام اینها گواه رنج زیستن در دنیایی است که انگار معمولی بودن را برنمی‌تابد. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
🗒️ خودتان را از شرّ وسواس فکری نجات دهید ✍️فاطمه ترابی 🔳بارها پیش آمده که در زندگی روزمره با این مدل افکار مواجه شده‌ایم: «اگه اشتباه گفتم چی؟ چطور کارها را به‌موقع انجام بدم؟ چرا جواب من رو نمی‌دن؟» جولی پایک، روانشناس بالینی بیان می‌کند: «فکر کردن به راه‌های خروج از مشکلات یک فرآیند ذهنی است که مغز برای انجام آن طراحی شده است.» با این‌حال گاهی‌اوقات، ممکن است کنترل افکار خارج از اراده‌ی ما باشند و به قول سوفی لازاروس: «ما اغلب خود را در یک مارپیچ متشکل از پیش‌بینی، اجرای سناریوهای مختلف و اغلب فاجعه‌سازی می‌بینیم.» فکر و توجه بیش از حد به مسائل پوچ و بیهوده روزتان را خراب می‌کند و چرخه‌ی خواب شما را به‌هم می‌زند. این تفکر بیش‌از‌اندازه «معمولاً به‌طور قابل توجهی کارایی زندگیتان را کاهش می‌دهد و شما را از چیزهایی که در زندگی‌تان مهم هستند، منحرف می‌سازد.» همه‌ی ما دنبال راه حلی برای برون‌رفت از این افکار هستیم، روانشناسان استراتژی‌هایِ اثبات‌شده‌ای را برای رهایی از این مشکل، مطرح کردند تا بتوانیم از فکر کردن بیش‌از‌حد دست برداریم و روی چیزهای مهم و باارزش زندگی تمرکز کنیم. 🔳در قدم اول؛ جلوی افکار مزاحم را بگیرید به عقیده‌ی پایک «باید حواستان به ورود افکارتان باشد، اگر متوجه نباشید که نشخوار فکری می‌کنید قادر به ترک آن نیستید.» متعهد شوید که از ابزاری برای کمک به مغزتان استفاده کنید تا عقب‌نشینی کند. مثلا یه مکث کوتاه برای نوشتن آنچه فکر و احساس می‌کنید یا ضربه زدن روی یک برنامه‌ی آرامش‌بخش در تلفنتان که می‌تواند به شما کمک کند . 🔳مسائل زندگی را از زاویه‌ای دیگر بنگریم زمانی‌که متوجه شدید بیش از حد فکر می‌کنید، آرامش داشته باشید و خودتان را سرزنش نکنید. اگر دچار یک حمله‌ی اضطرابی هستید، سعی کنید به خود مسلط باشید چرا که شما فقط دارید افکار را تجربه می‌کنید. برای مثال، «من والد بدی هستم» را به «من فکر می‌کنم والد بدی هستم» تبدیل کنید. «به جای اینکه باور کنید افکارتان واقعیت‌‌اند، یک قدم به عقب برگردید و افکارتان را مشاهده کنید.» این چارچوب ذهنی یک لایه فاصله بین هویت شما و افکار شما ایجاد می‌کند، بنابراین آنها را از هم جدا کرده و به عنوان باورهای قابل تغییر می‌پذیرد. این استراتژی به شما کمک می‌کند تا حسی از کنترل داشته باشید. 🔳فکر خود را به چالش بکشید تجربه ثابت کرده که اسیر افکار منفی شدن آسان است. بنابراین، قبل از اینکه مدام فکر کنید که اگر بیمار شوید اخراج خواهید شد، به این فکر کنید که افکار منفی‌ای دارید که باید آنها را مدیریت کنید. حواستان باشد که احساسات شما در توانایی‌تان برای نگاه واقعی به موقعیت‌ها اختلال ایجاد می‌کند. یک قدم به عقب برگردید و به شواهد نگاه کنید. چه مدرکی دال بر درستی فکرتان دارید؟ و چه مدرکی دارید مبنی بر اینکه فکرتان درست نیست؟ 🔳ذهن‌آگاهی را تمرین کنید یکی از مؤثرترین راه‌های مبارزه با اضطراب، تمرین «ذهن‌آگاهی» است. این تمرین موجب تمرکز حواس (حضور در لحظه و توجه به احساسات‌) می‌شود و به شما در ایجاد آگاهی بیشتر کمک می‌کند. 🔳کمال‌گرایی افراطی را کنار بگذارید افراط‌اندیشی و کمال‌گرایی دست‌به‌دست هم می‌دهند تا شما را مضطرب کنند، فعالیت فکری زمانی مثمرثمر است که در راستای یک عمل نتیجه‌بخش به کار گرفته شود. فعالیت‌های خلاقانه مانند نوشتن یک فصل کتاب یا تکمیل یک نقاشی از جمله افکار مثبت هستند اما افکار مارپیچ در مورد مسائل بی‌پایه و بیهوده، از جمله اعمال افراطی به حساب می‌آید و به از شدت از سطح انرژی شما می‌کاهد. «باید قدردان خودباشید، ساختن یک نتیجه‌ی عالی یا بی‌نقص بودن امکان‌پذیر نیست، آزمون و خطا، بخش جدایی‌نا‌پذیر زندگی ماست.» به‌جای اینکه خود را به خاطر نقص‌ها، مورد ضرب و شتم قرار دهید یا از پروژه‌هایی که می‌ترسید بی‌عیب و نقص نباشند اجتناب کنید، ایده‌های جدید بیاورید، اشتباه کنید، پشیمان شوید و دوباره ادامه دهید. @vaavmag https://vaavmag.ir
🗒اخبار جعلی و ترشح دوپامین در مغز! 🔺️محققان مقصر اصلی در انتشار اخبار جعلی را پیدا کردند 🔲وقتی صحبت از انتشار گسترده‌ی اخبار جعلی در شبکه‌های اجتماعی می‌شود، همیشه مقصر اصلی را کاربرانی می‌دانیم که بدون تحقیق و به‌خاطر جهت‌گیری‌های فکری که دارند، اخبار را بدون اینکه به درست یا غلط بودنش توجه کنند، بازنشر می‌کنند. اما اخیرا محققان دانشگاه کارولینای جنوبی در یک تحقیق گسترده به یک نتیجه‌ی متفاوت و مهم رسیدند: پلتفرم شبکه‌های اجتماعی، بیشتر از کاربران در انتشار اطلاعات نادرست آنلاین نقش دارند. بر اساس این تحقیق، ساختار این پلتفرم‌ها طوری طراحی شده‌اند که کاربران را تشویق می‌کند در حساب‌های خود باقی بمانند و به پست کردن مطالب و به اشتراک‌گذاری آن‌ها ادامه دهند‌. و این بعد از مدتی تبدیل به یک عادت می‌شود. محققان این پژوهش نوشته‌اند: «با توجه به سیستم‌های مبتنی بر پاداش در رسانه‌های اجتماعی، کاربران عادت به اشتراک‌گذاری اطلاعاتی دارند که از سوی دیگران به رسمیت شناخته می‌شود. پس از شکل‌گیری عادت‌ها، اشتراک‌گذاری اطلاعات به‌طور خودکار و بدون در نظر گرفتن پیامدهای آن انجام می شود.» منظور از سیستم مبتنی بر پاداش، سازوکاری است که طی آن کاربران همان‌طور که صفحات شبکه‌ی اجتماعی را بالا و پایین می‌کنند، به صورت مداوم منتظر دیدن یک محتوای هیجان‌انگیز هستند؛ یا وقتی مطلبی به اشتراک می‌گذارند، منتظر دریافت واکنش مثبت از سمت بقیه کاربران هستند. هر دوی این‌ها نقش پاداش را برای آن‌ها ایفا می‌کند و با ترشح دوپامین در مغز احساس خوبی به آن‌ها می‌دهد؛ اما این پاداش غیرقابل پیش‌بینی است و همین باعث می‌شود فرد به صورت مستمر برگردد و صفحه را چک کند. گیزم سیلان، که این مطالعه را در دوره‌ی دکترای خود در دانشگاه مذکور به انجام رسانده می‌گوید تحقیقات قبلی نشان دادند که برخی از افراد اطلاعات را به‌طور انتقادی پردازش نمی‌کنند و برخی دیگر بر اساس سوگیری‌های سیاسی نظراتی دارند که بر توانایی آنها در تشخیص اطلاعات نادرست تأثیر می‌گذارد. اما این تحقیق نشان داد که وقتی صحبت از انتشار اطلاعات نادرست به میان می‌آید، ساختار پاداش پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی نقش بیشتری دارد. یکی از مهم‌ترین یافته‌های این تحقیق که نقش عادت در انتشار اخبار جعلی را نشان می‌داد این بود که کاربران معمولی و آن‌هایی که مکررا از شبکه‌های اجتماعی استفاده می کردند، شش برابر بیشتر از کاربرانی که گاه و بیگاه حضور داشتند یا جدید بودند، اخبار جعلی را ارسال می‌کردند. مهم‌ترین یافته‌های دیگر از این قرار بود که اشتراک‌گذاریِ اطلاعات غلط بخشی از الگوی گسترده‌تر عدم حساسیت به اطلاعاتی است که به اشتراک گذاشته می‌شود. در واقع، کاربران معمولی اخباری که باورهای سیاسی آنها را به چالش می‌کشد را به همان اندازه‌ی اخبارهای همسو به اشتراک می‌گذاشتند. این تحقیق در پایان یک نکته‌ی مهم را برای اصلاح این وضعیت نابسامان در انتشار اخبار جعلی خاطر نشان می‌کند: اول آنکه به اشتراک‌گذاری اطلاعات غلط اجتناب‌ناپذیر نیست. کاهش مؤثر اطلاعات و اخبار نادرست، مستلزم تجدید ساختار محیط‌های آنلاین است. و از آن مهم‌تر اینکه می‌توان با همین سازوکار پاداش‌دهی و ایجاد عادت در کاربران، آنها را نسبت به اشتراک‌گذاری محتوای صحیح تشویق کرد. جالب اینجاست پیش از انجام این تحقیق و انتشار نتایج آن، تغییر فنی در ساختار شبکه‌های اجتماعی برای کاهش انتشار اخبار جعلی، در یک نمونه‌ی مهم اتفاق افتاده است. در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا، ساختار فنی توییتر طوری تغییر داده شد که افراد نمی‌توانستند توییت‌های مرتبط با موضوع انتخابات را ریتوییت کنند؛ تنها امکان کوت‌کردنِ آن (بازنشر به همراه درج کامنت بالای آن) امکان‌پذیر بود و به این ترتیب ساختار فنی کاربران را مجبور می‌کرد در مورد محتوایی که می‌خواهند منتشر کنند فکر کنند و نظر بدهند. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
🔻چراغی برای تاریکی 🗒جعبه ابزار امید چیست؟ ✍️زهرا مالمیر 🔲«از خانه که بیرون می‌آیی همان چند نفس اول، سینه‌ات به خس‌خس می‌افتد. مسیر خانه تا محل کار هم ترافیک سنگین گزارش شده است. توی ترافیک حوصله‌ات سر می‌رود. سری به شبکه‌های اجتماعی می‌زنی. چند تایی عکس برج میلاد، آن هم محو و ایستاده در دود و غبار لایک می‌کنی. مسافرهای نشسته در تاکسی دارند از افزایش بی‌رویه قیمت سکه و دلار حرف می‌زنند. در همان لحظه راننده‌ی تاکسی رادیو را روشن می‌کند. صدای «لبخند بزن هم‌وطنِ» گوینده‌ی رادیو با انرژی وصف ناشدنی‌ای می‌ریزد توی هوا. در آن لحظه با ناامیدی تمام فکر می‌کنی دقیقا چرا و به چی باید لبخند بزنم؟» مارسل، فیلسوف فرانسوی معتقد است «امید» برای روح همانند نفس کشیدن برای زندگی ضروری است. انگیزه‌ا‌ی است که ما را به جستجوی فردایی بهتر وا می‌دارد. امید یعنی موفقیت و آینده‌ای بهتر و دلیلی برای زیستن. در واقع نیرو‌ی محرکه‌ای است که ما را به حرکت و کنشگری در جامعه سوق می‌دهد. علاوه بر آن وقتی شما انگیزه‌ی حرکت داشته باشید، امید و میل به خواستن را در دیگران هم ایجاد می‌کنید. انسان‌های امیدوار جامعه‌ای پویا و امیدوار می‌سازند و آینده‌ی بهتر از آنِ جامعه‌ی امیدوار و در حال حرکت است. بدون شک مهم‌ترین مزیت ایجاد امیدواری در زندگی کمک کردن به تبدیل جهان، به جایی بهتر است. کاترین گوردون، روانشناس آمریکایی نیز امیدواری را به عنوان یک ضرورت بالینی مطرح می‌کند. ضرورتی که اگر از آن غافل شویم می‌تواند ما را تا مرز افسردگی و انفعال و حتی خودکشی ببرد. اما آنچه که باید مورد توجه قرار گیرد این است که امید را باید احساس کرد. برای امیدوار بودن باید امیدوارانه اندیشید و امیدوارانه زیست. گوردون دستور‌العمل‌هایی برای ایجاد امید ارائه می‌دهد که به آن «جعبه‌‌ابزار امید» می‌گوید. این جعبه‌ابزار شامل ۴ راهکار است: ۱. کمک بگیرید: معاشرت با افرادی که تجربه‌ها و اندوخته‌های متفاوتی را از سر گذرانده‌اند. همین‌طور این افراد می‌توانند در هنگام بروز چالش‌های سخت نقش حمایت‌کنندگی داشته باشند. ۲. خوش‌بین باشید: تصور آینده‌ای با رنج کمتر و توأم با موفقیت، شعله‌های امید را در زندگی روشن نگه می‌دارد. ۳. به احساساتتان توجه کنید: با توجه به رویکرد توجه به احساسات، آنها را بشناسیم و به دنبال روش‌هایی برای تسکین احساسات ناراحت‌کننده باشیم. ۴. زاویه‌دیدتان را عوض کنید: به نظر این دستورالعمل یکی از کلیدی‌ترین راه‌حل‌ها را ارائه می‌دهد. اگر واقع‌بین باشیم جملات انگیزشی و راهکارهای کلیشه‌ای به تنهایی نمی‌توانند امیدآفرین باشند. چون نمی‌توانند به تنهایی تصاویر و برداشت‌های ذهنی ما را از محیط پیرامونمان تغییر بدهند. همانطور که در مورد دوم اشاره شد اساسا داشتن تصور روشن از آینده‌ای توأم با موفقیت، یکی از راه‌های قدم برداشتن در جاده‌ی امیدواری است. اما چطور می‌توان از زاویه‌ی نگاهی که چیزی جز سیاهی و ناامیدی نمی‌بیند انتظار داشت فردایی بهتر را برای ما به تصویر بکشد؟ با توجه به دستورالعمل‌های جعبه‌ابزار امید به نظر می‌رسد تغییر زاویه‌ی دید و نوع نگرش ماست که چراغی در تاریکی روشن خواهد کرد. این ما هستیم که برای حرکت به‌ سوی فردایی بهتر باید حساسیت سنسورهایمان را روی تصاویر امیدبخش بالا ببریم. برای یافتن پاسخ سؤال ابتدای متن سعی می‌کنم این بار با چراغ روشنی در دست روایت کنم: «توی ترافیک چشمت به توییت رفیقت می‌افتد که خوشحال است بابت تمدید اجاره‌خانه‌اش با همان قیمت قبل. میان بوق ممتد ماشین‌ها زنی را می‌بینی که صورتش را به صورت نوزاد تازه به دنیا آمده‌اش چسبانده است و تو از همان پشت شیشه‌ی ماشین، حس شیرین مادری را احساس می‌کنی. کمی بعد مردی سامسونت به دست که از ماندن در ترافیک به تنگ آمده و لای ماشین‌ها پیاده گز می‌کند، با صدای کسی متوقف می‌شود و چند ثانیه بعد همدیگر را به آغوش می‌کشند. از گفتگوهایشان معلوم است سال‌هاست که مشتاق دیدار همدیگرند. همین‌جاست که گوینده‌ی رادیو می‌گوید: لبخند بزن هموطن!» بله، این ما هستیم که انتخاب می‌کنیم چه چیزهایی را ببینیم یا بگذریم. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
🗒تماشای یک سکانس از استاپ‌ موشن «مارسل» از نمای نزدیک ✍️پرستو علی‌عسگرنجاد 🔲«این همه کتابی رو که می‌خونی، با هم قاتی نمی‌کنی؟»، «چطوری این همه جزئیات از انیمیشن‌ها و فیلما توی ذهنت می‌مونه؟» مثل همه‌ی کتاب‌بازها و فیلم‌بازهای عالم، این سؤال‌ها را از من هم زیاد می‌پرسند. سال‌هاست که برایشان، یک پاسخ در آستین دارم. همیشه برای سؤال‌کننده‌ها، از «آن» منحصربه‌فرد هر اثر هنری می‌گویم. هنر اگر هنر باشد، با تو کاری می‌کند که فراموشش نکنی. شاید همه‌ی خرده‌روایت‌ها و داستان‌های موازی یک کتاب یا انیمیشن را به یاد نیاوری، اما حتماً لحظه‌ای از اثر هست که در تو، خوب ته‌نشین می‌شود. آن‌وقت، هرجا اسم آن اثر برده می‌شود، این رسوب تکان می‌خورد و تو آنِ مخصوص اثر را به یاد می‌آوری. این درست همان بلایی‌ست که دو کتاب و یک فیلم، همین روزها به سرم آوردند. داشتم کتاب «فضیلت کناره گرفتن» را می‌خواندم، اثر «سوند برینکمان». همان اوایل کتاب، نویسنده می‌گوید: «برای این‌که بتوانی بر سر چیزی محکم بایستی، باید از چیزهای دیگر کناره بگیری». چیزهای دیگر. بزرگ‌‌ترین چیز دیگر که مثل زالو به تن روزهای من و خیلی‌ها چسبیده، آمد جلوی چشمم: گوشی تلفن همراه. بعد، یاد کتاب «اثر مرکب» «دارن هاردی» افتادم. نه آن‌همه جمله‌ی انگیزه‌بخشش برای باور اثر خرده‌عادت‌ها با آن لحن پرطمطراقش، نه! یاد این افتادم که اواخر کتاب، عامل موفقیتش را بازنکردن صندوق ورودی ایمیل‌هایش در آغاز روز می‌دانست، درحالی‌که به‌شدت از خواندن ایمیل‌هایش لذت می‌برد. او از فعالیت لذت‌بخشش کناره گرفته بود تا سر اهداف بلندش، محکم بایستد. ذهنم، زالو را با احتیاط برداشته و بالا گرفته بود. حالا داشت دنبال رد تن لزج او میان بقیه‌ی کتاب‌ها و فیلم‌ها می‌گشت. داشت با خودش مرور می‌کرد که فضای مجازی، با این‌همه منفعت غیرقابل‌انکارش، چقدر خون عمر ما آدم‌ها را مکیده‌ است. چرتکه انداخته بود ببیند در عصر شبکه‌های اجتماعی، آدم‌ها در کنار هم آسوده‌خاطر و سرشار شده‌اند یا تماشاچیان تنهای حسرت‌زده؟ از همین‌جا بود که یک صدف کوچک را به یاد آوردم، صدفی که کفش می‌پوشد. «مارسل، صدف کفش‌به‌پا»، یک استاپ‌موشن است که همین حالا، دارد برای تصاحب تندیس اسکار ۲۰۲۲، با همتای دیگرش، «پینوکیو»، رقابت می‌کند. داستان درباره‌ی گونه‌ی عجیب و بانمکی از صدف‌هاست و پسری به نام «دین» که دارد از یکی از آن‌ها به نام «مارسل» که خانواده‌اش را گم کرده، یک مستند می‌سازد. دقایق زیادی در این اثر هست که خلاقیت کارگردان، دین فلیشر کمپ، را به رخ ما می‌کشد. در این دقایق، قرار است ببینیم یک صدف چندسانتی‌متری یک‌چشم، چطور از عهده‌ی امور روزمره‌اش برمی‌آید. ذهنم به هیچ‌کدام آن دقایق کاری نداشت. سر دو دقیقه مانده بود، همان آن منحصربه‌فرد. مارسل روی لپ‌تاپ ایستاده بود. داشت با پایش، صفحه‌ی دین را بالا و پایین می‌کرد تا نظرات مخاطبین مستند را بخواند. هزاران آدم قربان‌صدقه‌ی او رفته بودند، اما هیچ‌کدامشان نمی‌خواست به او برای پیداکردن خانواده‌اش کمک کند. مارسل آهی کشید. حجم کوچک تنها و مستأصلی بود میان هزاران آدم که دوستش داشتند، اما تنهایی‌اش را پر نمی‌کردند. به آواتار دنبال‌کننده‌ها خیره ماند و گفت: «این‌جا پر از خالیه. اینا یه گروه آدمن، اما هنوز فقط مخاطبن. شنونده‌ان. یه «جامعه» نیستن.» چند دقیقه قبل از آن، مارسل می‌خواست با پاستل، خانواده‌اش را نقاشی کند. نتوانسته بود شمع کوچک کنار دستش را روشن کند. پاستل برایش سنگین بود. دین داشت از او فیلم می‌گرفت. مارسل گفت: «به کمی کمک احتیاج دارم». دین کمکش نکرد و مشغول فیلم‌برداری ماند. مارسل گفت: «اون چیز رو بذار زمین و بیا کمکم.» دوربین را می‌گفت. دین پاسخ داد: «نمی‌خوام خودم توی فیلم باشم. همه‌ی این ماجراها برای همین فیلمه‌ست دیگه!» مارسل، ایستاد مقابل دین و گفت: «تا حالا به این فکر افتادی اگه به جای فیلم‌گرفتن از بقیه، باهاشون دوستی و معاشرت می‌کردی، زندگی‌ت پر از تنهایی نبود و یک‌پارچه‌تر می‌بود؟» در پلان بعد، شمع کنار دست مارسل روشن و نقاشی‌اش تکمیل شده بود. «ممنون»ی که مارسل به دین گفت، یعنی تلنگر، کار خودش را کرده بود. مارسل با آنِ شگفتش، با کفش کوچکش، به شیشه‌ی ذهن من هم تلنگر زده بود. رسوب غلیظی از جمله و تصویر، در من تکان خورده بود. در قعر این آب گل‌آلود، انسان تنهای هزاره‌ی سوم را می‌دیدم با زالویی که به دستش چسبیده، زالویی با دهان آبی هزاران پیکسلی. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
🗒چه وقت‌هایی در برابر مشکلات درمانده می‌شویم؟ ✍راحله صالحی 🔲فکر نمی‌کنم روی این کره‌ی خاکی، کسی باشد که تا به حال طعم چرخیدن در گردباد طوفانی مشکلات را مزه‌مزه نکرده باشد. خاصیت زندگی، امتحانی بودنِ آن است و تردیدی وجود ندارد که هر امتحان به پاسخی نیازمند است. افراد در مواجهه با چالش‌ها به دو دسته تقسیم می‌شوند. دسته‌ی اول کسانی هستند که باورشان این است که «مهم نیست زور مشکلات چقدر زیاد باشد، مهم این است که من از آن‌ها قوی‌ترم». احتمالا آن‌ها با خود می‌گویند در نبرد میان روزهای سخت و انسان‌های سخت، این انسان‌های سخت هستند که باقی می‌مانند نه روزهای سخت! اما دسته‌ی دومی هم در این میان به چشم می‌آید؛ گروهی که ویژگی بارزشان منفعل بودن و تسلیم شدن در برابر مشکلات است. شاید این گروه از افراد گمان می‌کنند هیچ کاری برای بهتر شدن شرایط نمی‌توانند انجام دهند و هرچقدر تلاش کنند، باز هم قرار نیست زندگی روی خوش خود را به آن‌ها نشان دهد. احتمالا به همین دلیل است که پرچم سفید را مقابل سیاهی‌ لشکر جبهه‌ی مقابل بالا می‌برند و نجنگیده تن به باخت می‌دهند. «درماندگی آموخته‌شده» نامی‌ است برای توصیف وضعیت گروه دوم که برای نخستین بار در علم روان‌شناسی توسط مارتین سلیگمن و همکارانش مطرح شد. درماندگی آموخته‌شده یعنی باور به اینکه فرد هیچ کنترلی بر روی شرایط موجود زندگی‌اش ندارد. دقت داشته باشید که نقش کلمه‌ی «باور» در این عبارت یک نقش کلیدی است؛ زیرا اینکه شخص واقعا بر شرایط موجود کنترل دارد یا نه، اینجا مورد بحث نیست بلکه بحث بر سر این است که «او فکر می‌کند روی شرایط کنترل دارد» یا «فکر می‌کند روی شرایط کنترل ندارد»؟! زمانی که توی خوابگاه، دو سه روز مانده به امتحانات پایان ترم، تمام هم‌اتاقی‌هایم به جز فاطمه با من دشمن شدند؛ احساس کردم دنیا برایم به پایان رسیده و نه راه پس دارم نه راه پیش. می‌خواستم قید همه‌چیز را بزنم و برگردم اهواز. قد مشکل خیلی بلندتر از قد طاقتم به نظر می‌رسید، اما من آدم نازپرورده‌ای نبودم. اگر در گذشته از پس درد ضربه‌ها برآمده بودم، چرا الان نتوانم؟ با فاطمه به اتاق زیرپله‌ای رفتیم که حکم انباری داشت برای خوابگاه. اتاقی که نه دستشویی داشت، نه یخچال و نه حتی امکانات به اندازه‌ی ما. فقط یک تخت بود که نوبتی روی آن می‌خوابیدیم. دیوارهای اتاق برق داشت و جرئت نزدیک شدن به آن را نداشتیم. اتاق سرد و کوچک بود و کنار پنجره سردتر، آن‌قدر سرد که خوراکی‌های محدودمان را کنارش می‌گذاشتیم تا کار یخچال را برایمان انجام دهد. میان سروصداهای بی‌وقفه، چسبیده به برف یخ‌زده‌ روی زمین کنار پنجره، دور از تمام وسیله‌های شخصی و ضروری‌ام؛ فقط درس می‌خواندم تا ترم تمام شود و برگردم خانه‌. وقتی بالاخره سوم بهمن با معدل ۱۹ به سمت اهواز حرکت که نه، پرواز کردم، فهمیدم داشتم چکش می‌خوردم تا ساخته بشوم. سلیگمن و همکارانش در این نظریه می‌گویند متعاقب رویدادهای ناگوار خارجی، توجیهاتی درونی شکل می‌گیرند که قدرت از بین بردن عزت نفس را دارند. کسی که تصور می‌کند توانایی تغییر سرنوشت خویش را ندارد، دچار احساس درماندگی می‌شود و خود را محکوم به پذیرش وضعیت موجود می‌داند؛ در نتیجه برای بهبود اوضاع اقدامی نمی‌کند و این سبب آسیب‌دیدگی بیشتر عزت نفس او می‌شود. خبر خوب این است که هیچ قفلی بدون کلید ساخته نشده و برای اصلاح این باور مخرب ذهنی هم راهکارهای گوناگونی وجود دارد. تقویت عزت نفس، شناسایی نگرش‌های منفی و جایگزین کردن آن‌ها با افکار سالم و کارآمد، دریافت حمایت از خانواده و دوستان، خودآگاهی و شناخت همه‌جانبه‌ی شرایطی که وجود دارد، اقدام به حل مسئله و ورزش کردن، بخشی از سلاح‌های نیرومند جهت مبارزه با این دشمن مخفی هستند. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir