eitaa logo
-وایه|Vayeh-
179 دنبال‌کننده
531 عکس
68 ویدیو
1 فایل
وایه؟ امید،ارزو،حاجت.. (: . مینویسم،سفر میکنم،عکس میگیرم،میخندم،میخوابم،میخوانم،دیوانگی میکنم و انجام میدم هر آنچه زندگی را سبز تر میکند🌱 . چیزی نیست که گفته نشه میگیم که رو دلمون نمونه... . دنیا نمی ارزد به رنج پلک هایت پس؛ بیشتر بخند :) من؟ @karamii10
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از -وایه|Vayeh-
مهربونا.. میخوام شروع کنم به نوشتن یه داستان جدید که خوشحال میشم اگه موضوع پیشنهادی دارین باهام در میون بزارید :) کمک بزرگیه بهم! من👇🏻 @karamii10
پفک هندیِ آتیشی ایز لودینگ😂🦾
‌نباید یادمون بره همین الان ‌خداروشکر کنیم.
اتفاقا یه جاهایی باید بهت برخوره و بگی گور بابای دلم،من ارزشم خیلی مهم تر و بالاتر از حسیه که الان دارم!
-وایه|Vayeh-
موقعیت؟ دریا،شب،سرما،تاریکی،آهنگ من خوابم نمیبره معین زد :) استان مازندارن،اسپی کلا | ۱۶ فروردین ۱
میگفت قشنگترین جمله ای که واسه امشبت بخوام بگم اینه که من گمان به رحمتت دارم یا رب،نا امیدم نکن :) شبتون آروم!❤️‍🩹 غلتان بر ماسه ها | ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
الهی که این هفتتون مثل کوچه های مازندران، قشنگ ساخته بشه🌱
از ترس اینکه خواب نمونم برای راهی شدن به قم تصمیم گرفتم کلا نخوابم صبح شد دنبال کبریت گشتم زیر کتری و روشن کردم یه قهوه برای خودم زدم که بتونم بیدار بمونم صدای بلبل و خروس و حال و هوای شمال قشنگ حالمو جا آورد! دختر دوستمون که با هزار تا نق و نوق میخواست راهی مدرسه بشه و انگیزه برای رفتن نداشت و با کلی حرف و شوخی راضیش کردم برای رفتن خودم رسوندمش تا مدرسه با مدیرشون صحبت کردم دلیل ننوشتن پیک نوروزیش و غیبت های زیادشو توضیح دادم تا داخل کلاس بردمش وقتی نشست سر جاش و خیالم راحت شد برگشتم حس کردم مامانشم! انگار مادر بودنو تجربه گردم حس جالبی بود در واقع مسئولیت پذیری قشنگه و اما سخت! تو راه برگشت خیلی صحنه های زیبایی دیدم ترجیح دادم سریع نرم خونه و یکم تو کوچه خیابون دور زدم برای خودم موزیک مورد علاقمو پلی کردم کوچه پس کوچه های شمال که اکثرا سرازیریه رو طی کردم مرغ و خروس و اردکایِ سفید توی کوچه و خیابون مثل همیشه توجهمو به خودشون جلب کردن یه وقتایی نیاز دارم مثل این حیوونیا رها باشم از هر چی فکر و خیال و غم و غصه‌س دوست داشتم فقط و فقط تو اون هوای پاک، نفس عمیییق بکشم خیلی لذت خوبی بود برگشتم محل اقامت و الانم دارم خودمو با گوشی و اطرافم سرگرم میکنم ک خوابم نبره و زودی راهی قم بشیم :) تجربه قشنگ، تمیز و دلچسبی بود مرسی که تا اینجا خوندی🤍 روز های شمال | صبحِ ۱۸ فروردین ۱۴۰۳
من وااااقعا دلم برای دوران ابتدایی تنگ شده🥲
-وایه|Vayeh-
من وااااقعا دلم برای دوران ابتدایی تنگ شده🥲
باورم نمیشه اینقدر مثل برق و باد گذشت...
امیدش این بود آفتاب بزند و گوشه تراس بشیند و صبح را ببیند بلکه شاید صبح فرصتی دیگر برای دیدنش به او میبخشید ... -فاطمه کرمی-