شمع‌ش تموم شده بود در واقع دیگه چیزی نداشت ولی هنوز داشت میسوخت؛ حکایت زندگی خیلیاست.. تموم شدن ها!ولی هنوز دارن زندگی میکنن :) -فاطمه کرمی-

غمت‌کم‌بود،شب‌هم‌رسید!

اگه شاعر بودم؛خودمو تو غزلات جا میزاشتم :)

-👩🏼‍🎓📖-

ما آدما هممون کلی آرزو و رویا داریم یه سریاشونو اینقدر دوست داریم که تحت هر شرایطی قول دادیم ک میرسیم بهشون ؛ ولی خب میدونی چیه؟ یه سری اتفاقا هستن که زمان مخصوص خودشونو دارن.. شاید من اون اتفاق و ارزو رو فلان زمان میخواستم اره اگه بعدشم بهش برسم هنوز دوسش دارما ! ولی خب لذتش مثل قبل نیست دیگه :) اون پسر بچه ایی تو کودکی دوچرخه میخواست و بهش نرسید دیگه تو ۲۰ سالگی به چه دردش میخوره؟! حکایت خیلی هامونه،وقتی میخوایم نمیشه،نیست،اتفاق نمیوفته.. و اینا شاید بزرگترین امتحانای تلخ زندگانی باشه،ما چ میدونیم .. ولی خدایا ازت خواهشمندیم ارزو هامونو به وقتش تقبل کن که لذت رسیدنه رو بچشیم :) امضای خدا پای تموم ارزو های رسیده و نرسیدتون 🤍 -فاطمه کرمی-

خدایا هنوز ماه اول بهار تموم نشده اینقدر گرمه؛تابستون چه سوپرایزی داری برامون؟

یکی از بزرگترین موفقیت های زندگیم رفتن همیشگی از ویراستی بود ! الهیی شکر واقعا.

یه بت ازت ساختم تو این قلبم..

‏می‌دونید؟ آدمیزاد باید بالاخره دلش به یه‌چیزی خوش باشه. باید یه نوری ببینه ته این تونل. ته این تاریکی. اگه نتونه یه روزنه‌ای پیدا کنه، قلبش نمیکشه. کم میاره. می‌افته. «انا حملنا الحزن اعواما، و ما طلع الصباح». ما غم را، سال‌ها، با خود کشیدیم. اما صبح نیامد.. -فاطمه کرمی-

خداجونم‌چی‌قايم‌كردی‌تودستات‌برامون؟

هزار سفر باید؛تا پخته شود خامی. پ.ن:و دوباره جاده !