من و فروشنده های مغازه باهم همینقدر راحت و طنزیم :))

تو جبران نمیشوی،حتی با گریه های عمیق.

یه روزی میفهمی عمل کردن به حرفت بهتر از حرف زدنه؛ تنهایی بهتر از رابطه های نصفه ونیمه؛ سکوت کردن بهتر از بحثِ بی فایده؛ تمرکز روی‌ خودت بهتر‌‌از دخالت در زندگی بقیه؛ و خودِ واقعیت بودن بهتر از تقلید کردن از دیگرانه!

‌

من فقط جسمم رو برگردوندم تمام فکرم،قلبم،ذهنم.. در اصل خودم رو اونجا جا گذاشتم :)) مشهد المقدس | فروردین و اردیبهشت ماه ۱۴۰۳

چرچیل یه جمله داره که به نظرم باید تو قلبمون حکش کنیم،میگه: «وقتی دری بسته میشود ،در دیگری باز میشود،ولی آنقدر با تأسف به درهای بسته نگاه میکنیم،که از درهای باز شده غافل میمانیم..!»

میشه گفت حتی نفهمیدیم امسال چطوری گذشت! از سرعت برق و بادم بیشتر هنوز تو امتحانات ترم اول و سرمای استخوان سوز کلاسا مونده بودیم که یهو امروز گفتن دیگه روز اخره! پر از خاطرات خوب بود شبایی که با حال بد سپری میشد فقط به امید اینکه صبح بریم مدرسه و اینقدر مسخره بازی در بیاریم تا خوب شیم :) امتحانای کلاسی که حوصله خوندن براشون نداشتیم و اخر کلاس با مشورت گروهی و کتاب باز همه نمره ۲۰ میگرفتیم.. خلاصه که پر مهر گذشت این ایام🌱 اخرین روز مکتب خانه | ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

در تعریف مشورت دادن دوستام :