🔻برخی از دیدگاه های عارف کامل حضرت آیت الله آقا شیخ عبدالقائم شوشتری درباره مقام معظم رهبری:
۱. مقام معظم رهبری از جمله کسانی هستند که خداوند به ایشان کمالات و مقامات معنوی را تفضلا" داده است.
۲. ایشان دارای مقام عصمت اکتسابی هستند . ((یعنی عارف خودساخته))
۳. بعد از امام زمان علیه السلام ایشان بالاترین مقام را دارا هستند!
۴. ایشان از جنس انبیاء "ع"هستند
۵. اوتاد و ابدال هم باید تابع مقام معظم رهبری باشد
۶. من کراماتی از رهبری سراغ دارم که اگر لازم شود افشاء و حتی منتشر خواهم کرد
۷. عارفی که این سه چیز را با هم قبول نداشته باشد, مورد قبول من نیست:نظام ؛ امام ؛ شخص رهبری
۸. بیعت با ایشان را برای همه ی مومنین لازم و ضروری میدانم.
در نماز ظهر و عصر علامه حسن زاده رحمه الله علیه طوایفی از جن؛ فوجی از ملک و جمعی از ابدال و اوتاد شرکت کرده و به ایشان اقتدا میکردند.
بعد همین جناب علامه ی ملکوتی خم میشود و دست رهبر معظم انقلاب را میبوسید..
این یعنی ولایت
کمی افق دیدتان را بالا ببرید.
اینکه فلانی پیشگویی کند یا دست بکشد و مریض را درمان کند یا مثلا به مار بگویید مت به اذن الله و مار بمیرد، اینها مهم نیست، مهم اینست که هجمهی عالم کفر و تمامی شیاطین جن و انس پشت سدی محکم به نام خامنه ای در جهان باذن الله متوقف شده اند.
این یعنی ولایت...
هرچه می توانید منتشر کنید که امروز خواسته تمام انبیاء و اوصیاء سلام الله علیها تنها نگذاشتن ایشان هست.
🌹@solok_shieh
❗️قابل تأمل❗️
🔹بعضی از انسان ها به دلیل بیماری که در روحشان وجود دارد حق ناپذیرند و هر چه برای آنها استدلال، شواهد و معجزاتی برای آن ها آورده شود؛قبول نخواهند کرد،لجاجت کرده و اغلب اوقات به دنبال گناه (لذات زودگذر) و سحر و جادو می باشند.
💥 در هر جامعه ی مسلمان و غیر مسلمانی افراد فاسد و گناهکار وجود دارند پس ما نباید توقع داشته باشیم که اگر حکومت و یا رهبر و یا مسئولی حق است، تمام افراد زیر پوشش و پرسنل درستکار و بر حق باشند. در زمانه های تمام پیامبران و امامان معصوم ما اینچنین افرادی بوده اند و حتی موجب اذیت آزار آن معصومین هم شده اند و حتی برای توجیه کار های اشتباه خود حتی پیامبران و امامان را هم ساحر خواندند.
🌱 سوره بقره
🌸 آیه ۱۰۲
🟢وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَىٰ مُلْكِ سُلَيْمَانَ ۖ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَٰكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ...
#تفسیر_قرآن
🆔 @tafsir_quran_majid
شعر = به نزد من اگر می آئی!
شعر = به نزد من اگر می آئی!
سید محمد مهدی حسینی(وفامهر)
به نزد من اگر می آئی
کنج حیاط خلوت کرهی زمین معبری دارد
با خاطری آسوده گام بگیر
خار نکاشتهام پایت را بخلد
راهزن ندارد سد راهت شود
دامی نگستردهام گرفتارت کند
به نزد من اگر میآئی
کنج حیاط خلوت کرهی زمین معبری دارد
آنجا که
تو را اگر ضعیف یافتند
بر تو تحکم نکنند
لباس زیبای تو را اگر دیدند
کسی حسادت نورزد
و جان تو را ملول نسازد
لباس تو اگر پاره گشت
کسی را شادمان نسازد
هر رهگذری سلام تو را پاسخت محترمانه میدهد
آدرس مرا اگر از کسی پرسیدی
بر چهرهاش اخم نمایان نشود
به نزد من اگر می آئی
کنج حیاط خلوت کرهی زمین معبری دارد
همان حیاط خلوتی که:
کوچه های متعدد دارد
و بر کوچههایش دیواری ندارد
در پیاده روهایش
نهال محبت و ایثار دارد.
به نزد من اگر می آئی
کنج حیاط خلوت کرهی زمین معبری دارد
خانه در جائی دارم که:
در دل ها بذر دوستی می افشانند
از دشمنی نسبت به یکدیگر بیزارند
در آفرینش بد از بدتر نیستند
گر عضوی به درد آورد روزگار
عضوهای دیگر نگویند
جهنم دگر عضوها را چه کار
به نزد من اگر می آئی
کنج حیاط خلوت کرهی زمین معبری دارد
آن جا که:
متاع دنیا اندک شمارند
به خاطر مسائل کوچک دنیا
لباس جنگ نپوشند
و آنچه از ذهنشان تراوش کند
نثار گذشتگان یکدیگر نکنند
برای رسیدن به هدفی کاذب
هزاران دروغ تَف ندهند
به نزد من اگر می آئی
کنج حیاط خلوت کرهی زمین معبری دارد
همان حیاط خلوتی که:
ساکنانش
برای سر پوشی عیوب خویش
به سرزنش سایرین نپردازند
مقامی را اگر نتوانند تصاحب کنند
ارزش او را که در آن مقام است پائین نیآورند
به نزد من اگر می آئی
کنج حیاط خلوت کرهی زمین معبری دارد
آن جا که لاله ها فراموش نشدهاند
سروها خم نگشتهاند
یاسمنها زخم نخوردهاند
از بر مزار غنچهها بی اعتنا نگذرند
شکفتن هر لاله را افتخاری بس بزرگ دانند
آنچه را به آن رسیدهاند
از ایثار گری لالهها دانند
به نزد من اگر می آئی
کنج حیاط خلوت کرهی زمین معبری دارد
همان حیاط خلوتی که:
خلائق اش مطیع امر خدایند
در انجام امورات
اول رضایت خدا را در نظر گیرند
پیوسته با طهارتند
هیچگونه سستی و کاهلی در عبادت ندارند
به نزد من اگر می آئی
کنج حیاط خلوت کرهی زمین معبری دارد
نشان حیاط خلوتم در کرهی زمین را به دقت مینگارم
آنجا راهی دارد به نام «نیست در جهان»
آن جا کوچه یا خیابانی است،
به نام «نیست در جهان»
به نزد من اگر می آئی
کنج حیاط خلوت کرهی زمین معبری دارد
https://hoseini48.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=22176
شعر = سنگینی سکوتش
شعر = سنگینی سکوتش
سید محمد مهدی حسینی وفامهر
در آینهی دلم بنگری
او را پایدار میبینی
با موهای سپیدش
استواری قدمش
صفای وجودش
و سنگینی سکوتش
آمادهی پروازی که نجابت و فروتنی را فرا خوانده تا دو بالاش شوند
تا بر بلندای آسمان پر کشد
به قلبام وقتی مینگرم
سرگردانی را نشسته میبینم که پشتی تهی دارد
این داستان من است
و پرواز پدری که جگری را چنگ زد و رفت
https://hoseini48.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=22183
🌷🌷🌷
شعر = تو از نگاه کلاغی که رفت
شعر = تو از نگاه کلاغی که رفت
سید محمد مهدی حسینی(وفامهر)
نشستهام نگاهت را بسرایم
شبیه عاقبت دردناکی است که باغبان برای درختان خود تجربه کرد
به خیسی آن چمدانی که نمیدانم از کدام مسافر است
تو از نگاه کلاغی که رفت
به عاقبت این باغ و درختان اندیشیدهای
ولی من از تکرار مکررات غم آدمها دانستم
سهم همه در این وسعت ظلمانی
سرنوشت هر درخت باغبان است
https://hoseini48.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=22179
🌱
#داستانک
معلم مدرسهای با اینکه ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺍﺧﻼﻕ خوبی داشت هنوز ازدواج نکرده بود. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺶ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺷﺪند ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: «ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﺟﻤﺎﻝ ﻭ ﺍﺧﻼﻗﯽ خوبی ﻫﺴﺘﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﺮﺩﻩﺍﯼ؟»
معلم گفت: «ﯾﮏ ﺯﻧﯽ ﺑﻮﺩﮐﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭘﻨﺞ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺭﺍ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﮔﺮ یک بار ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺧﺘﺮ به دنيا بياورد ﺁﻥ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ خواهد ﮔﺬﺍﺷﺖ ﯾﺎ به هر ﻧﺤﻮﯼ شده ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯد. ﺧﻮﺍﺳﺖ خداوند ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺩﺧﺘﺮﯼ به دنیا آورد. ﭘﺪﺭﺵ ﺁﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺷﺐ كنار میدان شهر ﺭﻫﺎ میکرد. ﺻﺒﺢ ﮐﻪ میآمد، ﻣﯽﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ طفل ﺭﺍ نبرده ﺍﺳﺖ. ﺗﺎ ﻫﻔﺖ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﺮای ﺁﻥ ﻃﻔﻞ دعا میکرد ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ میسپرد. ﺧﻼﺻﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ بازگرداند. ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺩﺧﺘﺮ به دنيا بيآورد ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺍﺳﺖ خداوند ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﺴﺮ باشد ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺗﻮﻟﺪ ﭘﺴﺮ، ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺰﺭﮔﺸﺎﻥ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ. ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺷﺪ ﻭ ﭘﺴﺮﯼ به دنیا ﺁﻭﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﻭﻣﺸﺎﻥ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ. ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭘﻨﺞ ﺑﺎﺭ ﭘﺴﺮ به دنيا آورد ﺍﻣﺎ ﭘﻨﺞ ﺩﺧﺘﺮﺷﺎﻥ ﻫﻤﻪ فوت كردند. ﺍﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺧﺘﺮﺷﺎﻥ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ میخواست ﺍﺯ ﺷﺮﺵ ﺧﻼﺹ ﺷﻮﺩ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪ. ﻣﺎﺩﺭ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻧﺪ.»
ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺶ ﮔﻔﺖ: «میدانید آن ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﺵ میخواست ﺍﺯ ﺷﺮﺵ ﺧﻼﺹ ﺷﻮﺩ کی ﺑﻮﺩ؟ آن دختر ﻣﻨﻢ! ﻭ ﻣﻦ ﺑﺪﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﺮﺩﻩﺍﻡ ﭼﻮﻥ ﭘﺪﺭﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻫﺴﺖ ﻭ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺮ ﻭ ﺧﺸﮏ ﻭ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ. ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺧﺪمت میکنم. آن ﭘﻨﺞ ﭘﺴﺮ، ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻧﻢ، ﻓﻘﻂ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ خبرش را میگیرند. ﭘﺪﺭﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮔﺮﯾﻪ میکند ﻭ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﮐﺮﺩﻩ.»
ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﻧﺎﭘﺴﻨﺪ ﻣﯽﺩﺍﻧﯿﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺧﯿﺮﯼ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
*ﺑﻪ ﻗﻀﺎﯼ ﺍﻟﻬﯽ ﻭ اراده ﺍﻭ ﺭﺍﺿﯽ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﻃﻌﻢ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐنی.*
🤍🌼