PTT-20201127-WA0000.opus
160.3K
ای حَرَمَت قبله ی عالَم، حسین
محو جمالت، بنی آدم، حسین
یادِ تو، تسبیح و مناجات ما
راهِ برآوردنِ حاجات ما
حُبّ تو سرمایه ی ایمان ما
ساده بگویم که تویی جان ما
یک نَم از آن بَحرِ عطایت بس است
نیم نگاهی به گدایت بس است
فاطمه (س) را واسطه آورده ام
دست مرا گیر که بد کرده ام
از کَرَم و لطف جوابم بده
یخ زدم از دست زمستان سرد
یارِ بهاری، تو شفا دِه ز درد
عاشقِ حیدر، بهشتی می شود
خالی از انواعِ زشتی می شود
لب به مدح مرتضی (ع) وا می کنم
دشمنش را خوار و رسوا می کنم
یاد مولا، غصه از دل می بَرَد
کشتیِ غم را به ساحل می بَرَد
عشق او، جان را پُر از ایمان کند
دردهای سخت را درمان کند
با علی باشم علی هم با من است
فکر و دل از فتنه و شَر، ایمن است
ای خداوند عزیز و مهربان
بار دیگر در نجف کن میهمان
دل پُر از شوقِ ضریحِ حیدر است
تشنه ی یک جرعه آبِ کوثر است
یا علی، ما را مدد کن تا شویم
عبدِ بسم الله رحمن رحیم
احمدیاسر وافی یزدی
الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا (سوره کهف آیه ۴۶)
چنین فرموده در قرآن خداوند
که باشد خیرِ دنیا، مال و فرزند
ولی مالی که از راهِ حلال است
وَ فرزندی که عبدِ ذوالجلال است
احمدیاسر وافی یزدی
زندگی یعنی خدا را داشتن
چشم را از غیرِ او برداشتن
هر کسی خواهد انیسی مهربان
جز خدا یاری نشایَد در جهان
رازق و رزّاق و منّان و شَکور
غافر و غفّار و رحمان و غَفور
از تمام مهربان ها، برتر است
مهربان تر از هزاران مادر است
زاهدان و عابدان و عارفان
جمله حیران در وجودِ جاودان
یادِ او، غم را ز دل ها می بَرَد
غصه از قلبِ مُحبّان می پَرَد
ناخدای کشتیِ عالَم، خداست
او ز هر چه در زبان آید، جداست
از وجودش، هر چه هست و هر چه بود
نور او، ظلمت ز تاریکی رُبود
لحظه ها با ذکر او شیرین شود
مثل بوی عطر فروردین شود
درد و حُزن و رنج ها گردد تمام
گر شوی یک بار با او هم کلام
یاری از اَعلای بی همتا بجو
هر چه می خواهد دل تنگت بگو
نردبانِ آسمان باشد نماز
واستعینوا بالصلات از بی نیاز
یاسر از الطاف او شرمنده شد
کاش می شد واقعاً یک بنده شد
احمدیاسر وافی یزدی
فرمایش امام حسن عسکری (ع) درباره تقسیم بندیِ فقهای شیعه:
فأما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدينه، مخالفا لهواه، مطيعا لامر مولاه فللعوام أن يقلدوه.وذلك لا يكون إلا [في] بعض فقهاء الشيعة لا جميعهم . . . وآخرين يتعمدون الكذب علينا ليجروا من عرض الدنيا ما هو زادهم إلى نار جهنم.
. . . وهم أضر على ضعفاء شيعتنا من جيش يزيد على الحسين بن علي عليهما السلام وأصحابه. فإنهم يسلبونهم الأرواح والأموال . . . وهؤلاء علماء السوء الناصبون المشبهون بأنهم لنا موالون، ولأعدائنا معادون يدخلون الشك والشبهة على ضعفاء شيعتنا، فيضلونهم ويمنعونهم عن قصد الحق المصيب.
هر کدام از فقها که خویشتن دار و حافظ دین و مخالف هوای نفس و مطیعِ امر مولایش بود، از او تبعیت کنید. و این صفات فقط در برخی از فقهای شیعه موجود است نه در همه آنها. عده ای از آنها عمداً به ما دروغ می بندند تا به دنیا برسند. دنیایی که عاقبت آنها را دوزخی خواهد نمود. این فقهای ناصبی که خود را به دروغ شیعه و تابع ما جلوه می دهند، ضررشان بر شیعیان ناآگاه ما بیش از ضرر لشکر یزید بن معاویه بر امام حسین (ع) اصحابش است؛ زیرا لشکر یزید جانها را گرفتند و اموال را غارت کردند ولی اینها برای شیعیان شک و شبهه ایجاد می کنند و آنها را از راه حق گمراه می سازند
تفسیر الامام العسکری (ع) ص ۳۰۰
احمدیاسر وافی یزدی
سُرورِ قلبِ مشتاقان، حسین(ع) است
بهار و سبزه و باران حسین است
جزای زائران او بهشت است
دوای درد بیماران، حسین است
جهان آفرینش محو رویَش
ولی تنهاترین مهمان، حسین است
اسیر عشق او گردیده قلبم
غم و درد مرا درمان، حسین است
دلم را مایهٔ تسکینِ خاطر
جهانِ مردگان را جان، حسین است
اگر چه جسم او افتاده در خون
میان آسمان، سلطان، حسین است
ندارم جز هوای کربلایَش
شبِ من را مَهِ تابان، حسین است
امیرِ لشکرِ عُشّاق باشد
ولی در نینوا عطشان، حسین است
رضای او رضای حقتعالی
ظهور و مَظهرِ ایمان، حسین است
یگانه شادی و تنها امیدم
میانِ سختیِ دوران، حسین(ع) است
احمدیاسر وافی یزدی
چندی پیش یکی از اقوام زنگ زد و گفت دوستی دارم که در وجود خدا شک کرده است
می توانی برایش کاری کنی
پرسیدم اسمش چیست؟
گفت رضا تبریزی
من هم دو شعر با حروفِ اسم و فامیل او سرودم
اولی با عنوان ( سؤال رضا)
و دومی با عنوان (جواب خدا)
حروف اول بیت های شعر نخست را قرمز و حروف اول بیت های شعر دوم را سبز نمودم 👇👇👇
سؤال رضا
راهی آیا هست سویَت ای خدا؟
تا شوم از پنجه ی شیطان جدا
ضعفِ ایمان و غَمِ تردید و شک
می زند بر زخمِ وجدانم نمک
ای که هستی مخفی از چشم و نهان
در کجا هستی؟ زمین یا آسمان؟
تا کجا را طی کنم در جستجو
با تو آیا هست ممکن گفتگو؟
با که گویم رازهای خویش را
پادشاها کن نظر درویش را
روز و شب غرقِ سؤالِ بی جواب
برنمی داری چرا از خود نقاب؟
یا خودت را بهر من کن آشکار
تا ببینم چهره ی پروردگار
زشت و زیبا هر چه هستی شو عیان
تا تو را باور کنم از عمق جان
یا اگر هستی دروغی شاخدار
جمع بنما این بساطِ خنده دار
جواب خدا
راه روشن، راه ایمان است و دین
ای که هستی طالبِ علم و یقین
ضایعاتِ مغز خود را پاک کن
سینه ات روی حقیقت چاک کن
ابر و باد و ماه و خورشید و فلک
مور و مار و جِنّ و انسان و مَلَک
توت و انجیر و انار و پرتقال
موش وفیل و گربه و حتی شغال
بر وجودِ من، گواهی می دهد
لیک فکرت بوی ماهی می دهد!
راز پنهان بودنِ من روشن است
هر چه می بینی نشانی از من است
یا وجود خویش را انکار کن
یا به حقّانیّتم اقرار کن
زشت و زیبا کفر و ایمان است و بس
هست دنیا بهر مؤمن چون قفس
یاد خالق باش و حق را ذکر کن
در حروف سبز و قرمز فکر کن!
حروف اول بیت های هر دو شعر را اگر بهم وصل کنید، می شود رضا تبریزی!
خواستم بهش بگم اگر این حروف اتفاقی و تصادفی رضا تبریزی شده، زمین و آسمان هم تصادفی به وجود آمده است!
احمدیاسر وافی یزدی