اجرای مراسم بمناسب دهه مبارک فجر و اهدای جوایز به دانش آموز برتر دبیرستان حجاب
#واحد_حجاب
@vahedehejab
حضور دانش آموزان واحد حجاب در راهپیمایی چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#واحد_حجاب
@vahedehejab
هدایت شده از دیــــوانـــه
💠آیت الله بهجت:
⏹زنی از بستگان دختر آقا شیخ جواد مجتهد رشتی رحمهالله میگوید:
🍀با پدر و مادرم از ایران به زیارت عتبات رفتیم و آنان مرا در نجف به طلبه سیدی تزویج کردند و رفتند. از سویی دوری آنها مرا ناراحت میکرد و از سوی دیگر گاهی شوهرم نزدیک ظهر همراه با مقداری گوشت و چند میهمان وارد منزل میشد؛ لذا من با شوهرم بداخلاقی میکردم و منشأ آن دوری والدینم بود.
☘البته خوب است والدین در این امر مواظب باشند و دخترشان را به تزویج کسی که در جای دور زندگی میکند، در نیاورند.
👩آن خانم میگوید: مریض شدم و تب به شدت مرا فراگرفت، در همان حال، در حالت بیداری حضرت زهرا علیهاالسلام را دیدم،
🍃فرمود: «شفای تو به دست شوهرت میباشد» و به من توصیه فرمود که با او خوشرفتار باشم. شوهرم از راه رسید و عبای خود را روی من انداخت، و من بلافاصله شفا یافتم و به حرم حضرت امیر علیهالسلام مشرف شدم و به آن حضرت اصرار کردم که یا مرگ مرا برساند یا والدین مرا.
🍂از حرم بیرون آمدم و دیدم که حضرت امیر علیهالسلام درست از جهت مقابل من وارد صحن میشود، تغییر مسیر دادم و به جهت دیگر حرکت کردم تا با حضرت مواجه نگردم، دیدم به سوی من تغییر مسیر دادند تا اینکه به خدمت ایشان رسیدم.
✳️فرمود: «خانم! ما به تو نظر داریم؛ با شوهر خود خوب رفتار کن؛ برو در سرداب منزل با ذغال تا چهل روز روی دیوار علامت بگذار، روز چهلم والدینت میآیند.
⤴️همچنین برای برآورده شدن حوایج خود بالای بام برو و چند صلوات بفرست، درست میشود».
⏺وی میگوید: من این کار را میکردم، وقتی شوهرم گوشت و لوازم طبخ را میآورد، همه را در دیگ میریختم و بالای بام میرفتم و چند صلوات میفرستادم و میآمدم و میدیدم غذا پخته و طبقهبندی و چیده شده و خوش طعم و لذیذ آماده است!
@vahedehehab
آیتالله فِهری زنجانی که ساکن سوریه بودند، در تهران برایم گفت: «در مشهد، آیتالله بهجت را دیدار کردم.»
پرسیدم: «یادتان هست پنجاه و پنج سال قبل، نجف با هم در مدرسۀ سید بودیم؟»
دوست بودیم، اگرچه همدرس نبودیم.
شما پرواز کردید و ما را جا گذاشتید.
ما که سید بودیم. چه میشد دست ما را هم میگرفتید؟!
اکنون که مهمان شما هستم، تا عنایت خاصی از امام رضا علیهالسلام برای من نگویید، از اینجا نمیروم!»
سرشان را پایین انداختند.
ناراحتی در ایشان ندیدم.
سر را بالا آورد و گفت: «یکبار که به حرم مشرّف شدم،
حضرت مرا به داخل روضه نزدشان بردند؛ ده مطلب فرمودند.
یکی این بود: «مگر میشود، مگر میشود، مگر ممکن است کسی به ما پناه آورد و ما او را پناه ندهیم؟!»
در سخنرانی مجلس روضه که با حضور آقا برگزار میشد، این خاطره را تعریف کردم؛
و گفتم: «اگر کموزیاد دارد، آیتالله بهجت تذکر دهند.»
پایان سخنرانی خدمتشان رسیدم، اما تذکری ندادند...
(این بهشت، آن بهشت، ص۶٨و۶٩؛ بر اساس خاطرۀ حجتالاسلام والمسلمین صدیقی)
@vahedehejab
برگزاری نماز جماعت دانش آموزان دبستان شهید باقری و دبیرستان حجاب
#واحد_حجاب
@vahedehejab