در آغاز هجده سالگی ام باید بگویم که باورم نمیشود هجده سال زندگی کرده ام و من آیا واقعا زندگی کرده ام؟ و من دِگر چقدر در این دنیای واهی نفس خواهم کشید؟
فلسفه روز تولد چیست؟
آیا باید خوشحال بود از آنکه یک سال را با تمام سختی هایش گذراندی و تجربه های فراوان کسب کردی؟
یا باید غمگین بود از اینکه یک سال پیر تر و فرسوده شده ایی و هرچه میگذرد رو به تمام شدن میروی؟
ما در آغازی متدد در پایان معلق مانده اییم؟
زندگی تکامل شادی و غم است؟
میخندیم در حالی که میگرییم؟ :)
ای من! زادروزتمبارک!
-به وقت ۱۹ آبان "
يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ
إِنَّکَ کادِحٌ إِلي رَبِّکَ
کَدْحاً فَمُلاقيهِ ... (انشقاق/۶)
_
من به دیدارت مُحتاجم ...
می بینَمت؟