eitaa logo
واجب فراموش شده 🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
4.1هزار ویدیو
124 فایل
💕 #خُداونـدا #بی_نگــاهِ لُطفــــِ #تــــُ هیچ ڪاری #بـــــِ سامان نمیرِسَــد 😍 نگــاهَـــت را از مــا نَــگـــیـر 🌸 ارتباط با مدیر کانال ↶ ↶ @man_yek_basiji_hastam 🌸 تبادلات ↶ ↶ @Sarbazeemam110
مشاهده در ایتا
دانلود
⚠قسمت نوزدهم⚠ ‌ مرصاد حرفم را قطع می‌کند و می‌گوید: -حالا وقتش نیست آقا کمیل، خدا شاهده که وقتش نیست. دستم را به زمین تکیه می‌دهم و بلند می‌شوم، سپس می‌گویم: -خیلی خب، راه بیفت بریم! سپس هر دو به سمت بلندی‌هایی که به شهرک مطله منتهی می‌شود، می‌رویم. قرار اول ما با عماد مطابق برنامه ریزی‌هایی که از قبل انجام داده بودیم، داخل یکی از حفره‌هایی بود که در داخل کوه ایجاد شده بود. چند روز قبل و به کمک عوامل نفوذی ما خاک اسرائیل را شناسایی کرده و به وجب به وجبش آشنایی داشتیم. زمان زیادی نمی‌گذرد که نور سرخ و صدای آژیر خطر از نقطه‌ی صفر مرزی در فضا پخش می‌شود. مات و مبهوت به سمت مرز برمی‌گردم و به جایی که احتمال می‌دهم عماد را اسیر کرده باشند، نگاه می‌کنم. مرصاد دانه‌های یخی روی ساعتش را پاک می‌کند تا از زمان مطلع شویم، سپس آهی می‌کشد و مضطربانه می‌گوید: -لعنت بهشون، امیدوارم این چند دقیقه‌ای که زودتر خبر دار می‌شن به عملیات آسیبی نزنه. نفس کوتاهی می‌کشم و می‌گویم: -نمی‌تونیم صبر کنیم مرصاد، سعی کن از تمام نیروی داخل زانوهات استفاده کنی تا خودمون رو به نقطه‌ی امن اول برسونیم. مرصاد همان‌طور که چند قدم به سمت بالای کوه می‌رود، نگاهم می‌کند و می‌گوید: -ما حداقل باید نیم ساعت دیگه پیاده‌روی کنیم. هوا دست کم تا چهل دقیقه‌ی دیگه روشن می‌شه و اگه توی این مدت نتونیم یه فکری واسه مخفی‌گاه بکنیم باید یه گوشه‌ای تو دل همین کوه مخفی بشیم. متعجب نگاهش می‌کنم و می‌پرسم: -مخفی بشیم؟ معلومه چی داری می‌گی پسر خوب؟ شانه‌ای بالا می‌اندازد و می‌گوید: -ایرادش چیه؟ همان طور که سعی می‌کنم تا پایم را از داخل برف بیرون بیاورم و به چند متر جلوتر پرت کنم، جواب می‌دهم: -ایرادش اینه که از سرما می‌میریم! تنها شانس زنده موندن و به سمت اجرای عملیات حرکت کردن، همون چهل دقیقه‌ای هست که گفتی. چیزی نمی‌گوید تا به دل کوه بزنیم. در چنین شرایطی سکوت به تنظیم تنفس کمک می‌کند و منجر به تمرکز بیشتر برای رسیدن به هدف می‌شود. آه می‌کشم، سینه‌ام کم کم دارد سنگین می‌شود و نمی‌دانم این سوزش سینه به خاطر شرایط آب و هوایی است یا دوباره فکر و خیال دردی که یادگار پدر جانبازم است را به خاطرم می‌آورد. هر کدام از دوستان مدرسه و دانشگاهم از پدرهایشان پول و خانه و ماشین به ارث برده‌اند و من از پدرم شرافت را به امانت گرفته‌ام. وطن پرستی و عدالت خواهی را از تمام رفتارهای ریز و درشتی که در زندگی انجام می‌داد، آموختم و به لطف حضورش در عملیات‌های شیمیایی از همان بدو تولد جانباز شدم. با اینکه ریه‌های آسیب پذیرم هزار سختی و محدودیت داشت؛ اما پدرم همیشه می‌گفت: -هر وقت که نفس کشیدی و به جای اکسیژن درد توی ریه‌هات جمع شد، به خودت یاددآوری کن که پای حفظ این آرمان‌ها چقدر خون روی زمین ریخته... پدرم معتقد بود که ریه‌های آسیب پذیرم یک ارزش است، یک اتفاق خوب، یک زنگ هشدار برای روزهایی که در آینده‌ام رقم خواهم خورد. نمی‌دانم چطور ممکن است که در دل مهم‌ترین عملیات زندگی‌ام، به روزهای کودکی پرت می‌شوم. به همان روزی که با صدای گریه‌ی خواهرم راضیه چشم باز کردم. دلتنگ پدر بود و مادر سعی می‌کرد تا هر طور که شده آرامش کند. راضیه با هق هق از خواب بدی که دیده بود صحبت می‌کرد و مادر همان‌طور که سعی داشت جلوی اشک‌هایش را بگیرد، موهای راضیه را نوازش می‌کرد. زمستان بود و شبیه همین حالا که برف یک بند می‌بارد، از شب گذشته برف باریده بود. همان اول صبح صدای کوبیده شدن درب خانه گریه‌ی راضیه را قطع کرد. مادر با دلواپسی چادر گل دارش را سر کرد و به سمت درب کوچه دوید. من و راضیه از پشت پنجره به مادر نگاه می‌کردیم. اول دست‌هایش می‌لرزید. بعد چادرش را روی سرش کشید و بی‌توجه به برفی که کف حیاط را سفید پوش کرده بود، به روی زمین نشست. خبر شهادت پدر موهای مادرم را سفید و چشم‌های راضیه را گریان کرد؛ اما اوضاع برای من فرق می‌کرد. خوب به یاد داشتم که وقتی پدرم برای آخرین بار داشت از چهار چوب خانه بیرون می‌رفت، دستش را روی شانه‌ام گذاشت و گفت: -پسرم یادت باشه اگه خدا خواست و بابات حاجت روا شد، تو باید مرد این خونه باشی. به مامانت کمک کنی و هوای آبجی راضیه رو داشته باشی. خبر شهادت پدر من را یک روزه مرد کرد. آن روز بدون توجه به سرمای هوا به حیاط رفتم و زیر بغل‌های مادرم را گرفتم تا به داخل اتاق برگردد. برای راضیه آب قند درست کردم و خودم تمام کارهای مراسم پدر را انجام دادم، بدون آن که حتی قطره‌ای اشک بریزم. مرد که گریه نمی‌کند! مرصاد به شانه‌ام می‌کوبد و می‌گوید: -آقا کمیل حالت خوبه؟ مات و مبهوت نگاهش می‌کنم و می‌گویم: -من... آره، خوبم. نگران نباش! سپس انگشتان پایم را که انگار بی‌حس شده در کفش تکان می‌دهم. نگاهی به پشت سرم می‌اندازم و از مرصاد می‌پرسم: -چقدر راه مونده که برسیم؟ ▪️▪️ @Vajebefaramushshode
مـن رأی مےدهـم چــــــــــــــون در مڪتب‌ِحاج‌قاسم هر رأی‌دهنده یک مدافع حرم است هر رای دهنده یک مدافع حرم 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
آب‌شُـددل‌زِانتظـٰار..، وچِهـره‌مَطلب‌نَدیـد..؛ دَردلِ‌آیینـہ‌یِ‌مـٰا..، حَسـرتِ‌تمثـال‌مـٰاند..؛🥀:) ✍🏽صائب‌تبریزۍ ⚜ •❥🌼━┅┄┄ @Vajebefaramushshode
تااَبددامنہ‌ۍِ ، عِطربَهـٰاراست‌اینجا..؛ دَست‌گل‌هاست ، کھ‌بَردامن‌یٰاراست‌اینجا؛ هَرطرف ، رایحہ‌ۍباغ‌تجلّـےدارد..؛ هَرطرف‌پَنجره‌ۍِ ، آینه‌زاراست‌اینجـٰا..؛😍):💗 •❥🌼━┅┄┄ @Vajebefaramushshode
📣 📣 📣 تا دقایقی دیگر 📺پخش زنده سخنرانی در شبکه خلیج فارس (استان هرمزگان) 💫مشاهده از تلوبیون یا اپلیکیشن سروش👇 telewebion.com/live/khalijefars 🕙ساعت ۱۰ برنامه سر پناه ✨با موضوع امر به‌ معروف در خانواده @Vajebefaramushshode
خُداوندااوڪُجاست..؟ بھ‌چہ‌مـے‌اندیشـد..؟ خواستہ‌اش‌چیست..؟ ومَراچگونہ‌دریافته‌است..؟ ⚜🌍⸣ •❥🌼━┅┄┄ @Vajebefaramushshode
8.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 اگر به آدم خوب رای بدیم و چند سال بعد رنگ عوض کنه چی؟* 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... @Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
🕹#محتوای_انتخابات 🗳برنامه دشمن در #انتخابات 🗳۱- دشمنان جهانی و بین‌المللی ما، ترفندشان از اوّلِ ان
🕹 🗳شورای نگهبان 🗳۱.شورای نگهبان مطمئن‌ترین دستگاه و ارگانی است که انقلاب به نظام کشور بخشیده است. 🗳۲. مهم‌ترین و رساترین و فعال‌ترین و مؤثرترین مجموعه‌ی ما همین شورای نگهبان است.  🗳۳. شورای نگهبان امین نظام اسلامی است هرکس که این موقعیت را برای شورای نگهبان نپسندد و با آن معارضه و مقابله بکند، آگاهانه و یا ناآگاهانه در همان خطی قرار گرفته که یک روز قبل از رضاخان و در زمان رضاخان، در راه حذف آن طراز اول اقداماتی انجام گرفت و نتایجی به بار آورد.  🗳۴.شورای نگهبان در حرف و اقدام و کار خودش، امین و مؤتمن است و همه موظفند که به چشم امین به آن نگاه کنند. 🗳۵.هیچ‌کس نباید به خودش اجازه بدهد که از این موقعیت و مقام شامخ معنوییی که قانون برای شورای نگهبان معین کرده، حَطّی انجام بدهد و نسبت به آن خدشه‌یی وارد کند.  (۱۳۷۰/۱۲/۴) 🗳۶. قانون اساسی ستون فقرات نظام است، معیار و ضابطه است و شورای نگهبان نمیگذارد که دستگاه‌های کشور از قانون اساسی منحرف شوند.  (۱۳۷۴/۱۱/۱۴) 🗳۷. آن‌کسانی که با دشمن در داخل هم‌صدایی می‌کنند در تخریب شورای نگهبان، بیشترشان ملتفت نیستند چه‌کار می‌کنند، من متّهم نمی‌کنم کسی را به خیانت، ملتفت نیستند. 🗳۸. اینکه شورای نگهبان را ما زیر سؤال ببریم و بگوییم که تصمیم‌گیری‌هایشان برخلاف قانون بوده است، تخریب شورای نگهبان نیست، تخریب انتخابات، مجلس و چهار سال قانون‌گذاری در مجلس است، ببینید، نقشه را چه زیرکانه میکشند.  (۱۳۹۴/۱۱/۲۸) 🗳۹. بعضی وقتی در شورای نگهبان رد شدند ناراحت می‌شوند، این ناراحتی قابل فهم است، قبول است، امّا آیا وقتی ناراحت شدیم بایستی جنجال بکنیم؟؟ (۹۴/۱۲/۲۰) 🗳۱۰.روالِ احراز و تشخیص صلاحیت یک روال همه‌جایىِ دنیایی است و مخصوص ایران نیست، کاری است که در همه جای دنیا و پیش همه‌ی عقلای عالم انجام می‌گیرد. (۱۳۸۲/۱۰/۲۴) 🗳۱۱. به‌هیچ‌وجه توصیه نمی‌کنم که کسی در مقابل افرادی که می‌خواهند با قانون گردن‌کلفتی کنند کوتاه بیاید!! اما مؤکّداً توصیه می‌کنم که مراقب باشید حقّ کسی ضایع نشود. (۸۲/۱۰/۲۴) 🗳۱۲. باید به مسئولان احراز صلاحیت‌ها توصیه کنیم که با دید صددرصد قانونی و بدون هیچ ملاحظه‌یی از هیچ طرف نگاه کنند. (۱۳۸۴/۲/۱۹) 🗳۱۳.نظارت شورای نگهبان در مسائل انتخابات‌، یکی از مهم‌ترین کارهائی است که انجام میدهد، به جوسازی‌هائی که علیه این کار می‌شود، ابداً نباید اعتناء کرد. (۸۶/۴/۲۰) 🗳۱۴.اگرنظارت شورای نگهبان  نباشد و اگر تأیید صحت انتخابات‌ به وسیله‌ی شورای نگهبان انجام نگیرد، اصل این انتخابات‌ زیر سؤال خواهد رفت و اعتبار خود را از دست خواهد داد. (۸۶/۴/۲۰) 1⃣2⃣