• V A L A N •
مُفارقت ؛ دهخدا : مفارقت ، ( مُ رِ قَ ) [ ع . مفارقه] . جدایی ، جدا شدن ، مهجوری ، دوری ..
وداع ؛
دهخدا : وداع ، [وَ] (ع مص ) .
بدرود کردن ، رفتن .
قطعہاي از من کنار توست و قطعہ اي کنار خودم و قطعاتم دلتنگ یکدیگرند ، مي شود بیایي ؟
گاهي وقت ها دلم واسہ بدترین آدماي زندگیم تنگ میشه ، من خوب بودنشونم دیدھ بودم :) .
گفتمش روزي خیالش از دلم بیرون کنم دل بگفت او با من است من با خیالش مي روم .