گفتم : چند دقیقہ اینجا بشین و بہ من تکیہ بده
گفت : کارم از تکیہ گذشتہ دلم مي خواهد توي بغلت بمیرم ..
نگام کرد و گفت خوش به حالت آدم بی خیالی هستی و نمیذاری چیزی ناراحتت کنه ، خوش به حالت که به هیچ چیز تو این جهان اهمیت نمیدی ، تو فرق داری با آدمایی که دیدم ، تو خیلی خوب همه چیو میزنی به بی خیالی ، انگار اصلا اتفاق های بد رو تو تاثیری ندارن .بعضی وقتا شک میکنم تو سینهت قلب داری یا سنگ، من اگه جات بودم به نفس نفس میوفتادم ، اما تو نه ، باز ادامه میدی به راهی که تو سرت هست . کاش میشد بفهمم چی تو سرت گذشته که انقد آروم شدی ، یه وقتا میشینم با خودم فکر میکنم چقدر میتونه آدم دردا رو بدی ها رو به دوش بکشه و خودشو بزنه به اون راه و هیچ حرفی نزنه . خوش به حالت اونقدر قوی هستی که میتونی خودتو بیخیال نشون بدی ، با اینکه چشمات چیز دیگه ای میگن .
آره میدونم دل کندن و رفتن سختہ ، عوضش چند وقت دیگہ میزني رو شونہ خودتو میگي آفرین از پسش براومدي ، بهت افتخار میکنم =) .
وقتي داري بہ کنار گذاشتن کسي فکر میکني هیچوقت شک نکن ، چون اگہ آدم مناسبي بود هیچوقت تورو بہ جایي نمي رسوند کہ بخوای تنهاش بزاري و بري ..