eitaa logo
والعصر
60 دنبال‌کننده
725 عکس
1.2هزار ویدیو
19 فایل
ان الانسان لفی خسر الاالذین آمنوا وعملوالصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر .
مشاهده در ایتا
دانلود
ان شاءالله که این حرکت های سازنده ادامه داشته باشد و به سایر مراکز و اماکن نیز سرایت کند. یاعلی
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بدون حجاب اجازه ورود به مترو را ندارید! لشکر سایبری قدس🔻 https://eitaa.com/joinchat/4060282900C030b5b2f56
هدایت شده از جنّات‌
13.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 فزت و ربّ الکعبه ▪️روضه‌ی سحر نوزدهم ماه رمضان و ضربت خوردن امیرالمؤمنین علیه‌السلام ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 🌙 @jannatolhosain
هدایت شده از مطالب ویژه
8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹سخنرانی شهید ردانی پور در مورد شب ۲۱ماه رمضان🌹 💓 : 🖌ببین وقتی این انسان‌های بزرگ در مسیر دفاع از حق و حقیقت قدم می‌گذارند، چه شب‌های قدرِ آسمانی و معراجی پیدا می‌کنند. آیا تمام مرکز جهان همین جا نیست که ما باشیم و دفاع از حقّانیت انقلاب اسلامی تا شب‌های قدرمان شب‌های گشوده‌شدن جان‌ها به سوی حقیقت باشد؟ و اشک های‌مان، قدم‌قدم‌هایی باشد به سوی نزدیک و نزدیک‌ترشدن به حقیقت 🏴 @Matalebevijeh 🍃◾️🍃◾️🍃◾️🍃◾️
⬛️☘⚫️🌴▪️🌴⚫️☘⬛️ انا و علی ابوا هذه الامه 🌷🌺🌻🌺🌷 پیامبر عزیز اسلام : من و علی دو پدر این امتیم، 🌸🌺🌞🌺🌸 شهادت پدر عزیزمان امام علی علیه السلام بر امت اسلام ، بلکه برعموم کائنات تسلیت ، ⬛️⚫️▪️⚫️⬛️ یاعلی التماس دعا 🤲
هدایت شده از پشتیبانان ولایت
خاطره‌ای تکان دهنده از جشن تکلیف دختر ۹ ساله ! در سال ۱۳۶۲ قرار شد برای ما، در مدرسه جشن تکلیف بگیرند. مدیر خوب مدرسه ما که خودش علاقه زیادی به بچه‌ها داشت و تنها معلمي بود كه سروقت در مدرسه با بچه‌ها نماز مي خواند، به کلاس ما آمد و گفت: «بچه‌ها برای دوشنبۀ هفتۀ آینده جشن تکلیف داریم؛ وسائل جشن تكليف خودتان را آماده کنید و به همراه مادران خود به مدرسه بیاورید.» من همان جا غصه‌دار شدم چون در خانه ما به اين چيزها بها داده نمی شد و خبری از نماز نبود. روزهای بعد، بچه‌ها یکی‌یکی وسایل خودشان را شاد و خرم با مادرانشان به مدرسه مي‌آوردند. مدیر مدرسه مرا خواست و گفت: «چرا وسایل خود را نیاورده ای؟» من گریه‌کنان از دفتر بیرون آمدم. فردا مدیر مرا به دفتر برد و گفت: «دخترم! این چادر نماز و سجاده و عطر را مادرت برای تو آورده.» ولی من می‌دانستم در خانه ما از این کارها خبری نیست. بالأخره روز جشن تکلیف فرا رسید و حاج آقای بسیار خوش‌کلامی برای ما سخنرانی ‌کرد و گفت: «بچه‌ها به خانه که رفتید در اولین نمازتان در خانه، از خداي خود هرچه بخواهید خداي مهربان به شما می‌دهد. آن روز خیلی به ما خوش گذشت. به خانه آمدم شب هنگام نماز مغرب، سجاده‌ام را پهن کردم تا نماز بخوانم، مادرم نگاهي به سجاده كرد و با حالتي خاص اصلاً به من توجهی نکرد. من كه تازه به سن تكليف رسيده بودم انتظار داشتم مورد توجه قرار گيرم كه اين‌گونه نشد. اما وقتی پدرم به خانه آمد و سجاده و چادر نماز من را ديد، عصبانی شد، سجاده مرا به گوشه‌ای انداخت و گفت: برو سر درسات، این کارها یعنی چه؟! بغضم ترکید و از چشمانم اشک جاری شد و با ناراحتی و گریه به اتاقم رفتم. آن شب شام هم نخوردم و در همان حال، خوابم برد. اذان صبح از حسینیه‌ای که نزدیک خانه ما بود به گوش می‌رسید، با شنیدن صدای اذان، دوباره گریه‌ام گرفت، ناگهان صدای درب اتاقم مرا متوجه خود كرد. پدر و مادرم هردو مرا صدا می‌کردند، درب اتاق را بازکردم دیدم هردو گریه کرده‌اند. با نگراني پرسيدم: چه شده؟! كه يك‌دفعه هردو مرا در آغوش گرفتند و گفتند دیشب ظاهراً هردو یک خواب مشترک دیده‌ایم.! خواب ديديم ما را به طرف پرتگاه جهنم می‌برند، می‌گفتند شما در دنیا نماز نخوانده‌اید و هيچ عمل خيري نداريد و مرتب از نخواندن نماز از ما با عصبانيت سؤال مي‌كردند و ما هم گریه می‌کردیم، جیغ می‌زدیم و هرچه تلاش می‌کردیم فایده‌ای نداشت، تا به پرتگاه آتش رسیدیم. خیلی وحشت كرده بوديم. ناگهان صدایی به گوشمان رسيد كه گفته شد: «دست نگه دارید، دست نگه داريد، دیشب در خانۀ این‌ها سجاده نماز پهن شده، به حرمت سجاده، دست نگه دارید.» آن شب پدر و مادرم توبه کردند و به مدت چند سال قضای نمازها و روزه‌های خود را بجاآوردند و در يك فضای معنوی خاصی فرو رفتند و خداوند هم آن‌ها را مورد عنايت قرار داد. این روند ادامه داشت، تا در سال 74 هر دو به مکه رفتند و بعد از برگشت از حج تمتع، در فاصله چهل روز هر دو از دنیا رفتند و عاقبت به خیر شدند. اولین سال که معلم شدم و به كلاس درس رفتم، تلاش كردم تا آن مدیرم که آن سجاده را به من داده بود پیدا کنم. خیلی پرس و جو کردم تا فهمیدم در یک مدرسه، سال آخر خدمت را می‌گذراند. وقتی رفتم و مدرسه را در شهرستان کیار استان چهار محال و بختیاری پیدا کردم، دیدم پارچه‌ای مشکی به دیوار مدرسه نصب شده و درگذشت مدیر خوبم را تسلیت گفته‌اند. یک هفته‌ای می‌شد که به رحمت خدا رفته بود. خدا او را که باعث انقلابی زیبا در زندگی ما شد بیامرزد. حال من مانده‌ام و سجاده آن عزیز که زندگی خانوادگی ما را منقلب کرد. حالا من به تأسي از آن مدير نمونه، مؤمن و متعهد، سالهاست معلم كلاس سوم ابتدايي هستم و در جشن تكليف دانش آموزان، ياد مدير متعهد خود را گرامي مي‌دارم و هرسال که می‌گذرد برکت را به واسطۀ نماز اول وقت در زندگی خود احساس می‌کنم. خواهر کوچک شما ـ التماس دعا 📗 کتاب پر پرواز ، ص ۱۲۲ از آنچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم
9.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دعوت پادشاه سعودی از امام خامنه ای برای حضور در مسجد الحرام و پاسخ متفاوت ایشان... میام به شرط اینکه....
🇵🇸راهپیمایی روزجهانی قدس🇵🇸 🎤سخنرانی فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سرلشکر حاج حسین سلامی 🎼اجرای سرودهای انقلابی ⛩برپایی غرفه های فرهنگی هنری 🎁برگزاری مسابقه و اهدای جوایز 🎭ویژه برنامه های مخصوص کودکان 🔹زمان:جمعه ۲۵فروردین ماه 🕙ساعت ۱۰صبح 👈میدان بزرگ امام خمینی(ره)
هدایت شده از Marzi
ادامه پست قبلی 👇👇 🔸️نزدیک اذان شد. از وضو که برگشتند دوباره با بغض و اشک پرسیدند: «خب! به نتیجه ای رسیدی چه کار کنیم؟» مات و مبهوت مانده بودم. رفتند سمت چوب‌لباسی‌. عطرهای دم‌دستی‌شان را آنجا می‌گذاشتند. صدای اذانشان در خانه پیچید. وقتی نزدیک سجاده شدند، بغض صدایشان ترکید. به پهنای صورت اشک می‌ریختند. گفتند: «شما که جوابی به این سؤال ندادی! اگر پرسیدند اسم خدایت کیست اگر یادمان رفت چه کنیم. اما فکر می‌کنم این «علی علی» گفتن‌های ما در طول زندگی که هر جا توانستیم و از دستمان برآمد، مدام گفتیم «علی علی» این «علی علی» گفتن‌ها ما را رها نمی‌کند. ما را ول نمی‌کنند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به جایش می‌آیند و جواب این «علی علی» گفتن‌ها را می‌دهند. اگر هم یادمان برود به ما یادآوری می‌کنند.» 🔸️بعد بلافاصله گفتند: «اگر در این دنیا ایمان‌مان را امانت بدهیم دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شرطی که ایمان را خراب نکرده باشیم، بگوییم این امانت خدمت شما آن لحظه و جایی که من احتیاج دارم، این را به من برگردانید؛ بعید می‌دانم امیرالمؤمنین کسی باشد که بخواهد از امانت نگهداری نکند و حتماً آدم امینی است. مهم این است که ما ایمان‌مان را امانت دهیم. این علی علی گفتن‌ها آنجا کار خودش را می‌کند.» 🔸️مشغول نماز مغرب شدیم. نماز عجیبی شد. ادعا ندارم همیشه با ایشان بوده‌ام و حالاتشان را دیده‌ام، اما در سن‌وسال خودم و در موقعیت‌هایی که با حاج‌آقا ارتباط داشتم، کمتر چنین نمازی از ایشان دیده بودم. با حال و پر اشک. بین هر آیه سوره حمدشان گریه می‌کردند. 🔸️بین دو نماز بحث را ادامه دادند و تأکید کردند روی اینکه آدم ایمانش را بسپارد به دست آن‌ها، آن‌ها شب اول قبر بر‌گردانند. 🔺️خاطره ای از نوه آیت الله مصباح یزدی(قدس سره) @Shohadaye_Delfan