فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم قدیمی از مرحوم استاد فاطمی نیا
@varesoon
قال امیرالمومنین (علیهالسلام):
مَنْ كَابَدَ الْأُمُورَ هَلَكَ
هر كه كارها را بر خود سخت بگیرد، هلاك میشود.
غررالحکم/ حدیث ۲۱۹۸
@varesoon_najaf
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطرهای که شهید مطهری را ۲۰ دقیقه خنداند!
علامه جعفری میگوید:
🔹فردی تعریف میکرد تو یکی از زیارتام که مشهد رفته بودم به امام رضا (ع) گفتم یا امام رضا(ع) دلم میخواد تو این زیارت خودمو از نظر تو بشناسم که چه جوری منو میبینی.
نشونهشم این باشه که تا وارد صحنت شدم از اولین حرف اولین کسی که با من حرف میزنه، من پیامتو بگیرم...
🔺علامه میگوید این داستان را برای شهید مطهری تعریف کردم تا ۲۰ دقیقه میخندید.
@vareaoon
دَخَلَتْ اُمُّ سَلَمَة عَلى فاطِمَةَ عليهاالسلام فَقالَت لَها: كَيفَ أَصبَحتِ عَن لَيلَتَكِ يا بِنتَ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله؟ قالَتْ: اَصْبَحْتُ بَيْنَ كَمَدٍ وَكَرْبٍ، فُقِدَ النَّبِىُّ وَظُلِمَ الْوَصِىُّ، هُتِكَ وَاللّه ِ حِجابُهُ...
روزى ام سلمه براى عيادت حضرت فاطمه (عليهاالسلام) آمد و پرسيد:
اى دختر پيامبر شب را چگونه به صبح آوردى (شب و روزت چگونه مى گذرد)؟
حضرت (عليهاالسلام) فرمود:
به صبح آوردم در حالى كه تاريكى غم و انده مرا فراگرفته است، پيامبر از دست رفت و وصى او مظلوم واقع شد، حَريم و حرمت پيامبر شكسته شد.
مناقب آل ابى طالب، ج ۲: ۲۰۵
@varesoon_hadis
قال امیرالمومنین (علیهالسلام):
خَوَافِي الْآرَاءِ تَكْشِفُهَا الْمُشَاوَرَةُ
مشورت کردن اندیشههای پنهان را آشکار میسازد.
غررالحکم/ حدیث ۱۰۰۷
@varesoon_najaf
عن الإمام الحسین علیه السلام مِن قَولِهِ حینَ عَزَمَ عَلَی الخُروجِ إلَی العِراقِ: رِضَی اللّهِ رِضانا أهلَ البَیتِ، نَصبِرُ عَلی بَلائِهِ، و یُوَفّینا اجورَ الصّابِرینَ.
امام حسین (علیهالسلام) هنگامی که تصمیم به عزیمت به عراق گرفتند؛ فرمودند:
رضایت خدا، رضایت ما اهل بیت است؛ بر بلایش صبر میکنیم و او هم پاداش صابران را تمام و کمال، به ما میدهد.
الملهوف: ص ۱۲۶
@varesoon_karbala
ماجرای خواب مرحوم آیت الله هستهای اصفهانی:
..........…
من خیلی دوست داشتم که در عزای حضرت سیّدالشّهداء (ع) در مجلسی که موردنظر حضرت زهرا (س) است شرکت داشته باشم. لذا خیلی توسّل میکردم که به من بنمایاند کدام مجلس مورد توجّه ایشان است. من خیلی به این موضوع پافشاری میکردم.
.
تا اینکه روزی عصر، (اوّل محرّم) پیش از آنکه برای انجام وظیفه از مجلس خارج شوم استراحت میکردم، حضرت را در خواب دیدم. از ایشان سؤال کردم که سیّدتی و مولاتی، اینهمه مجلس در عزای فرزند بزرگوار شما، سیّدالشّهداء (ع) وجود دارد، کدامیک از این مجالس مورد توجّه شماست؟
.
فرمودند: هر جایی که پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آن مجلس را دوست داریم و به آن مجلس توجّه داریم.
.
من دوباره پرسیدم چون غرض من آن بود مجلس خاص الخاصّی که در نظر است بدانم. لذا مجدّداً پرسیدم که یا سیّدتی و مولاتی، کدامیک از این مجالس بیشتر مورد توجّه شماست؟ مجدّداً در جواب همان را فرمودند و فرمودند: هر جایی که پرچم عزای حسین ما خورده شود ما آنجا را دوست داریم به آن هم توجّه داریم.
سه باره پرسیدم: سیّدتی و مولاتی، کدامیک بیشتر مورد توجّه شماست؟
باز فرمودند: هرجا که پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آنجا را دوست داریم و به آنجا توجّه داریم.
امّا اینکه تو میپرسی (نام و آدرس یک مجلسی را در سوهانپزخانه دادند که تقریباً اسم رایجی بود، مثلاً منزل مؤمنه خانم، نه اینکه این باشد، بطور مثال...) و گفتند خود ما هم در این شرکت میکنیم، امّا هرجا که پرچم عزای حسین ما زده شود ما آنجا را دوست داریم و به آن توجّه داریم.
.
مرحوم آقای هستهای گفته بود من وقتی از خواب بیدار شدم آدرس آنجا را گرفتم، آن محل را نمیشناختم. رفتم و راهنمایی شدم. وقتی به آن محل وارد شدم، یک جوی آبی بود و خانمی سر جوی آب نشسته بود، داشت استکان میشست.
(هنوز آنموقع در تهران لولهکشی آب نبود).
.
نام آن شخص را که در خواب به من گفته بودند سؤال کردم، گفت: من هستم.
گفتم: آیا شما مجلس روضه دارید؟
گفت: بله داریم. نشان داد، انتهای یک کوچهٔ بن بستی یک پرچم سیاهی زده بودند، این پرچم آنقدر کهنه شده بود که سیاهی آن به سفیدی میزد. معلوم بود سالیان متمادی ست این پرچم عزا اینجا زده میشود.
گفتم: شما روضه خوان هم دارید؟
گفت: از کسی دعوت کرده بودیم، آمد وقتی دید کسی نیست ناراحت شد و رفت...
(آقای هستهای یک سخنران معتبر بود)
گفتم: اجازه میدهید من به اینجا بیایم برای شما روضه بخوانم؟
آن خانم استقبال کرد و گفت: بفرمایید. گفت من وقتی وارد آن منزل شدم یک اتاق داشت، آنقدر آن منزل محقّر بود که من همان روز اوّل قصد قربت کردم که هیچ وجهی از آنجا نگیرم، فقط قربه الی الله بیایم و بروم.
معلوم بود کسی که این روضه را گرفته فقیر است. یک صندوقخانهای داشت و چای هم میریخت از صندوقخانه میآورد، چند نفر از زنان همسایه هم میآمدند، گاهی یک بچّه میآمد چای را میآورد و میگذاشت. و آن زن فقیر هم داخل صندوقخانه مینشست و گریه میکرد، همزمان با صدای گریهٔ او صدای گریهٔ دیگری را هم میشنیدم. تا دهه تمام شد...
.
@varesoon