#به_روایت_شهید
♦️مردانِ مرد...♦️
💠برای ملاقات علی آقا ماهانی که در عملیات روز عاشورا مجروح شده بود، به اتفاق اکبر عازم تهران بودیم. بین راه از او خواستم چگونگی عملیات را شرح دهد.
گفت:
💠صبح عاشورای سال ۱۳۵۹ به ما دستور دادندکه درارتفاعات مشرف بر سومار تظاهر به تک کنیم و تپه های ۳۰۳ و سادات ۱ و ۲و۳را از عراق بگیریم. این ارتفاع دشمن را بر منطقه مسلط کرده بود. ۸نفر بودیم، اهل کرمان. سلاح سنگین هم نداشتیم. آن روز به احترام امام حسین ع همه روزه بودیم. حرکت کردیم.به سنگرهای برادران ارتش رسیدیم. آنها از طرف بنی صدر ملعون دستور داشتندتا با ما مکاری نکنند.با وجود این، قرار شد با آتش تهیه از ما پشتیبانی کنند. با فریاد الله اکبر از تپه بالا رفتیم. قبلا عهد و پیمان بسته بودیم و قرار گذاشنیم اگر کسی مجروح یا شهید شد، بقیه بدون توقف به حرکت شان ادامه بدهند و کار را رها نکنند. همانطور که از تپه بالا می رفتیم، انواع گلوله ها به طرف مان می آمد.از تپه اول گذشتیم. تیر به فک علی ماهانی اصابت کرد و روی زمین افتاد. کمی جلوتر محمود اخلاقی را به رگبار بستند و کمی بعد محمود یوسفیان به شهادت رسید. از آن جمع ، سه نفر تیر خوردند که غیر از علی آقا ماهانی، دو نفر دیگر یعنی اخلاقی و یوسفیان شهید شدند.عاقبت با وجود این که یک گردان مکانیزه در آن جا مستقر بود، تپه ها را از عراقیها گرفتیم.
✅ @vaslekhooban
#کرامت_ناب
🌷پسرم مرا صدا می زند!🌷
💠بسیاری از افراد محل اگر حاجتی داشتند و یا اگر گرهی به کارشان می افتاد، جدّ سیدمهدی را نذر می کردند و حاجت روا می شدند.
💠روزی حسابدار کارخانه نساجی به بیماری سختی دچار شده بود، از آنجائی که شنیده احوال سید مهدی را شنیده بود، متوسل به جد سیدمهدی شد و نذر کرد که اگر شفا پیدا کند، سیدمهدی را در کارخانه استخدام نماید. او شفا گرفت و سیدمهدی چندین سال کارگر کارخانه نساجی شد.
💠روزی به من گفت:
مادرجان! خواب دیدم که دارم به سوی خدا پرواز می کنم.
آن زمان سیدمهدی کوچک بود و من زیاد حرفش را جدی نگرفتم تا اینکه...
💠هر سال روز مادر که می شود خواب می بینم سیدمهدی روی سرم گلاب می پاشد، هدیه ای به من می دهد و پیشانی ام را می بوسد.
💠هر هفته پنجشنبه هابر سرمزارش می روم و وقتی قبرش رامی شویم، ناگهان از دِل قبر سید مهدی مرا صدا می زند و چند بار می گوید:
- مامان!...مامان!...مامان!...
سه بار این کار را انجام می دهد. سرم را روی قبر می گذارم و با سیدمهدی دردِ دل می کنم.
🔹راوی:مادر شهید
سید مهدی غزالی
✅ @vaslekhooban
#از_وصیت_شهید
🌷سردار شهیدعلی اکبر
محمد حسینی:
💠برای من تمام مسائل دنیوی
حل شده است و خدا می داند
که آگاهانه راه خدا را انتخاب
کردهام و هیچ مسئله برای من
نمانده که حل نشده باشد.
به برادرانم بگوییدکه:
کشته ی در راه خدا
عزادار نمی خواهد،
پیرو راه می خواهد.
و حال این جنگ تحمیلی و
آن هم هوا و هوس. انتخاب
با شماست که کدامین راه را
انتخاب کنید. جهاد در راه
خدا، یا پیروی از هوای نفس
و خشنود کردن شیطان و
دشمنان خدا.
✅ @vaslekhooban
@audio_ketabکانال (4).mp3
6.18M
#کتاب_خوان
🌺 دخترشینا 🌺
📚ششمین قسمت 📚
💠بر اساس خاطرات ماندگار
قدم خیر محمدی کنعان
🔷خاطره نگار :
ضرابی زاده
✅ @vaslekhooban
#یاد_یاران
🔰وقت شناسی...
🔶یکی از معلم های مدرسه
راهنمایی شبانه، معمولاً دیرتر
ازوقت مقرر به کلاس می آمد
و چند دقیقه زودتر کلاس را
ترک میکرد. یک روز علی اکبر
به او گفت:
شما چرادیر به کلاس می آیید
و زود می روید ؟ چرا وقتِ
بچه های کلاس رو میگیرید؟
معلم پاسخ داد:
ماشینم پنچر شد.
پرسید:
ماشین شماهر روزپنچرمیشه؟
معلم سکوت کرد.
اکبر گفت:
حقوق شما حلال نیست،چون
به وظیفه ی خودتون عمل
نمی کنید.از این گذشته وقت
مارو هم ضایع می کنید..
🔹راوی:
عباس محمد حسینی،
درباره شهیدعلی اکبر
محمد حسینی
✅ @vaslekhooban