#دستخط_ناب
🔰محاسبه ی نفس🔰
🌷دست نوشته های روزانه و
ناب شهید علی بلورچی در
محاسبه ی نفسش.
🔷دوشنبه۳ شهریور ۶۵🔷
کوزران - گردان کمیل
💠نماز شب، دیشب به دلیل مسافرت خوانده نشد وقضاء هم نشد.البته تاحدی میتوان گفت آدمی کسل بودم.عمده مشکل موجود وحجاب اساسی برایم، حُب دنیاست.علاقه به فردی خاص سبب میشود دائم ذهنم مشغول به او باشد.اگر خیلی هم وضعم خوب باشد،ذهنم مشغول مبارزه با علاقه به اوست.خلاصه محبت دنیایی، مدت مدیدی است کار دستم داده است.وجود آنان، بلایی است که اگر بتوانم در مبارزه با آنان موفق شوم،سالیان زیادی جلو خواهم افتادو اگر شکست بخورم،عمری را به بطالت وهوا پرستی و دنیا دوستی سپری میکنم. لذا باید خیلی جدی و مصمم کمر به قطع ریشه ی علاقه به دنیا ببندم.باید شهوت شکم کنترل شود.اما با وضع بد جسمانی خودم، ضعیف هستم.خیلی زود بدنم ضعیف میشود و همچنین نیاز شدیدی که کار نظامی به سلامت جسمانی دارد،لازم می شود،کم خوری نکنم. نه اینکه پرخوری کنم، قساوت قلب را به ارث بگذارم؛ بلکه در حد نهایتِ دقت،باید چند لقمه به اشباع شدن، دست از غذا بکشم.چون غذا ومیوه جات کم است چیزی را ازخوردن نیانداز، اما هرچه را می خوری، برای آنکه نفست ارضاء نشود،قبل از سیری کامل، دست از غذا بکش.سعی کن تاحد زیادی ذکر لا اله الا الله را بگویی و به هنگام وسوسه، ذکر بسم الله الرحمن الرحیم، لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم رابگو. قرآن را هم زیاد بخوان. سعی کن حتماً به هنگام توجه به دنیا و وسوسه به آن با تمام دلچسبی های آن، آن را رهاکنی و به نفس نگاه وتوجه کنی.
✅ @vaslekhooban
#خبر
🌷شهدا آمده اند...🌷
💠بعد ازسالها،درتفحص اخیر،
از بی نام ونشانی رها شدند و
اکنون آمده اندتا بر روی دوش
شهر، تشییع شوند...
خوش آمدید ... دلاور مردِان
سرافراز لشکرآسمانی عشق...
🌹امیر شهید،
حمدالله قربانعلی پور
🌹امیرشهید
علی قربانعلی پور
💠این دوشهید در دی ماه ۶۵
درمنطقه سومارآسمانی شدند.
و اکنون...
بعد از ۳۳ سال آمده اند برای
دیدار با یاران و همرزمان و
همشهریان چشم به راه...
آمده اند...
به استقبالشان برویم...
♦️مراسم استقبال :
چهارشنبه،۱۶مردادساعت۹/۳۰
از فرودگاه کرمان...
♦️مراسم وداع:
چهارشنبه،۱۶مرداد،بعد از نماز
مغرب وعشاءشهرک هوانیروز
♦️مراسم تشییع و تدفین:
جمعه، ۱۸مرداد،ساعت ۹صبح
در بردسیر.
✅ @vaslekhooban
#سیره_عملی_شهید
🔶 دلالِ ماشین...؟!🔶
💠روزی من و شهید بابایی درباره مسائل روز ازجمله مشکل رفت و آمد و نداشتن ماشین، حرف میزدیم. آن روزها برای رفت و آمد به شهر که تا پایگاه فاصله زیادی داشت، باید از اتوبوسهای شرکت واحد استفاده میکردم. تمام دارایی من با داشتن چند سر عائله، ۱۵ هزار تومان بود که این مبلغ برای خرید ماشین پول کمی بود.
روزی شهید بابایی به من گفت:
آقای قلهکی شنیدهام که تصمیم داری ماشین بخری.
گفتم:
جناب سروان، با این حقوق و داشتن چند سر عائله فکر خریدن ماشین، رویایی بیش نیست.
گفت:
خدابزرگ است مشکل حل میشود. آنگاه رو به من کرد و گفت:
شما ماشینی که میپسندید را پیدا کنید بقیه اش با من...
البته من گفتههای او را در حد یک تعارف میپنداشتم وجدی نگرفتم. تا اینکه پس از یک هفته، یک روز بعدازظهر زنگ خانه به صدا درآمد. در را که باز کردم سروان بابایی پشت در بود. گفت:
آقای قلهکی بیا ببین این ماشین را میپسندی؟
یک دستگاه ماشین ۵۰۴بود که خیلی گران بود. هفته بعد او با یک پیکان صفر یکی از دوستانش و با قیمت ۴۲ هزار تومان آمد. به من گفت:
فکر پولش را نکن...
ده هزار تومان از من گرفت و
گفت:
فردا بیا محضر.
شب در خانه نشسته بودم فکر میکردم، نکند او دلال ماشین است. درحالی که بقیه پول ماشین را او پرداخت کرده بود.
🔸راوی: ستوان قلهکی
✅ @vaslekhooban
#شهید_شناسی
🔹نام : عباس بابایی
🔹نام پدر : اسماعیل
🔹تولد : ۱۴ آذر ۱۳۲۹
🔹محل تولد : قزوین
🔹راهیابی به دانشکده خلبانی
نیروی هوایی : ۱۳۴۸
🔹اعزام آمریکا جهت تکمیل
دوره خلبانی : ۱۳۴۹
🔹بازگشت به ایران : ۱۳۵۱
🔹ازدواج با صدیقه (ملیحه )
حکمت: ۴ شهریور ۱۳۵۴
🔹فرماندهی پایگاه هشتم
هوایی اصفهان- ۷ مرداد۶۰
🔹معاون عملیات نیروی
هوایی تهران - ۹ آذر ۶۲
🔹افتخار به درجه سرتیپی :
۸ اردیبهست ۶۶
🔹تاریخ شهادت:
۱۵ مرداد ۱۳۶۶
🔹 دفن :گلزارشهدای قزوین
🔹طول مدت حیات :۳۷ سال
🔹نحوه شهادت :اصابت گلوله
به پیکرش در حین انجام
عملیات برون مرزی.
✅ @vaslekhooban