eitaa logo
وصل خوبان
14.9هزار دنبال‌کننده
33.2هزار عکس
15.3هزار ویدیو
210 فایل
🌷...راه شهیدان ادامه دارد...🌷 آدرس وصل خوبان در پیام رسان سروش: https://sapp.ir/vaslekhooban ارتباط با کانال: @vaslekhooban_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
وصل خوبان
#حاج_قاسم #خاطرات_ناب 🔷حاج قاسم با بدنی کاملا له شده🍂 ♦️با بدنی کاملاً له‌شده دس
♦️حاج قاسم با... بدنی کاملا له شده🍂 🔵اواخر سال ۵۶ برای گرفتن گواهی‌نامهٔ رانندگی به مرکز راهنمایی‌ورانندگی کرمان مراجعه کردم. افسری بود به‌نام آذری‌نسب. گفت: «بیا تو. اتفاقاً گواهی‌نامه‌ات را خمینی امضا کرده، آماده است تحویل بگیری.» من از طعنهٔ او خیلی متوجه چیزی نشدم. مرا به داخل اطاقی هدایت کردند. دو نفر درجه‌دارِ دیگر هم وارد شدند و شروع به دادنِ فحش‌های رکیک کردند. من در محاصرهٔ آنها قرار داشتم و هیچ راه گریزی نبود. با سیلی و لگد و ناسزای غیرقابل‌بیان می‌گفتند: «تو شب‌ها می‌روی دیوارنویسی می‌کنی؟!» آن‌قدر مرا زدند که بی‌حال روی زمین افتادم. از بینی و صورتم خون جاری بود. یکی از آن‌ها با پوتین روی شکمم ایستاد و آن‌چنان ضربه‌ای به شکمم زد که احساس کردم همهٔ اَحشای درونم نابود شد. به‌رغم ورزشکاربودن و تمرینات سختی که در ورزشِ کاراته و زورخانه می‌کردم، توانم تمام [شد] و بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم، درب اطاق بسته بود و من محبوس در آن بودم. چون محلّ [ادارهٔ] آگاهی و راهنمایی‌رانندگی در یک مکان و در مقابل هتلی بود که در آن، سابق کار می‌کردم، آن‌ها مرا به‌نام شاگرد حاج‌محمد می‌شناختند. یکی از درجه‌دارها به حاج‌محمد و حاجی‌کارنما که لوازم‌یدکی‌فروشی داشت، خبر داد. از داخل اطاق صدای حاج‌محمد و حاجی‌کارنما را می‌شنیدم که به افسرِ آگاهی می‌گفتند: «این یک کارگر ساده و بدبخت است. اصلاً این چیزها را نمی‌داند!» و چند توهین هم به من کردند: «فرض کنید غلط کرده باشد و از روی نفهمی است!» با هر ترفندی بود، بعدِ نصف روز، قبل از اینکه مرا تحویل ساواک بدهند، از آگاهی خارج کردند. با بدنی کاملاً له‌شده دست‌هایم را گرفتند تا توانستم از خیابان عبور کنم. مرا به هتل نزد حاج‌محمد بردند. شربت آوردند. کمی حالم بهتر شد. حاج‌محمد مرا بوسید. مرا با کلمهٔ «پسرم» صدا کرد. خیلی درِگوشی به من گفت: «اگر بار دیگر گیرِ این‌ها بیفتی، به تو رحم نخواهند کرد.» سه روز از شدّت درد نمی‌توانستم تکان بخورم؛ اما انرژی جدیدی در خود احساس می‌کردم. ترس از کتک‌خوردن و شکنجه فروریخته بود. فکر می‌کردم هرچه باید بشود، شد! انگار این حادثه به‌نحوی در من اثر کرد که با هر ضربه و لگدی کلمهٔ «خمینی» در عمق وجود من حک می‌شد. 🔹برشی از کتاب "از چیزی نمی‌ترسیدم" خاطرات خودنوشت سردار دل‌ها ✅ @vaslekhooban
🌺سالروز ورود حضرت امام خمینی(ره) به میهن اسلامی و آغاز دهه فجر گرامی باد. ✅ @vaslekhooban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠هم اکنون... حضور سرلشکر باقری در کنار مزار شهید سلیمانی و شهید پور جعفری. ✅ @vaslkhooban
💠گزارش مصور از حضور سرلشکر باقری در گلزار شهدای کرمان. ✅ @vaslekhooban
🌺ویژه برنامه جشن میلاد حضرت زهرا(س) و گرامیداشت ایام الله دهه فجر 🍃چهارشنبه ۱۵بهمن۱۳۹۹🍃 🔹۱۵الی۱۷🔹 🌷گلزار شهدای بین المللی کرمان 🌷هیئت سیدالشهدای مقاومت ✅ @vaslekhooban
6.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰اجرای هنرمندانه ی چهره ی شهید دکتر مصطفی چمران در برنامه عصرجدید. ✅ @vaslekhooban
6.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷شهید سلیمانی: 🔷در اوج قدرت شاه، چه کسی امید پیروزی داشت؟ ✅ @vaslekhooban
🌷🍃در بهار آزادی جای شهدا خالی🍃🌷 🔰نقاشی رنگ و روغن؛ استاد کاظم چلیپا 🔰خلق اثر در سال ۱۳۵۹ ✅ @vaslekhooban
💠گزارش مصور از حضور زائرین در گلزار شهدای کرمان 🔹۱۳بهمن۱۳۹۹🔹 ✅ @vaslekhooban