#سیره_عملی_شهید
🔶بازداشتگاه🔶
🔷وارد بازداشتگاه شد.
پتو را از روی یک نفر کنار زد،
ناگهان پتو را رها کرد و چند
قدم رفت عقب.
یعنی چی؟فرمانده اینجا چه
کار می کند؟
برگشت تا از در خارج شود؛
اما صدایی از پشت سر آمد:
وایستا کجا میری سرباز؟
برگشت و بهت زده گفت:
سلام حاج آقا مغفوری! شما
کجا، اینجا کجا؟ چرا اینجا
خوابیدین ؟
گفت:اینجاخوابیده بودم که
ببینم بازداشت شده ها وضع
مناسبی دارن یا نه؟
با گفتن این حرف بلند شد و
پتو راجمع کرد وهمراه باسرباز
از بازداشتگاه خارج شد.
✅ @vaslekhooban
#از_وصیت_شهید
🌹شهید عباس عرب نژاد:
♦️اگر شهدا حقی بر گردن مردم
دارند ، به خدای کعبه من مردان
بی غیرت و زنان بد حجاب را
نخواهم بخشید.
✅ @vaslekhooban
#از_دید_دشمن
♦️عملیات خیبر محور طلائیه
زمستان ۶۲ ...
دو اسیر (شیر)ایرانی ،
سربازان بعثی هم ایستاده اند...
✅ @vaslekhooban
#طنز_ناب
😁 آخ کمرم!...
🔷گفت:ازخدا دوازده پسر
میخواهم تا ازآنها یکدسته
عملیاتی درست کنم وخودم
فرمانده دسته شان باشم.
شب عملیات آنها را ببرم در
میدان مین رها کنم، ...
✅ @vaslekhooban
وصل خوبان
#طنز_ناب 😁 آخ کمرم!... 🔷گفت:ازخدا دوازده پسر میخواهم تا ازآنها یکدسته عملیاتی درست کنم
#طنز_ناب
😁 آخ کمرم!...
🔷خدا رحمت کند شهید اکبر
جمهوری را، قبل از عملیات از او
پرسیدم: در این لحظات آخر
راستش را بگو چه آرزویی داری
و از خدا چه می خواهی؟
پسر فوق العاده بذله گویی بود.
گفت: با اخلاص بگویم؟ گفتم:
با اخلاص بگو.
گفت: از خدا دوازده فرزند پسر
می خواهم تا از آنها یک دسته
عملیاتی درست کنم و خودم
فرمانده دسته شان باشم. شب
عملیات آنها را ببرم در میدان مین
رها کنم، بعد که همه یکی پس از
دیگری شهید شدند بیایم پشت
سیم های خاردار خط، دستم را
بگیرم کمرم و بگویم:
آخ کمرم شکست!
✅ @vaslekhooban
#عکس_یادگاری
💠سه شهید در یک قاب :
🌹میثم شیر نژاد
🌹محمد رضا کارور
🌹شهید مدافع حرم
حاج احمد غلامی
✅ @vaslekhooban
#روایت_ناب
🌷به همت سردار خیبر🌷
🔷یه شب توی خواب دیدم
در میزنن.در رو که باز کردم
دیدم شهیدهمت بایه موتور
تریل جلو در خونه وایساده
و میگه سوارشو بریم.
پرسیدم :کجا؟
✅ @vaslekhooban
وصل خوبان
#روایت_ناب 🌷به همت سردار خیبر🌷 🔷یه شب توی خواب دیدم در میزنن.در رو که باز کردم دیدم شهیدهمت با
#روایت_ناب
🌷به همت سردار خیبر🌷
🔷یه شب خواب بودم که تو خواب
دیدم دارن در میزنن . در رو که باز
کردم دیدم شهید همت با یه موتور
تریل جلو در خونه وایساده و میگه
سوارشو بریم . ازش پرسیدم: کجا؟
گفت:یه نفر به کمک ما احتیاج داره.
سوار شدم و رفتیم .سرعتش زیاد
نبود ، طوری که آدرس خیابون ها
رو خوب می دیدم ، وقتی رسیدیم
از خواب پریدم ...
🔷 از چند نفر پرسیدم که تعبیر این
خواب چیه؟گفتن خوب معلومه باید
بری به اون آدرس ببینی کی به کمک
تواحتیاج داره. هرجوری بود خودمو
به اون آدرس رسوندم و درزدم .در
رو که باز کردن دیدم یه پسر جوونه
نه من اونومیشناختم نه اون منو .
گفت: بفرمایید چیکار دارید ؟
ازش پرسیدم که با شهید همت کاری
داشته؟ یهو زد زیر گریه .گفت:
چند وقته می خوام خودکشی کنم...
دیروزداشتم تو خیابون راه میرفتم
و به این فکر میکردم که چه جوری
خودم رو خلاص کنم که یه دفعه
چشمم افتاد به یه تابلو که روش
نوشته شده بود اتوبان شهید همت.
گفتم میگن شماها زنده اید... اگه
درسته یه نفر رو بفرستید سراغم که
من از خودکشی منصرف بشم . الان
شما اومدید اینجاومیگیدکه از طرف
شهیدهمت اومدید...
🔶برگرفته از کتاب:
شهیدان زنده اند
✅ @vaslekhooban
#یاد_یاران
🍉مزه ای آسمانی 🍉
🔷وقتی دربرابردیدگان بُهتزده ی
ما هندوانه قاچ شد...
کسی فکر نمیکرد آنقدر شیرین
باشدو خوشمزه،
مزه ای داشت آسمانی...
✅ @vaslekhooban
وصل خوبان
#یاد_یاران 🍉مزه ای آسمانی 🍉 🔷وقتی دربرابردیدگان بُهتزده ی ما هندوانه قاچ شد... کسی ف
#یاد_یاران
🍉مزه ای آسمانی 🍉
🔷 بچه ها مشغول شستن پتو بودند .
علی آقا لب کارون نشسته بود...و
بچه ها پتوهای مخابرات را می شستند
و علی حاجبی هم کنارش نشسته بود.
علی آقا همین که بچه ها مشغول بودند
و هوا هم گرم بود گفت:
اگر هندوانه خنکی بود خیلی میچسبید.
به خدا قسم به اندازه یک نگاه برداشتن
از علی، یک هندوانه بزرگ در آب ظاهر
شد، آن هم چه هندوانه ای! آن را از آب
گرفتیم ...
وقتی در برابردیدگان بهت زده ی ما
هندوانه قاچ شد، کسی فکر نمی کرد
آنقدر شیرین باشد و خوشمزه، ...
مزه ای داشت آسمانی...
✅ @vaslekhooban
#حدیث
🔷امام حسین (ع):
💠ماخاندان پیامبر خداییم،
حق در میان ماست و
زبان ما به حق گویاست.
🌺۲۴ذی الحجه،
روز مباهله مبارک🌺
✅ @vaslekhooban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اندکی_درنگ
🌹لحظه شهادت رزمندهای که
در حال زدن خاکریز است...
✅ @vaslekhooban