#نقیضهجات مترو پل آبادان
🔸برج محکم و اصولی
به می عمارتِ دل کن که این جهان خراب
هزار متروپلِ خفته در خودش دارد
✍مرضیه قاسمعلی و حافظ
🔹اا🔸
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که بی باد و باران بیابد گزند
✍ابوالقاسم سیفی، ابوالقاسم فردوسی و جناب عبدالباقی
🔹اا🔸
مرا چشمی است خون افشان ز دست شهرداریها
جهان فتنه فراوان دیده از این رشوهخواریها
✍مهنا صادقی و حافظ
🔹اا🔸
به تف دیوار محکم کن گرت گوید کمیسیون
که مالک بیخبر نبود ز آوار و خرابیها
✍ابراهیم صفائی و حافظ
🔹اا🔸
از چاشت تا به شام تو را نیست ایمنی
باشد چو مسکن تو حوالی متروپل
✍حسن اویسی و ناصر خسرو
🔹اا🔸
خلل پذیر بود هر بنا که میبینی
نه قدر متروپل بیاساس پر سرقت
✍الهه جاودانی و حافظ
🔹اا🔸
چشم خراب دوست خرابم نموده است
از من نمانده جز دو_سه تا میلگرد سست
✍ابراهیم صفائی و حضرت امام خمینی
🔹اا🔸
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم
باز یک جای دگر یک برج محکم و اصولی بسازم که همه چیزش روی حساب کتاب باشد، درست مثل همین بیت شعر
✍علیاکبر مدرسزاده و حافظ
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🇮🇷🇮🇷@vatanz_ir🇮🇷🇮🇷
🔸چشمسفیدها
گفتید که وای آبمان برده شده است
در کُلمن پایتخت افشرده شده است
انقدر عذاب دادن آخر ز چه روست؟!
یک ذره فقط از آبتان خورده شده است
انصاف کجاست؟ داد و بیداد چرا؟
تهران ملوس اینک آزرده شده است
مهمان شما شده به یک جرعهی آب
شهری که برای بارتان گرده شده است
از بودجه و رفاه و امکاناتش
شد دلزده سمت آب سرخورده شده است
جانهای شما به درد عادت دارد
یک درد به جمع درد آورده شده است
حالا بدهید هر چه آب است به او
تهران عزیز چون که افسرده شده است
✍زهرا آراستهنیا
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🇮🇷🇮🇷@vatanz_ir🇮🇷🇮🇷
#مشت_و_مال رکوردشکنی تهرانیها در مصرف آب
🔸 طهارت در باران
زدی بار دگر بر مصرف بیقاعده دامن
نماد مصرفی، تولید گشته زحمتش با من
کلاس و ادعایت کشته ما را بچه تهرانی
الا تهرانیا حالا تویی فرهیخته یا من؟
✍یاسر پناهیفکور
🔹اا🔸
ما و رکورد اسراف؟! این یک گزافهگوییست!
تهران که بهترین شهر در بحث صرفهجوییست!
ما جای آب حتی، آبآناناس خوردیم!
تنها زمان مصرف، هنگام پولشوییست!
✍محمد عظامی
🔹اا🔸
گفتم که: چه میکنی تو با کشور خویش؟
فرمود: مگر مفتشی آخر؟ ایششش!
گفتم که: عزیز! کوچه شستن دارد؟
فرمود: برو...برو پی کارت! فیششششش...
✍مهدی احمدلو
🔹اا🔸
توی تهران، خانهای آور به دست
باش قدری خودنما و خودپرست
خشکسالی شد، تو دوغت را بنوش
«تا بجوشد آبت از بالا و پست»
✍فهیمه انوری
🔹اا🔸
فرق ما با فرقتان فرق دوتا هم فرق نیست
فرق ما پرآب باید، فرقتان خاک و خُلیست
بین فرق مرد تهرانی و فرق یک فقیر
فرق یک مصرفگرا با فرق خشک و سادهزیست
✍ابراهیم صفائی
🔹اا🔸
در زیر فشار آب شهری تهران
در زیر فشار خشکسالی ایران
تو ماندهای از کجا روی در استخر
من ماندهام و طهارتی در باران
✍ابوالقاسم سیفی
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🇮🇷🇮🇷@vatanz_ir🇮🇷🇮🇷
وطنز
#مشت_و_مال رکوردشکنی تهرانیها در مصرف آب 🔸 طهارت در باران زدی بار دگر بر مصرف بیقاعده دامن نماد
🔸آبِ لاکچری
شما ای مردمان خوب تهران
بریزید آب، قدّ کل ایران
شما هستید از ما بهتران، چون
جت اسکی میکنید در سد لتیان
توی مرداد باید آبتنی کرد
چه سودی دارد این در ماه آبان
به هر جایی جکوزی را بسازید
ندارد فرق جردن با بیابان
لواسان و فقط استخرهایش
شنا و بعد آن هم جوج بریان
جک و لامبورگینیها را بشویید
با آبِ معدنی توی خیابان
تمام رودها جذب شمایند
مَکش دارید و ما ماندیم حیران
شما اسراف کن، اربابزاده
بیاید قبض یک میلیارد تومان!
برای پاپی خود آبعلی را
بکش لوله بیاور کنج ایوان
اگر کمبود آبی حس نمودید
بگیریم سهمتان را از هر استان
✍مرضیه قاسمعلی
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🇮🇷🇮🇷@vatanz_ir🇮🇷🇮🇷
#نقیضهجات فرزندآوری
🔸پس چی آره؟
عیال نه، زن و فرزند نه، مؤونت نه
اگر که این همه «نه» ،پس چی «آره» لامصب؟!
✍مهدی احمدلو و رودکی
🔹اا🔸
ندارد میلْ فرزانه به فرزند و به زن هرگز
اگر فرزانگی این است من دیوانهام مَردُم!
✍مهدی احمدلو و رودکی
🔹اا🔸
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
بیاورد دو_سه بچه، نترسد از اوضاع
✍محدثه مطهری و حافظ
🔹اا🔸
روز وصل دوستداران یاد باد
یادگارش هم توی گهواره است!
✍مرضیه قاسمعلی و حافظ
🔹اا🔸
پس از پنجاه چله در چهل سال
فقط یک بچه داری خاک بر سر؟!
✍محمد عظامی و نظامی
🔹اا🔸
گویند مگو عاقل، در موهبت فرزند
میگویم و بعد از من گویند به دورانها
✍الهه جاودانی و سعدی
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🇮🇷🇮🇷@vatanz_ir🇮🇷🇮🇷
تهرانیها در مصرف آب رکوردشکنی میکنند.
🔸پایتخت آبکی
آب تهران میرسد راحت، خیال آسوده، تخت
گرچه دیگر توی ایران یافت گردد آب سخت
مردم ایران که زیر سایه لختی میروند
مردم تهران توی استخر ریکلساند و لَخت
کرده بیآبی درختان را در ایران چوب خشک
اهل تهران ساختند از چوب در استخر تخت
توی تهران میشود خودرو به آب شهر شست
توی ایران آب باران است و ظرف و فرش و رخت
پارک آبی، شهر آبی، خانه آبی، بخت یار
توی تهران است، در ایران نباشد یار بخت
تا نجنبد آبی از آب دل تهرانیان
توی دریای خزر باید زد از نو پایتخت
✍ابوالقاسم سیفی
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🇮🇷🇮🇷@vatanz_ir🇮🇷🇮🇷
🔹️عجایب هفت لایه
🔸️دویست و یکمین شماره ضمیمه هفتگی طنز راه راه در روزنامه وطن امروز، صبح امروز –۲ تیر– منتشر شد.
در این شماره از راه راه حواشی هر روزه فوتبالی ها را زیر ذره بین برده ایم. طنزها و اشعار و کاریکاتورهای راه راه را از دست ندید!
🌐 از اینجا بخوانید:
https://b2n.ir/p47799
وطنز
به مناسبت بیست و سوم ذی القعده روز زیارتی امام رضا (ع)
از طبرسی اومد توی صحن و
آروم آروم گذشت از دربان
توی دستش عصا و دست دیگه
روی سینهاش: سلام آقاجان!
یکی از خادما صداش زد و
گفت مادر خوش اومدی به حرم
روی ویلچر بشین خیالت تخت
هرجا میخوای بری بگو ببرم
گفت ممنون جوون ولی میخوام
یه هوایی به این سرم بزنم
نذر دارم تا پنجره فولاد
یکمی تو حرم قدم بزنم
آروم آروم بین جمعیت
دستشو روی سر گذاشت نشست
درد زانو اذیتش میکرد
سرشو روی در گذاشت نشست
بعد از اینکه گذشت چن لحظه
وقتی که خوب خستگیاش در رفت
از روی صندلی کوچیکش
پا شد و یک کمی جلوتر رفت
وسط صحن انقلاب نشست
چشم تو چشم پنجره فولاد
تو دلش بغض کرد وقتی که
یاد غمها و غصههاش افتاد
یاد تنهایی و گرفتاریش
یاد شبهایی که دلش خونه
بدهیهای مونده از قبل و
دیرکرد اجارهی خونه
همه غصههاشو سرهم کرد
اشک شد روی گونههاش چکید
چادرش رو کشید روی سرش
هیچ کس اشک پیرزن رو ندید
زیر چادرنماز گلدارش
با امامش دوباره صحبت کرد
اشکهاشو کنار زد آروم
غصه اصلیشو روایت کرد
گفت: «میخوام برم به کرب و بلا»
آه اما پاهاش چه بیجونه
چند ساله که بیعصا حتی
راه رفتن رو هم نمیتونه
گفت از وقتی شوهرش مرده
دیگه از دنیا ناامید شده
همه دلخوشیش جوونش بود
پسری که اونم شهید شده
تو همین حس و حال بارونی
بغض از گوشهی نگاش چکید
ناگهان توی صحن خوابش برد
توی رویا یه آشنایی دید
دید کنج حرم شلوغ شده
زائرا صف کشیدهاند همه
دور و نزدیک از شمال و جنوب
آروم آروم رسیدهاند همه
رفت هرکی جلو دواشو گرفت
هرکی هر چی میخواست بهش دادن
خادما اون وسط کنار امام
یاد غمهای زائر افتادن
با خودش گفت وقتشه حالا
تا به آقا بگم که غم دارم
تا بدونه که از تمام جهان
من کجا رو به جز حرم دارم؟
دور آقا شلوغ بود و کسی
راه اون رو نشون نداد بهش
خواست اونم پاشه بره اونجا
درد زانو امون نداد بهش
کم کم آقا بلند شد که بره
شب جمعه شده باید آقا
روضههاشو دوباره برداره
پیش مادر بره به کرب و بلا
پیرزن ناامید شد دیگه
طاقتش طاق شد دلش خون شد
بغض دیگه نبود توی چشاش
پیرزن دلشکسته گریون شد
یکی از خادما بلند شد و
گفت مادر خودم میآم طرفت
گفت مادر اینم دوای شما
این یکی هم حوالهی نجفت
بی اراده بلند شد از جا
دیگه دردی نبود انگاری
با خودش گفت خواب میبینه؟
گفت خادم: نترس! بیداری
گفت خادم آقا بهم گفته
سهمتون رو کنار میذاریم
ناامید از حرم نرو بیرون
ما همیشه هواتونو داریم
اونقدر گریه کرد تا اینکه
خودشو بین جمعیت جا کرد
هم شفاشو گرفت هم آقا
سفر کربلاشو امضا کرد
✍ محمدرضا هادیزاده
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🇮🇷🇮🇷@vatanz_ir🇮🇷🇮🇷
#مشت_و_مال ادعای غیرعلمی مهمان برنامه طبیب
🔸 چارزانو
سجاده زدم کنار و بادت کردم
با این عمل احساس سعادت کردم
طبق نظر کارشناسان طبیب
روی تشک بادی عبادت کردم
✍حسن اویسی
🔹اا🔸
آن کیسهی دهانه گشاد تو، جیب نیست
پالان کج ز جیب عدو بینصیب نیست
هر مخرجی که زِر بتراود، دهان نشد
هر کمسواد صاحب مدرک، «طبیب» نیست
✍فهیمه انوری
🔹اا🔸
معتقد، با مرام میمانَد
سخنش ذهن را بترکاند
میهمانِ طبیب، باحال است
چارزانو نماز میخواند
✍محمدباقر منصورسمائی
🔹اا🔸
در کهکشانِ بنده، زرافه بندباز است
گردو و پسته سمّی، روز و شبش چو راز است
پرواز پنگوئن را هر گوشه میشود دید
آمار آرتروز هم بر گردنِ نماز است
✍محمد عظامی
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🇮🇷🇮🇷@vatanz_ir🇮🇷🇮🇷
#نقیضهجات وطنفروشی و وطنفروشان
🔸ناخلف
یا رب تو چنان کن که پریشان نشوم
هم سفرهی این وطنفروشان نشوم
✍حسن اویسی و ابوسعید ابوالخیر
🔹اا🔸
زین سفر گر به سلامت به وطن باز رسم...
آاااااخ...بفروختم آن را، وطنی مانده مگر؟!
✍محمود حسنی مقدس و حافظ
🔹اا🔸
روزگاری شد که بر بیگانه خدمت میکنی
اینکه رفتی خوب شد، تخفیف زحمت میکنی
✍مهنا صادقی و حافظ
🔹اا🔸
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من وطنم نفروشم
✍محمد صبوریان و حافظ
🔹اا🔸
از کجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟
میروم تا به جهانی بفروشم وطنم!
✍مهدی احمدلو و مولوی
🔹اا🔸
ای گرگ وطنفروش اگر ممکن هست
یا دوست گزین به دوستی یا دشمن
✍ابراهیم صفائی و سعدی
🔹اا🔸
از گلِ اصلی نرود رنگ و بوی
بی وطنی! گل؟! نه تهش خارِ فیک!
✍محمد عظامی و نظامی
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🆔 @vatanz 🇮🇷
🆔 @vatanz 🇮🇷
مهاجرت علی کریمی از ایران
🔸جادوگر مستطیل سبز
تو که کنتور زدی از خانه رفتی
خبر دادند سدها جان گرفتند
شیلنگ آب را بستی و از کوه
تمام رودها جریان گرفتند
پنل را جمع کردی، کل کشور
انرژیِ دبل از آن گرفتند
برای قبضها و رقص نورت
به جای پوند هم تومان گرفتند
زمین مردمان قدّ کف دست
برایت خانهی اعیان گرفتند
برای اینکه میلیاردر شوی تو
ز مردم سفره را با نان گرفتند
فقط یک فصل در مونیخ بودی
تو را «مِهمِت شول» آلمان گرفتند
✍مرضیه قاسمعلی
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🇮🇷🇮🇷@vatanz_ir🇮🇷🇮🇷