♥️ به درخواست مکرر شما دوستان
و همراهان عزیز برای آخرین بار لینکِ
کانالِ (( حس ناب آرامش )) رو میزارم👇🏾👇🏾
https://eitaa.com/joinchat/2762539379C526bd6faca
💔 اگه دلت گرفته و هیچی حالت
رو خوب نمیکنه حتما یه سر به این کانال
بزن،بدون تردید حالت خوب میشه☝️☝️
.
• جمله هایی که «ثــــــروت» رو به زنـــدگــیت
سرازیر میکنه💰
https://eitaa.com/joinchat/214630639Cbf5213ffca
حوصلهت سر رفته نمیدونی چیکار کنی؟🥱
به نقاشی هم علاقه داری و حال نداری کلاس بری🦦 نه؟😬
خب کاری نداره😃
اینجا تو هم مثه من #نقاش شو.
با آموزشهاش تند تند #نقاشی بکش.
https://eitaa.com/joinchat/3858759798C6e9f3e36ac
👨🎨👩🎨👨🎨👩🎨👨🎨👩🎨👨🎨👩🎨
https://eitaa.com/joinchat/3858759798C6e9f3e36ac
همراه با گروه نقاشای ایتا💯
همراه با گروه نقاشای ایتا💯
150 کا پست آزاد
عمومی جز رمان و داستان پارتی و خبری ها
کایی 8000😍
📌گسترده ونوس💫🌸
گروه اول👇9000😍
https://eitaa.com/joinchat/2296250404C43a853de42
گروه دوم 👇چهارم پنجم آخرین آزاد 10000😍
معمولی 9000😍
https://eitaa.com/joinchat/3016949796C441f887f93
گروه سوم👇12000😍 دوم سوم چهارم آخرین
https://eitaa.com/joinchat/2903048424C545f1ee24c
گروه چهارم👇8000😍
https://eitaa.com/joinchat/1042546935Cc9bd661d33
.
200 کا پست آزاد
عمومی جز رمان و خبری ها و سیاسی
چهارم پنجم آخرین آزاد 10000😍
معمولی 9000😍
.
شوهرم راننده یه مینی بوسه که صبح و شب پونزده تا خانوم رو میبره به تولیدی لباس و بر میگردونه.
اوایل خیلی برام مهم نبود که کجا میره و مسافراش کیان،اما کم کم یه حسی بهم میگفت نکنه خدای نکرده با یکی از مسافراش خوب بشه و زندگیم به هم بریزه.تا اینکه یه روز جمعه شوهرم گفت:امروز تولیدی اضافه کاری گذاشته و باید یه سرویس صبح مسافر ببرم،اصلا سابقه نداشت تولیدی جمعهها کار کنه،همینکه مینی بوس راه افتاد سریع یه اسنپ گرفتم و پشت سرش حرکت کردم.بین راه شوهرم دوتا خانومو سوار کرد و رفتن خارج شهر و مینی بوسو یه گوشه زیر درخت پارک کرد،یه نیم ساعتی که گذشت رفتم سمت مینی بوس که دیدم...🥺😱👇
https://eitaa.com/joinchat/3279356058Cfda33c0c35
سرگذشت زندگی تباه شده ام☝️❤️🩹
📌گسترده ونوس💫🌸
گروه اول👇عمومی جز رمان و ورزشی
سوم چهارم آخرین 10000😍
معمولی 9000😍
https://eitaa.com/joinchat/2296250404C43a853de42
.
شب جمعه بود با شوهرم رفتیم دریاچه چیتگر(تهران) که براش تولد بگیرم و چند تا از دوستامم دعوت کردم،شب واقعا خوبی شد و خیلی بهمون خوش گذشت.اونشب واقعا به خودم رسیده بودم و حسابی برا آقایی خوشکل کرده بودم.دوست شوهرم رضا که مجرد بود و شوهرم خیلی بهش اعتماد داشت از اول تا آخر نگاش به من بود نگاهش خیلی اذیتم میکرد.مراسم که تموم شد هر چی ماشینو استارت زدیم روشن نشد و شوهرم گفت آقا رضا اگه زحمتی نیست شما خانومم و شایان(پسرم)رو ببرید خونه تا ماشین درست بشه خیلی دیر میشه.تا میخواستم بگم نه منم همینجا هستم که دیدم رضا ماشینشو روشن کرده و گفت: ستاره خانوم بفرماید...چند دقیقه ای که توو مسیر بودیم یه مرتبه رضا نگه داشت و اومد در عقب و باز کرد و گفت خب حالا...😱🔥
https://eitaa.com/joinchat/682623520C978864f663
ماجرای زندگی عذاب اورمو بخونید تا درس عبرت بشه😭💔👆
200 کا پست آزاد
عمومی جز رمان و خبری ها و سیاسی
چهارم پنجم آخرین آزاد 10000😍
معمولی 9000😍
.