100 کا پست چهار و شش
بانوان جز رمان
پست چهار کایی 12,000😍
پست شش کایی 11,000😍
گسترده ونوس💫💫
پست چهار و شش
بانوان
گروه سوم👇12,000 😍 11000
https://eitaa.com/joinchat/2903048424C545f1ee24c
این فرش فوق العاده کاردست خودمه تو یه هفته بافتمش 😌
کار نداری
میخوای برای خودت درامدی داشته باشی
اگه اهل سلیقه هم هستی بیا یادت بدم😍
آموزشش رو گذاشتم اینجا
https://eitaa.com/joinchat/4246667570Cc5f929db8b
یه ریپ آزاد نامحدود خالی ❌
کسی داره پی وی قیمت بگیره
سومین آخرین و معمولی
2.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فیلم هر کدوم رو میخوای بزن روش 🥰👇🏻
👈 تزیین میز تولد
👈 تزیین سالاد
👈 تزیین پلو
👈 تزیین یخچال عروس
👈 تزیین سفره افطار
بهترین کانال آشپزی و تزیین در ایتا 😇👇
https://eitaa.com/joinchat/2682257409C0e8a58bd05
به هرکی گفتم خودم پختم باور نکرد 😕👆
آموزش پُخت #کـــــــــیک_قـــــــــنادی😍😁
بدون فِر و چیتان پیتان😅👇
ترفندِ سبک و بالشتی شدنِ کیک😍
ترفند سفید و مغز پز شدنِ کیک 😋
ترفند ته چین انداختن به کیک😳
الکی نیست هیچ قنادی چشم دیدن این کانالو نداره !!! بسکه ترفنداشونو لو دادیم بیا😑😅👇
https://eitaa.com/joinchat/2682257409C0e8a58bd05
خونه باید اینجوری داد بزنه زن توشه!🙄😅
یه جوری از درِ کابینت تااااااا زیر پله و تِراس و چدنای گازتو برق بنداز و سلیقه بده که هرکی پا گذاشت خونت ..
بپرسه خواهرِ کوچیکترم داری ؟؟؟😳😂
منم اولا بی دست و پا بودم اینجا ازم زن ساخته☺️✅👇
https://eitaa.com/joinchat/4177526803C7613a43b35
ترفند تبدیل سبدِ میوه به باکس😳😍
من یه مـــــــــستآجرم🙂
خونه ی جدیدی که گرفته بودیم در و دیوارش اشک آدمو در میاورد بسکه زخمی بود و تَرک داشت😢
خیلی پَکر بودم نمیدونستم با چی #رد_لوله_بخاری که سیاهشده بود یکی ام #ترک_خوردگیای بغل میز تیوی رو پنهان کنم😑
جاریم اینجارو معرفی کرد☺️ ۴۰تومن خرجش شد ترفندای خونه داریش محشره😁👇
https://eitaa.com/joinchat/4177526803C7613a43b35
300 کا پست آزاد
عمومی جز رمان و ورزشی 🚫
کایی 8500😍
حتما 15 دقیقه تایم آخر رعایت بشه ✔️ وگرنه سی درصد کسری🚫
قبل تبلیغ پست خام کانال باشه ✔️
شوهرم نظامی بود،شغلش جوری بود که یهو بدون خبر میرفت تا یک هفته ده روز نمیومدم و دل من مثل سیر و سرکه میجوشید،ایندفعه که از ماموریت برگشت خیلی شنگول بود برخلاف سری های قبل،منم روحیه گرفتم از این حال و هوای سر زنده اش.برای همین بهش گفتم:مهدی میای بریم روستا پیش خانواده هامون دوماهِ نرفتیم.
که سکوت کرد و بعد گفت:با قطار میفرستمت برو من چند روز بعد با ماشین خودمون میام که از برگشت بریم حرم آقا زیارت.اخه فاصله روستامون تا مشهد سه ساعت بود،منم قبول کردم و روز رفتن رسید و من و تو ایستگاه قطار پیاده کرد و خودش هم سریع رفت گفت کار داره واجبه...یک ساعتی منتظر قطار بودم که یهو بازم درد های همیشگی سراغم اومد خواستم دارو مو بخورم اما یادم اومد جا گذاشتمش...دارومو به زحمت پیدا کرده بودم هرجایی نداشت به اجبار اینو گرفتم برگشتم خونه همینکه در خونه رو باز کردم متوجه بوی عطر زنونه زننده ای شدم...♨️👇🔥
https://eitaa.com/joinchat/3279356058Cfda33c0c35
پست آزاد نامحدود 🤩🤩
عمومی رمان آزاد ✔️👻
کایی 8000😍
غیر رمانها میتونن آخرین بزنن9000😍
رمانها فقط آزاد معمولی 8000✅
حتما 15 دقیقه تایم آخر رعایت بشه ✔️ وگرنه سی درصد کسری🚫
قبل تبلیغ پست خام کانال باشه ✔️
زندگی آروم و خوبی داشتیم و بعد ۲۵ سال ثمرش شده بود یه دختر ۲۰ ساله زیبا احساس خوشبختی داشتم اما بیخبر از همه جا با خواهرم قرار گذاشته بودیم برای تدارک عروسی برادرم بریم خرید صبح بود طبق تماسی که با خواهرم داشتم به بیرون رفتیم ، اما زمانی که میرفتیم متوجه رفتار های خاص شوهرم شدم که دور و ور دختر 20 ساله و مجردمون میچرخید.
رفتیم بیرون و در حین خرید بودیم که گوشیم رو باز کردم و دیدم 48 تماس از دست رفته دارم. وقتی زنگ زدم صدای دخترم بود که با گریه و شیون میگفت مامان بابا بابا گوشی قطع شد از شدت استرس دستام میلرزید با هزار بدبختی با خواهرم رسیدیم خونه.... #ادامه 👇
https://eitaa.com/joinchat/1301217443C537a3627f0