4_5859604348421541168.mp3
8.33M
السلام علیڪ یا اباعبدالله الحسیـن🖤
تاآخرجانپایعهدمانباحسینهستیم...
-----------------------------
j๑ïท➺°.•|https://eitaa.com/joinchat/1132134534C69ff27cd7e
•|ازجانبِقَلبِمَـטּبہِاَربـابسَلامـ...!♥️
✦دَستمآبآزبُلَنداستبہِگِدایےسرصُبح
✦بَستہِامرشتہیدِلرآبِھنَخشآلحُسیـטּ
💜اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
💚وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
♥️وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
💛وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#روزتونبابرکت✨
#سلاماربابدلم🌱
#چله_غیبت
روز هشتم چله
توبه از غیبت
اگر خدای نکرده غیبت کردی، باید توبه کنی و احساس پشیمونی داشته باشی.
علاوه بر این اگر دسترسى به فرد غیبت شونده داری، در صورتی که مشکل تازه اى ایجاد نمى کنه، ازش عذر خواهى کن؛ هر چند به صورت سر بسته باشه، مثلاً بگو: «من گاهى بر اثر نادانى و بى خبرى از شما غیبت کرده ام، منو ببخش»، و لازم نیست شرح بیشترى بدی که باز موجب کدورت و ناراحتی بشه.(طبق نظر برخی مراجع این کار واجب نیست، بلکه احتیاط مستحبه. ولی طبق قوانین این چله واجبه😉)
و اگر دسترسى به طرف نداری یا از دنیا رفته، براش استغفار کن و از خدا براش طلب آمرزش کن، که به برکتش خداوند تو رو ببخشه و طرف مقابل رو راضى کنه.
تمامی آرزو، آرمان و وجودم یاد اوست
که مرا واداشت به این حرکت؛
و عشق اوست که مرا و نفس درون را که
بدترین دشمن هرکس در این عالم است
آشکار ساخت و بودنش مرا عاشقتر میسازد✨:)
#شهیدرضااسماعیلی
¦→🦋•••
میگن؛چادر سر کردن
بیکلاسیہ،عقب افتادگیہ!
کی میگه اقتداء بہ حضرت زهرا"س" بیکلاسیہ!😟
این همه شهید مقتداشون حضرت زهرا بود..
خانم اشتباه رفتی راهو اهدناصراط المستقیم اینجاست...💔
#سخن_بزرگان✋🏻
حرفہاۍ بیهوده و لغو تاثیرۍ در روح دارد و روح را مۍمیراند. من حرفهاۍ بیهودھ را ڪمتر از غذاۍ حرام نمیدانم.
#آیتاللہ_ڪوهستانے✨
روز پسر نداریم درست...
اما، امان از روزی که
دختران سرزمینم، احساس خطر کنند
آن روز، روز پسر است✌
•|وصـٰال|•
#پارت40 😍❤️😍❤️😍❤️😍 ❤️😍❤️😍❤️😍 😍❤️😍❤️😍 ❤️😍❤️😍 😍❤️😍 ❤️😍 😍 گفت: –خدارو شکر. مشکالت ما بعد از اون شروع ش
#پارت41
😍❤️😍❤️😍❤️😍
❤️😍❤️😍❤️😍
😍❤️😍❤️😍
❤️😍❤️😍
😍❤️😍
❤️😍
😍
منم با اطمینان گفتم:
–اگر اجازه بدن شما شکایتتون رو پس می گیرید؟
با سرش جواب مثبت داد.
خیلی خوشحال شدم و بلند شدم رفتم و به خالم و مامانم
گفتم رضایت آقای معصومی رو گرفتم.
ولی نگفتم چطوری.
بعد از این که آقای معصومی شکایتشون رو پس گرفتن، منم
بهشون گفتم یه قرار داد بینمون بنویسیم واسه یک سال.
ولی اون گفت:نیازی نیست من بهتون اعتماد دارم.
وقتی خانوادم فهمیدن بگذریم که چه الم شنگه ایی به پا
شد.
دختر خالم می خواست خودش این کارو کنه، ولی هم هنوز
کامال خوب نشده بود، هم آقای معصومی می گفت نمی خواد کسی
رو که باعث این حادثه شده ببینه.
به هر حال بعد از کشمکش های فراوان من کارم رو شروع
کردم.
البته زهرا خانم وقتی متوجه موضوع شد گفت من تا ساعت دو
میام پیش بچه شما از ساعت دو به بعد بیایید تا شب.
چون شوهرش ساعت دو از سرکار میومد و دیگه نمیشد بیاد
پایین.
خیلی خوشحال شدم و ازش تشکر کردم، اینجوری به دانشگاهم
هم می رسیدم،
آرش با تعجب به حرفهایم گوش می کرد، به اینجا که رسیدم
پرسید:
–خوب پس چرا دوشنبه ها نمیایید دانشگاه؟
–چون روزهای دوشنبه شوهرزهراخانم کالسرکارنمیره ومنم
بایدازصبح برم اونجا...
البته روزهای دیگه بیشتر کارهای خونه روخود زهرا خانم
انجام میده، من کار زیادی انجام نمیدم.
😍
❤️😍
😍❤️😍
❤️😍❤️😍
😍❤️😍❤️😍
❤️😍❤️😍❤️😍
😍❤️😍❤️😍❤️😍