نیمه های شب شهید لطفی خبردار میشن که ۸ دقیقه وقت دارن تا سوله رو خالی کنن یعنی نیروها رو از سوله خارج کنن. ایشون هم شروع میکنن به بیدارکردن نیروهایی که تازه خوابیده بودن و خسته بودن. نیروها در حال خروج بودن که شهید لطفی به چندتا از نیروها میگن باید امکانات نظامی رو از سوله خارج کنیم چون بیت الماله و برای تهیه شون زحمت زیادی کشیده شده. همینطور میشه که بخاطر خروج نیروها و امکانات معطل میشن و البته همه حتی ماشینها رو به بیرون منتقل میکنن و بخاطر چندنفر دیگه که هنوز توی سوله خواب بودن برمیگردن داخل و همون موقع راکت موشکها میاد و ایشون و۶نفر دیگه از همراهانشون که نخبه هم بودن شهید میشن.
#سوال3⃣:
وقتی خبر شهادت آقای لطفی به شمارسید چه واکنشی نشان داد و اولین چیزی که در ذهنتان مجسم شد چه بود؟
وقتی برادرم خبر رو گفتن انگار دنیا روی سرمون خراب شد. غیراز اینکه نگران حال پدر و مادرمون بودیم به این فکر میکردیم که نبود ایشون رو چطور تحمل کنیم و اول از همه به خانم و بچه هاش فکر کردیم که چطور دوری ایشون رو باید تحمل کنن؟
اخلاص ایشون خیلی شاخص بود بطوریکه ما که خانواده ش بودیم هیچ خبری از کارها و مأموریتهاش نداشتیم
#سوال5⃣:
وقتی شهید از یه مسئله عصبی یا ناراحت میشدن عکس العملشون چیبود؟
سکوت میکرد و اول خیلی عمیق فکر میکرد هیچوقت همون لحظه اول حرفی نمیزد یا عکس العملی نشون نمیداد.
شهید هر وقت میرفت به پدر میگفت دعای شهادت برای من بکنید ولی به نیروهاشون میگفتن ما اول باید به وظایف و اهدافمون فکر کنیم وبعد به شهادت. فکر میکنیم به همین دلیل بود که وصیتنامه عمومی نداشتن.
#سوال7⃣:
ایشون در مقابل امربهمعروف، حجاب، اهلبیت"؏"، موسیقی، غیبت، ولیفقیه، پدرومادر چه رفتاری داشت؟!
در مورد غیبت که سریع جو رو عوض میکرد که بهش پایان بده. حجاب و امربه معروف هم براش مهم بود مثل بقیه شهدا . بیشتر اهل مداحی بود. خیلی به موسیقی علاقه نداشت.ولی از همه مهم تر برای ایشون اول ولایت فقیه بودو بعد پدر و مادر