ساعت 10:20 فتح المبین ؛ کلی واستون تایپ کردم وسط تایپ خوابم برد همش پرید .
فتح المبین غم داره خیلی زیاد ، انگار خاکش جذبه ای داره که به سمتش جذب میشید ، بوی ِ عشق میده ، فتح المبین انقدر داستان و روایت داره که من نمیتونم همش و بگم و زیباییش رو هم در همین چنتا عکس نمیشه تعریف کرد [ بماند که عکسای ِ هنری گرفتم که انقدر خوب و خفن شدن دلم نمیاد بزارم خخخ ] با یه سرچ ساده از زیر و بم اتفاقات باخبر میتونید بشید . . بعضا بعضی از راویان بیرحمانه بدون توجه به روحیه شکننده خانم ها روایت هایی میکنند که صحنه های ِ دلخراشی توی ِ ذهنشون ایجاد میشه خداروشکر من جزو اون دسته نیستم ، اما حقیقتا دلم براشون میسوزه ، البته که جنگ بیرحمه . #کف_منطقه
اینجا یادِمان شهدای ِ گمنام فتح المبین ؛
ساعت 11:32 دانیالنبی شوش ؛ جای ِ باصفایی بود ، بازار قشنگی هم داشت با مردم خونگرم خوزستانی . . ، روایت داریم از مولا امیرالمومنین که میفرماینند ؛ هر کس برادرم دانیال را زیارت کند مرا زیارت کرده است ، زیارت دانیال نبی برابر است با زیارت نجف که ان شاءالله قسمت همه نجفاشرف شهر عالمان و عاشقان حیدر . #کف_منطقه