دَوازده فروردین ؛ روز ِ انتخاب جمهوری اسلامی ،
روز ِ آری گفتن به جمهوری اسلامی و نه
گفتن به هرچه ، غیر اون !
تَبریک میگم بهت درخت انقلاب . .
مُرتاح
یکصد و ده مرتبه هو میکشم . .
سبزه ام را می سپارم ؛ دست آقای ِ نجف
طالعم دست علیع باشد برایم بهتر است . .
مُرتاح
البته که نمیشه از شبکه افق ؛ مخصوصا جهان آرا گذشت .
و همچنین ؛ زندگیپس از زندگی .
مُرتاح
این عملیات ، عملیات بی برگشته تهش یا شهادت ِ یا اسارت بدونید ! - دیالوگموقعیتمهدی -
- اینجا نشستی مهمات نمییری ؟ خجالت
نمیکیشی ؟ معاون لشکر اون جلو گیر کرده !
+ نمیشه ! از کانال بخوام رد بشم باید از رو
جنازه هایرفقامرد بشموالله خجالتمیکشم !
- دیالوگموقعیتمهدی -
مُرتاح
یکصد و ده مرتبه هو میکشم . .
به اذن ِ علی اعلی ؛ به احترام ِ علی
شروع میکنم این ماه را به نام ِ علی . .
مُرتاح
به اذن ِ غروب ِ شلمچه . .
اگر بخواهیم وصفی کوتاه از این پنج روزی که گذشته است بگوییم ، راستش را بخواهید کلمه کم آورده ام ، به قول ما نویسندگان قلم کم آورده ام ، یا صاحب قلم مددی . .
حال و هوای ِ هویزه ، هفت تپه ، شلمچه غریبانهست ، اینجا نزدیک تریم به ید ِ کریمانه الله ، نجوا ها دیگر نه پچ پچگویانه ، بلکه به طور رسا و بدون ِ کم و کاستی به خالق ِ روح میرسد ، آسمانش شبیه به قلب ِ زلیخا خون به جگر شده است از آنچه بر دیدگانش بر جای مانده ،
خاکی که بوی ِ جنون میدهد ؛ رملی که عاشقانه های ِ جوان ِ تکاور را در خود غلتاند ، اکسیژنی که تنفس میکنیم نفس ِ هزاران شهید گمنام و مفقود است . . ؛ این جاست که میتوان اتکا کرد به زمین ِ گلگون کربلا ، زمینی که ابیاری شد از خون ِ هفتاد و دو تن مجنون الحسین ، غروبی که با غروب ِ کربلا فرقی ندارد ، فلذا غروب هر دو مکان آغشته به عشق ِ حسینابنابیطالب است ؛ همانقدر دلگیر ، همانقدر غم .
هاله ای از جنون و تازگی در بر گیرندهی انسان میشود و حالی شبیه به حال ِ دلتنگی ِ عاشق و معشوق به انسان دست میدهد ، وا عجبا از این انسان اکثریت شبیه به ما عاشق به زبان اما اقلیتی شبیه به شهدا ، عاشق ِ عملی ، فرق ها فرسنگهاست . .
قلم به طفره رفت و جوهر کم آمد
#حدیث_سادات_مهدوی
هدایت شده از امیــرالنَّـحــل
حامد کاشانی هم باید از تلوزیون حذف بشه و فضائل امیرالمومنین همچنان نگفته باقی بمونه!!
قلم تکوندم ، تا از حسم بنویسم
از معشوقههایِ این عاشق دیوانه بگویم .
از فرطِ جنون قلم خودش شروع به رقص میکند ، رقصی چنانم آرزوست .
نمیدانم ، از آن جوانِ تازِ داماد بگویم ، یا آن عروسی که تازه دو روز است که به خانهی بخت رفته ، یا شایدم از آن دخترِ انقلابی بگویم که عاشقانه پای آرمان هایش ایستاد .
آرمانش را آنجا نشان داد که گفت ، فلش بکسال ۱۳۵۷ :
با حالی زار و خسته سه نفری اووردنش تو خونه گذاشتنش کنار تخت ، اون کبودیهای زیر چشمش داشت قدرت تنفس و ازم میگرفت ، چقدر لاغر شده بود ، چشمش کل وجودش رو وارسی میکرد که ببیند چه به روز همسر ، همسفر ، بهتر است بگویم همسنگرش آوردند !
چشمش که به انگشت های لاغر و کشیدهی مردش افتاد از نفس افتاد ، آن ناخن های بادمی دیگر نبودند . .
علیحال گره روسری سفت کرد و چادرش را محکم تر نگه داشت ، آن شب ، پس از رفتن آشنایان و دوستان گفت ، میدونم خیلی اذیت شدی و اذیت شدم ، چشمانش به
دست مردش افتاد او در تکاپوی پنهان کردن آن مصیبت بود . .
گف قایمش نکن ! اون نشونِ عشقِ من بهش افتخار میکنم مرد ! افخار میکنم آرمانمون به حقیقت پیوست ، افتخار میکنم با کسی زندگی میکنم که در راه انقلاب از خودش مایه گذاشته .
فلش بک ، اذان صبحِ ۱۲بهمن۱۳۵۷
جبیره بگیر وضو رو زخمات سر باز میکنن ، زود باش باید بریم ، الان امام میرسه ، راستی قرار با بچهها کل فرودگاه و گل بزاریم تا خود تهران
دیدی بختیار چی گفته ؟ میگه آدم کنار کشیدن و استعفا دادن نیستم ، غلط کرده مردم بهتر میدونن چطور جوابشو بدن .
اون لحضه که چشممون به سیمایِ امام افتاد باید بگم ، باید بگم تمام اون سختیا از دست دادن ادما همشون از بین رفت ؛ همشون !
چندین سال ترس و لرز و آزار و آذیت تموم شده بود ، امام اومده بود ، کار ما تازه شروع شده ، باید بیشتر زخم بخوریم و ایستادگی کنیم !
آنچه شنیدید مکالمهی دو مجاهدِ عاشق انقلابی بوده !
#حدیث_سادات_مهدوی
انقلاب اسلامی همواره در اتاق های غیر رسمی و با خط شکنی آدمهای غیر رسمی جلو آمده است ، اگر قرار بود منتظر نهادها و روشهای رسمی بمانیم نه انقلاب پیروز میشد و نه ادامه مییافت !!