eitaa logo
عاشقانه ای برای زندگی
20.8هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
13.8هزار ویدیو
3 فایل
عاشقانه ای برای زندگی‌....... تو این‌کانال حرف های دم گوشی بانوان زده میشه آقایون لف بدن مجبور به ریمو نشم **یاد بگیریم شاد زندگی کنیم** ❤️❤️ 🦄🌱 از آشنایی هاتون برام بگین @M_dkhsh https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
مشاهده در ایتا
دانلود
12.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آدمهای شناسنامه دار را دوست دارم آنها که برای خودشان، وقتشان و چشمشان ارزش قائلند آنها که با هر کسی معاشرت نمی‌کنند هر جایی نمی‌روند هر کتابی نمی‌خوانند آنها که بوی ناب ‎اصالت می‌دهند. یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
بیگانه بمان که دیگر آشنایان را اعتباری نیست. @vlog_ir
6.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بنظرتون اینجا کدوم حرمه؟؟؟🤔 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
‌چقدر کوتاه و زیبا گفت فروغ؛ روی خاک ایستاده‌ام، با تنم مثل ساقهٔ گیاه باد و آفتاب و آب را میمکد که زندگی کند. @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینو همگی دانلود کنید عالی بود👌👌 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
‌به هر جای جهان بودی، اگر گاهی گرفت قلبت صدایم کن که می‌آیم... @vlog_ir
10.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این شش تا نکته خیییلی کلیدی و مهم هستن؛ ازشون غافل نشو .. هر کدوم از این اعتمادهای بیجا ظرفیت داره یه ازدواجو به شکست برسونه .. یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
5.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حرف خدا یا تاجر؟؟؟ بخدا میدونم شرایط اقتصادی داغونه اما آیا خدا نمی‌دونه؟ میخوای امیدت به غیر خدا یعنی مسئولین باشه؟؟ حرف خدا ؟؟؟ ‌یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
دل بستم به خدایی که وقتی همه رهایم‌کردن او کنارم بود:) یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
برای من این جمله‌ی آقای جوادی آملی خیلی شکوهمند و شگفت‌آوره: وقتی در زیارت عاشورا می‌گوییم: «عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ» یعنی وقتی خدا ما را آفریده؛ گفته: «سلام مرا به حسین برسانید..» @vlog_ir
‌ ‌ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
عاشقانه ای برای زندگی
‌ ‌ #سرگذشت_زندگی_اعضا #تجربه‌_تلخ_ازدواج_من یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـ
قسمت‌هفتم برای ثبت طلاق رفتیم حالم جوری بود که انگار تازه از مادر متولد شده بودم خلاص شدم از اون بحران و بدبختی و کتک خوردن ها. قطع رابطه و ندیدن این خانواده بهترین درمان بود. مادرم کم کم شروع کرد به بد قلقلی که الان همه ازدواج کردن تو موندی و سرکوفتاش که من گفتم: اینا درست حسابی نیستن پدرت باعث این اتفاق بوده منم چون دیگه تا اون موقع 22 ساله شده بودم حرفای مادرم در مقابل اون کتک خوردن ها چیزی مثل نوازش دادن بود هیچی نمیگفتم چون جوابی هم نداشتم شروع کردم آگهی های استخدامی رو خوندن خلاصه رفتم مصاحبه و دو سه روز بعد تماس گرفتند که بیا استخدام شدی منم خوشحال از اینکه نصف روز حداقل خونه نیستم تاسرکوفت بشنوم راهی کار شدم. محل کار زیاد دور نبود با یک اتوبوس میرفتم و با یک اتوبوس برمیگشتم. کارفرما آقای پرنیان بسیار مرد خوب و مهربونی بود دو دختر دیگه هم غیر از من اونجا کار میکردند با جون و دل کار میکردم به خاطر این که همه چی رو فراموش کنم همه چی خوب و آروم پیش می‌رفت تا اینکه خواهرم تماس گرفت اثاث کشی داره و من باید برم کمکش. رفتیم چند تا خونه دیدیم خونه ی مورد نظر و انتخاب کرد فرداش برای بازدید مجدد که رفتیم خانم صاحب خونه به من گفت: شما مجردی گفتم بله. رو به خواهرم کرد و گفت: برای پسرم دنبال چنین دختری هستم انشاالله اثاثتون و که آوردین این خونه. خواهرتو برای پسرم خواستگاری میکنم. https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff