7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#همسرانه
🔰 *چطوری برای شوهرم جذاب باشم؟ *
🔻 خانمهایی که به شدت استقلال خودشون را به رخ شوهرشان میکشند مثلاً میگویند من خودم پول دارم، من خودم این را میخَرم من خودم این کار را انجام میدهم تو نمیخواهد انجام بدهی... یا خانمهای شاغلی که خودشان پول دارند نباید پولشان را به رخ شوهرشان بکشند.
♨️ چون آقایان دوست دارند اقتدار داشته باشند، دوست دارند امنیت برای همسرشان بیاورند. دوست دارند حمایتگر باشند، ولی زمانی که شما پولت را به رخ میکشی در واقع او را از آن اقتدار و احساس امنیت و اینهایی که خودش میخواهد به خانواده وارد کند، دور میکنید.
🔹️ وقتی میگویند دو نفر همسر هستند زن و شوهر هستند، زندگی مشترک دارند، اگر شما هم شاغل هستید، حقوق دارید و پول دارید، پولتان را هم باید شریک بشوید در امورات داخل منزل.
🔸️ ممکن است که از نظر شرعی گفته شود زن هیچ وظیفهای ندارد. که ما وارد آن نمیشویم ولی به لحاظ اخلاقی چی؟ به لحاظ تعهد و به خاطر یک زندگی مشترک چی؟ همسرتان را در مسائل مالی تنها نگذارید. این در واقع جاذبهای است که شما به این وسیله ایجاد میکنید.
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
ما درحالی که غمگین بودیم،
دیگران رو تسلی دادیم!
درحالی که شکست خورده بودیم
به دیگران امید دادیم!
درحالی که نمیتوانستیم لبخند بزنیم،
دیگران رو خندوندیم!
با ما از قوی بودن حرف نزنید...
@vlog_ir
فقط اونجا که سهراب سپهری میگه:
«کجاست جایِ رسیدن و پهن کردن
یک فرش و بی خیال نشستن.»
دقیقا همین!
@vlog_ir
اونجا که قدسی مشهدی میگه:
شکوه ها دارد دلم از طاقت بسیار خویش!
@vlog_ir
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺎﻃﺮهﺍﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﻔﺲ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ...!
@vlog_ir
6.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مپرس از من چرا در پیلهی مهر تو محبوسم
که عشق از پیلههای مرده هم پروانه میسازد…
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی به خودم اومد دوستم هوووم شده بود❌🔞
متوجه خواهرم بودم که هراسون بود بابای نسترن حمله کرده بود سمت سام و داشت میزدش از اون ور بابا هم رفت سمت سام و بابای نسترن که جداشون کنه و دعوا بخوابه ، اما زورش نمیرسید و خواهرمم تلاش میکرد و آب رو میخواست به زور به من بخورونه که من نگاهم سمت سام بود میترسیدم نمیدونم از چی و سام هم انگار فهمیده بود که من حالم بد شده و نگاهش سمت من بود و نگرانی توی نگاهش موج میزد و منو نگاه میکرد و زور میزد که از زیر دست و پای بابای نسترن بیاد بیرون و بیاد سمت من......
بالاخره خودش رو کشید بیرون و بابا هم جلوی بابای اون عوضی رو گرفته بود که سام اومد سمت من و خواهرم رو کنار زد و منو تو بغل کشید و برد سمت حیاط حالم خوب بود اما نمیتونستم هیچی بشنوم و چیزی بگم نمیدونستم چه جوری بهش بفهمونم که حالم خوب هست منو گذاشت تو ماشین و داشت صحبت میکرد و عصبی بود خواست دستش رو پشت من بکشه بیرون و در ماشین رو ببنده یقه لباسش رو گرفتم و ترسید که من چیزیم شده باشه با دست بهش فهموندم که خوب هستم و نگران نباشه اما نمیتونستم فقط چیزی بگم......
فهمید ایستاد و نگاهم کرد ،یه کم تو ماشین گشت و دید که آب داریم در خونه رو زد و به خواهرم یه چیزی گفت و خواهرم رفت تو و یه مهر آورد و آب ریخت روش گرفت جلوی بینی ام اما هیچ فایده ایی نداشت نفسم که نگرفته بود ، نمیتونستم فقط حرف بزنم و چیزی بشنوم....
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff