-إِلهِى مَنِ الَّذِى نَزَلَ بِكَ مُلْتَمِساً قِراكَ
فَما قَرَيْتَهُ؟
وَمَنِ الَّذِى أَناخَ بِبابِكَ مُرْتَجِياً نَداكَ
فَما أَوْلَيْتَهُ؟
+خدای من کیست که بر آستانت وارد شده
و درخواست مهمانی کرده باشد و تو از او
پذیرایی نکرده باشی؟
و کیست که مرکب حاجت را با امید به سخاوتت
به درگاهت خوابانده باشد و تو احسانش
ننموده باشی؟💚
@vlog_ir
عاشقانه ای برای زندگی
از زبان نغمه: با سردرد شدیدی که داشتم بزور چشمامو باز کردم اول همه چیزو تار میدیدم چند بار محکم پلک
با صدای اون مرد به خودم اومدم گفت پس بالاخره به هوش اومدین حالتون بهتره؟ خودمو جمع و جور کردم و گفتم: س...سلام. بله بهترم
پشت سرش خدیجه با یک سینی اومد داخل اتاق گفت: دخترم این آقا شوهرمنه. آقا ید الله راستی شما آخر نگفتی اسمت چیه؟ گفتم:اسمم نغمه است میشه بگین الان اینجا کجاست؟ یعنی چه روستاییه؟ گفت: اینجا گلیرده. تو مال کدوم روستا هستی؟
گفتم خلخال خیلی از اینجا دوره؟ آقا ید الله که تا اون موقع ساکت بود گفت نه خیلی زیاد. فقط لطفا بگو اون وقت شب تو اون جنگل چیکار میکردی؟ از خونت فراری هستی؟؟ با تعجب گفتم نه معلومه که نه چرا باید از خونه فراری باشم؟ خدیجه گفت آخه نغمه جان اگر اون شب منو آقا يد الله حسب اتفاق اونجا نبودیم خوراک حيوانات وحشی میشدی منوآقا ید الله اون شب با گاریمون تو جاده بودیم همیشه از اون راه رفت و آمد میکردیم ولی هیچوقت به شب نمیخوردیم تا پریشب که چرخ گاری خراب شد.منکه داشتم سکته میکردم خدا میدونه چقدر سر این آقا يد الله غر زدم اون جاده تو تاریکی واقعا وحشتناک و خطرناک بالاخره بعد چند ساعت چرخ گاری درست شد که آماده حرکت بودیم متوجه شدم یک چیزی داره به طرفمون میدوه اینقدر ترسیده بودم که حد نداشت تو اون تاریکی که نمی دیدم.فکر کردم گرگی،خرسی شغالی باشه آقا یداله رو صدا کردم که سوار گاری بشیم و بریم ولی قبل از اینکه حرکت کنیم آقا یداله فهمید اونی که به طرفمون میدوه یک زنه فکر کردیم تو هم ما رو دیدی ولی محکم به گاری برخورد کردی و افتادی زمین. آقا یداله اومد کمکت کنه که من دیدم یک گرگ با سرعت داره به طرفتون میاد بازم شانسمون گرفت تفنگ یداله همراهش بود سریع گرفتمش و به طرف گرگ شلیک کردم اگر اون تفنگ نبود هر سه الان تو شکم گرگ بودیم. بعدش خیلی سریع تورو گذاشتیم تو گاری و آوردیمت اینجا با شنیدن اون حرفها مو به تنم سیخ شده بود مگه گناه من چی بود که باید اون همه عذاب می کشیدم...
https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
به کویت آمدیم و آرزوی ما نشد حاصل
ز کویت میرویم اینک، هزاران آرزو با ما
@vlog_ir
«عزیز من! خوشبختی، نامهیی نیست که یک روز، نامهرسانی، زنگ درِ خانهات را بزند و آن را به دستهای منتظر تو بسپارد. خوشبختی، ساختن عروسک کوچکیست از یک تکّه خمیر نرم شکلْپذیر.. به همین سادگی؛»
@vlog_ir
36.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درد فراق را به کدامین مطب برم؟
رفع غم حبیب که کار طبیب نیست🌱
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سیاست_زنانه
اینطوری خودت و تو دل خانواده شوهرت جا بده🫣🤭❤️
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
گاه گاهی که دلم میگیرد به خودم میگویم: در دیاری که پر از دیوار است، به کُجا باید رفت؟ به که باید پیوست؟ به که باید دل بست؟🌱
@vlog_ir
10.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چنین دلدادگی کارِ من و این عمرِ کوته نیست!
هزاران سال پیش از بودنم دل بستهات بودم...🌱
@vlog_ir
10.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#عقد_آسمانی
چرا آیینه جلوی عروس و داماد میذارن؟!
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir