5.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فرزند_پروری
🤔میخوای بچت عاقبت بخیر بشه؟!
از مادر شهید زین الدین پرسیدن :
چطوری بچه به این خوبی تربیت کردین؟
گفتن : من همیشه بهش میگفتم تو سرباز امام زمانتی ❤️🩹
بچمو سپردم دست اقا...🥹
💢 وقتی بچت اسباب دست امام زمانت شد عصای دست توام میشه ...
💛کم نخوایم ، زرنگ باشیم 😉
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
🍃اثرات کم خوابی بر بدن...
اختلال در یادگیری
دردهای معده
سرماخوردگی
سردرد میگرن
کج خلقی و تغییر خلق و خو
اضافه وزن
اختلال در بینایی
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زندگی_مشترک
اینم جالبه دانلود کنید شاید خوشتون اومد ☺️
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
🍃برای سفید شدن پاها دو قاشق جوش شیرین را داخل تشت آب داغ بریزید و پاها را به مدت ۲۰ دقیقه داخل آن بگذارید سپس پاها را سنگ پا بکشید و بعد آنها را بشویید و مرطوب کننده بزنید
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عشق_مذهبی
همیشه خوشگل ترش هم هست...❤️
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
🍃ماست و شوید مفید برای چربی بالا
🍃ماست و زیره برای درمان چاقی
🍃ماست و شاتره برای کبد چرب
🍃ماست و خرفه برای کلسترول
🍃ماست و تخم کتان برای درمان يبوست و كمك به كاهش اشتها
🍃ماست و نعنا برای درمان نفخ معده
🍃ماست و شنبلیله برای درمان دیابت
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#همسرانه
تایید و تشویق مرد توسط همسرش بزرگ ترین محرک برای تلاش و زندگیه! خانوم های عزیز انرژی یک خانه هستند.تایید و تشویق از طرف همسر، ارتباط زوجین را تقویت میکند و احساسات مثبت را در مرد تقویت میکند. این اقدام میتواند اعتماد به نفس و اعتماد به رابطه را افزایش دهد و به مرد انگیزه بیشتری برای پیشرفت در زندگی و رابطه با او دهد. همچنین، تایید و تشویق میتواند تعاملات مثبت و سازندهای را در روابط فردی به وجود آورده و از بروز تنشها و اختلافات کاسته شود.
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
🍃قد بلند به نظر برسید، کشیده و بلند به
نظر رسیدندر لاغر نشاندادنشما
نقشاساسیداره، هنگام خرید پیراهنیا
شلوار به قدِ لباسخود دقت کنید، اصلاً
به دنبالشلوارک با قد بالایزانو یا
زیر زانو نروید، شلوار مناسبِ شما اونه
که قد بلندیداشته باشه، در مورد دامن
و پیراهننیز به سراغنمونهایبرید
کهتا بالایزانو هستند دامنهایزیر زانو
توانایی"کشیدهترو لاغرتر نشاندادنت"
رو نداره، "انتخاب درست، مهمه"
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃مسواک زدن درست بعد از خوردن وعده
غذا اصلاً کار درستینیست. چونکه
بسیاریاز غذاهاییکه میخوریمخاصیتِ
اسیدیداره و مسواک زدن بلافاصله، اثرِ
اسیدیبدی روی مینایدندانمیذاره.
@vlog_ir
" سرگذشت عاشقانه و واقعی فلک "
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
عاشقانه ای برای زندگی
همه محتوای معدمو خالی کردم چند تا عق عمیق زدم بی حال نشستم تو سرویس حتی توانایی راه رفتن هم ندا
قلبم تند تند میزد حس میکردم انگار تو گلوم نبض داره ایقدر شدت تپش قلبم زیاد بود که گفتم الانه که بپره بیرون .....
محمد با عصبانیت دستمو ول کرد رفت همه به رفتنش نگاه کردن
مرمرسلطان گفت بیا اتاقم .....خودش رفت، منم دنبالش رفتم
اخمالو و عصبانی گفت پدر بچه ات محمده؟؟؟!! ....
نه
با صدای بلند داد زد گفت محمده!!؟؟؟؟ .....
چی میتونستم بگم گفتم من حامله نیستم .....
مرمرسلطان یه نگاه عاقل اندر سفیه بهم انداخت گفت دروغ نگو دروغ نگو یه زن حامله رو از ۶ کیلو متری تشخیص میدم چی با خودت فکر کردی
یهو گندم اومد تو بهش نگاه کردم گفت مامان مرمر من نقشه این سلیطه رو میدونم جمیله خودش دیده شوهر سابقش هرشب میاد پیشش این زنیکه میخواد بچه حرومش رو ببنده ریش محسن جان.
از مهربونی محسن میخاد سواستفاده کنه !!!!ندیدی چجوری اون توله اش میندازه بغل محسن جان!!
مرمرسلطان با عصبانیت گفت شوهرسابقش؟؟؟؟!!!بگو جمیله بیاد
گفتم خانوم بقران بجون تک دخترم دروغ میگه من اصلا مهدی ندیدم از وقتی اومدم اینجا ....
جملیه اومد. خانوم ازش پرسید جمیله گفت چند روز سهیلا کارهای خونه رو انجام نمیداد بهونه میآورد یه شب که کارم طول کشید داشتم میرفتم خونمون دیدم از در اونور یه آقای رفت تو ...بهش شک کردم چند شب زیر نظرش داشتم هرشب باهم بودن ....
جمیله که این حرفها رو میزد سرشو انداخته پایین طوطی وار میگفت رفتم نزدیکش گفتم جمیله چی میگی تو؟؟؟
اینها رو از کجا دراوردی ؟؟؟چرا تهمت میزنی من چه بدی در حقت کردم ....
مرمرسلطان نگاهی به منو جمیله و گندم انداخت گفت برین بیرون
جمیله بمون
اومدم از اتاق بیرون محمد همچنان چشماش سرخ بود با عصبانیت بهم نگاه میکرد ازش خجالت میکشیدم کمی بعد جملیه اومد بیرون مرمرسلطانت گفت همین الان گورتو گم میکنی
دستام میلرزید من چکار میکردم کجا میرفتم گریه کردم التماس کردم بیرونم نکنن ولی گوشی نبود بشنوه
همه امیدم به محسن بود رفتم خونه خودم با چشای اشکی دست لرزون شماره محسن گرفتم جواب نداد با ترمز ماشینش تو حیاط فهمیدم اومده
دیدم پیاده شده سریع رفت عمارت.....
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff